eitaa logo
استاد سید علی نجفی(ره)
120 دنبال‌کننده
197 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عرض کردیم اینها اوصاف متقین است. مشکل است برای گوینده که بیان کند و برای شنونده که هضم کند. مگر عزیزانی که راه‌هایی از تقوا پیمودند و اهل فن و اهل کار شدند. آنها برایشان جالب است. والا سایرین ای بسا خسته شوند. چون فن‌شان نیست، کارشان نیست، در این رشته نیستند. این همام بود که چون در این رشته بود اینقدر منقلب شد که جان داد. آدم وقتی در رشته نقاشی هست می‌فهمد پرده نقاشی یعنی چه، می‌فهمد که چه ظرافتی (در اثر نقاشی) به کار رفته و این نقاش چه کرده. کسی که اهل این فن نیست ای بسا که رایگان از کنارش بگذرد. کسانی که اهل تقوا هستند و زحمت کشیدند و می‌دانند که چقدر زحمت دارد وقتی الگوی بلندی امیرالمومنین علیه السلام بیان کرد و در دید این مرد گذاشت، او را اینجوری کرد که مُرد. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمود اینکه من سنگینی می‌ورزیدم در جواب از همین وضع برایش می‌ترسیدم، می‌ترسیدن بمیرد. او اصرار کرد و گرفت و بلاخره جان داد @msaliagha
@msaliagha.motaqin.aajal1.mp3
1.45M
ما تنزل کردیم در قالب تن گرفتار شدیم. اگر روح شروع کند به بازگشتن و بچشد، از چیزی که بیزار می‌شود تن است. بیخود نبود اولیای خدا به مرگ انس داشتند .... مثل سیدالشهدا علیه السلام، تعبیری که آقا فرمود: خطّ الموت علی ولد آدم، نفرمود علی المؤمنین، فرمود علی وُلد آدم، بر بچه آدم مرگ زیباتر است از گردنبند بر گردن دختران. ... زمان: ۳ دقیقه @msaliagha
اولیای خدا که ناله می.زدند و گریه می‌کردند، مانند همه کارهای دیگرشان، این هم کار دیگری بود. گفت: خنده و گریه عشاق ز جای دگر است. ما اصلا نمیتوانیم ادراک کنیم که زینب علیها السلام چرا گریه می کرد؟! اصلا ادراکش هم برای ما مشکل است. هر کس به قدر فهمش فهمید. فقط می گوییم زینب برای حسین علیه السلام گریه می کرد. اما چه حسینی؟! کدام حسین؟! آن حسینی که فقط خودش می دانست و امام چهارم. لذا گریه کنی بر سالار شهیدان مانند این دو نفر نبود. زواری هم مثل این دو نفر نبود. زوار کربلا که آقا همواره یادش بود، بالذات و قهرا اینها بودند. ، ج۱ ص ۲۱۶ @msaliagha
‍  وقتی وارد کربلا شدند - مانند امروزی - نمی دانید چه وضعی شد کربلا؛ جابر می گوید: یک وقت عطیه گفت جابر بلند شو قافله حسین آمده، علی بن الحسين است. گفت: خودم را رساندم سر راه. همین که امام چهارم علیه السلام نگاهش به جاہر افتاد بغضش ترکید، جابر را که دید یاد رسول الله صلی الله علیه و آله افتاد، چون جابر از اصحاب بی واسطه پیغمبر است. شروع کرد درد و دل کردن : جاہر! تو کربلا نبودی، جابر! ندیدی در این سرزمین چه بر ما گذشت. آقا امام چهارم علیه السلام  و جابر دارند گریه می کنند، زینب هم دارد قبر برادر را جستجو می کند. می گویند همین که رسید کنار قبر برادر، بی بی دستش را گذاشت روی قبر برادر یک ناله زد و بیهوش شد. ، ج۱، ص ۲۱۷،۲۱۸ @msaliagha
@msaliagha.motaqin.aajal2.mp3
1.78M
وقتی مولا می‌فرماید: شوقا من الثواب، به نظر نیاید (منظور حضرت ) شوقا الی الجنه است؛ جنت ادنای ثواب است. وقتی حضرت به حسنین می‌فرماید: واعملا للاجر، پسرانم برای اجر عمل کنید، فوری به نظر نیاید اجر یعنی مزد بهشت صوری! این وسط راه است.... روایت دارد عده‌ای از مؤمنین که در بهشت صوری هستند در برزخ برایشان تکامل ایحاد می‌شود. و روایت دارد که اصلا در بهشت گم می‌شوند... خطاب می‌آید او در مقعد صدق در نزد ملیک مقتدر است، او کنار ماست... آنجا همه چیز فشرده است... زمان: ۳ دقیقه و ۴۱ ثانیه @apmkadeh
@msaliagha.motaqin.aajal.3.mp3
1.25M
دار دنیا را نگاه کنید! از صبح آدم می‌دود، که شب جلسه ای پیدا بشود بنشیند علم آب کشیده امیرالمومنین علیه السلام را بشنود. اگر کسی اهل تشخیص باشد می‌فهمد همه آنها بیگاری بوده است. معلوم است این (آدم) دلش نمی‌خواهد در دنیا بماند. معلوم است آیه شریفه: قطوفها دانیه؛ (که یعنی علم) او را (از دنیا) می‌کَند ... زمان: ۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.motaqin.aajal.4.mp3
789.8K
من زهد فی الدنیا عرفه الدنیا و عرفه دائها و دوائها. اگر کسی بخواهد این طلسم را بشکند و حقيقت ظاهر بشود، باید یک کم زهد بورزد. کسی که زهد بورزد اول دنیا را به او معرفی می‌کنند که دنیا هیچ چیز ندارد. امام تعبیر کرد که مثل کاسه ای است که وارو شده، کاسه ای که وارو شده چقدر در آن رطوبت است؟ آیا رطوبت ته کاسه می‌تواند شما را سیراب کند؟ ... زمان: ۱ دقیقه و ۳۷ ثانیه @msaliagha
@msaliagha.motaqin.aajai.5.mp3
1.77M
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید اگر  آجالی را که خدا برای اینها معین کرده است، نبود،... هر لحظه می خواست جان اینها برود، تن سنگینی می کند... الحمدلله که این جریان هم گذشت... زمان: ۳ دقیقه و ۴۰ ثانیه @msaliagha
دیدید پدری که می خواهد از دنیا برود لحظه آخر، آن چه دلش را گرفته تکلیف این زن و بچه هایش است؟ مخصوصا اگر بچه های کوچک داشته باشد اضطراب دارد. او ابوالامة است : أنا و على أبوا هذه الأمة، حالا پدر دارد می میرد، بچه ها به سامان نرسیدند. دید که به سامان نرسیدند، دید همه صغیر عقلی اند، همه صغيرند. گفت: چه کنیم؟ جبرئیل گفت: آقا! من به حضرت حق عرض می کنم ببینم خدا چه می گوید. رفت و برگشت و این آیه را نازل کرد. گفت: حق به تو سلام می رساند و می فرماید: رسول ما! غصه نخور "و لسوف یعطیک ربک فترضی"؛ ما آن قدر به تو ببخشیم که از ما راضی بشوی. تا این تضمین را گرفت آن وقت به گوشه اتاق نگاه کرد، به ملک الموت گفت: ملک الموت! من دیگر معطلی ندارم. ، ص ۲۶۵ @msaliagha @apmkadeh
فرمود: حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم. حیات من برای شما خیر است، مرگ من هم برای شما خیر است. گفتند: یا رسول الله! اینکه حیات شما برای ما خیر است معلوم است، ولی مرگ شما چه نفعی برای امت دارد؟ فرمود: وقتی می‌میرم، اعمال شما را به من عرضه می‌کنند، من برای گناهان شما استغفار می‌کنم. ، ج۲، ص ۲۵ @msaliagha
سالروز مصیبت سنگین انقطاع وحی و فقدان وجود مقدس نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله و نیز شهادت حضرت کهف المعارف، حجت ثانی، سبط اکبر، ابامحمد، حسن بن علی علیه السلام بر قطب عالم امکان، حضرت ولی الله الاعظم تسلیت باد! @msaliagha
گفت: والله اگر از این انگور نخورید من شما را نمی گذارم از این مجلس به سلامت بیرون بروید. این تهدید، تهدید کشته شدن بود. چه آقا انگور را بخورد، چه با شمشیر کشته بشود. اما فقط برای خاطر اسلام مظلومیت را خرید. دید اگر این جنایتکار این کار را بکند دیگر بعدا حرمتی برای اسلام نمی ماند. شیعه به خونخواهی برخواهد خواست و وضع هم وضعی نیست که شیعه بتواند پیش ببرد. امام علیه السلام پیش بینی کرد که مأمون همه شیعه را تصفیه خواهد کرد. لذا برای حفظ جان شیعه، برای حفظ جان شیعیان، مظلومانه آن انگور را تناول کرد. چند دانه از آن انگور خورد و از جا برخاست .جنایتکار پشت سر آقا به راه افتاد. گفت: پسرعموجان!  کجا می روی، حالا خدمتتان بودیم. آقا فرمود: به همان جایی که تو مرا فرستادی. ، ج۲،ص۱۱۱ و ۱۱۲ @msaliagha
ما نمی دانیم اهل بیت آقا که بودند، از گوشه کنار حرف هایی به ما رسیده است. خدا حفظ کند حضرت آیت الله آملی را، از ایشان شنیدم که فرمود: در کربلا برای سکینه  سلام الله علیها دختر سیدالشهدا علیه السلام  توجهی در دل به خدا بود که متوجه نبود در کربلا چه می‌گذرد. ، ج۱، ص ۱۷۸ @msaliagha
چرا این همه مصیبت به اهل بیت علیهم السلام گذشت؟ این مصیبت ها را ما چطور حل کنیم؟ جوابش این است که اینها خودشان می خواستند. عاشق یار بودند، به یار هم نمی شود رسید مگر با دل ریش. @msaliagha
آقا ولی عصر باید عنایتی بکند. آقا باید راضی بشود تا گناهانمان را ببخشند. یا ولی الله ان بینی و بین الله ذنوبا لا یاتی علیها إلا رضاکم . بین من و خدا گناهانی است، اما اگر شما راضی بشوید بخشیده می‌شود. @msaliagha
تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش ششم مهر سالروز عروج ملکوتی شارح دفتر عقل و عاقل و معقول،  ساقی باده اتحاد عشق و عاشق و معشوق، مفسر اسرار قوس صعود و نزول، عارف بالله، آیت الحق،  یزدی گرامی باد. نور کلامش تابان، مسلکش جاودان، و روح متعالی اش همجوار شاهدان و شهیدان، روح و ریحان و رحمت و رضوان الهی بر او باد! @msaliagha @apmkadeh
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود @msaliagha
همه غصه‌های مومنین برطرف می‌شود، آنگاه که چشم‌شان به جمال مولایشان امیرالمومنین علیه السلام روشن می‌شود. چنان روح و راحتی‌ای احساس می‌کنند که در دل می‌گویند: مولاجان! کاش زودتر آمده بودیم. @msaliagha
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که سر حلقه این سلسله نورانی محبین بود، حال دل خود را فرمود. فرمود: حبب الی الصلاه؛ نماز محبوب دل من است. چقدر؟ فرمود گرسنه شدی؟ تشنه شدی؟ چقدر آدم گرسنه به غذا و تشنه به آب نیاز دارد؟ فرمود حال من اینطور است: گرسنه وقتی غذا خورد سیر می‌شود؛ تشنه وقتی آب خورد سیراب می‌شود؛ اما من از نماز سیر نمی‌شوم. لذا اینقدر روی پاهای مبارک ایستاده بود که پا ورم کرده بود. از سر شب تا صبح می ایستاد. گاهی وقت‌ها  از شوق سر پنجه پا می‌ایستاد؛ گاهی ساعت ها بر سر پنجه  می‌ایستاد در مقابل خدا؛ انگشت له می‌شد، پا باد می کرد. قرآن نازل شد: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی، رسول ما! ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را این همه به مشقت بیندازی. قدری ترخیص کن خود را! پاها از بین رفت، قدری مدارا کن. به ما باید بگویند دو رکعت نماز مستحبی هم بخوان. سر که سجده می گذاری عجله نکن، زود بر ندار. ولی او که سر به سجده می گذاشت بر نمی داشت. بدن کوبیده شد؛ ولی نمی فهمید، برای اینکه لذت می برد. @msaliagha
برادر رسول کسی است که خدا را به خدا بشناسد، و رسول را هم به خدا بشناسد. پیغمبر صلی الله علیه و آله هم همینطور بودند. خدا را به خدا می شناختند و خودشان را به خدا.  وقتی از ایشان سوال شد: آقا! شما خدا را به چه شناختید؟ فرمودند: من خودم را به خدا شناختم. همه چیز را به خدا شناختم. نه اینکه خدا را به چیزی بشناسم. @msaliagha
چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله را مشکات می گویند؟... اگر کسی بتواند سرش را ببرد درون مشکات، درون مشکات نور یکپارچه است. اما از بیرون، مشکات مشبک است و نور بریده بریده است. اگر آن بریده بریدگی نبود اسلام پیش نمی رفت. اگر پیغمبر می خواست نور را یکپارچه بیان کند، نمی پذیرفتند. پیغمبر خیلی تحمل داشت... ماموریتش هم همین بود. لذا انوار را جوری صادر می کرد که این پوست بماند. این پوست ها باید بماند تا این مغز ها رشد کند. لذا وجود مبارکش مشکات بود. یعنی هم تنویر می کرد، هم سایه داشت. ، ص ۶۴-۶۶ @msaliagha
قال امیرالمومنین علیه صلوات المصلین: عظم الخالق فی انفسهم و صغر ما دونه فی اعینهم یکی دیگر از صفات متقین مولا می‌فرماید این است که: عظیم جلوه کرد خدا در نفس آنها، نتیجه‌اش این شد که غیر خدا صغیر و کوچک و بی‌مقدار شد در نظرشان. این هم یکی از صفات بسیار مهم است. اینها یک حالاتی است که تصنع برنمی‌دارد، اینها حقایق است،  اینها حالات روحی متقین است. منتهای عِظَم ذات را کسی نمی‌تواند درک کند؛ همانطور که منتهای هر صفتی  از ذات الهی را نمی‌شود درک کرد.  حتی پیغمبر اکرم که اشرف خلق من الاولین و الآخرین، و اعلم مَن فی الوجود است، فرمود: ما عرفناک حق معرفتک، انت کما اثنیت علی نفسک، خدایا تو خودت می‌توانی خودت را ثنا بگویی، ما تو را به حق معرفت هرگز نشناختیم. برای اینکه ما نسبت به وجود تو هیچ چیز نیستیم. هیچ نسبتی بین خلق و خالق نیست که انسان بتواند بگوید خلق نسبتش با خالق، ولو اشرف خلق باشد، نسبت یک به صد میلیون، یا یک به بی‌نهایت است. باید بگوییم نسبت صفر به بی‌نهایت؛ چنین نسبتی است بین خلق و خالق. اقلا انسان آنقدر به عِظَم و بزرگی خدا را بشناسد که هیچ خلقی و موجودی در چشم او نتواند حریم پیدا کند و عظیم جلوه کند؛ این لااقلش است. @msaliagha
قرآن می‌فرماید: ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ، قدر خدا را ندانستند آنهایی که خیال کردند قضیه این است: وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ، سماوات مطوی و پیچیده شده است به دست او. اگر همین را بگویید یا هر صفتی را شما بیان‌کنید و خیال کنید این منتهای عظمت ذات است، بسیار کوچک فرض کردید. لذا امام صادق در توصیف "الله اکبر" فرمود: الله اکبر من یوصف؛ خدا بزرگتر است از اینکه توصیف شود. حق توصیف نمی‌شود. هر جوری که شما خدا را توصیف کنید، خدا فوق آن است. توصیف کننده هر که می‌خواهد باشد. گفت: که خاصان در این ره فَرَس رانده‌اند به لااحصی از تک فرومانده‌اند در این ورطه کشتی فروشد هزار که پیدا نشد تخته‌ای بر کنار فرمود: اذا بلغ الکلام الی الله فامسکوا؛ وقتی کلام به ذات حق رسید سکوت کنید،  و اصلا به خود اجازه ندهید که در کنه ذات فکر کنید. برای اینکه آنجا راهی نیست. هرگز موجود محاط به محیط خودش نمی تواند احاطه پیدا کند، این محال است. @msaliagha
ما عظمت خلق خدا را نمی‌توانیم تصور کنیم (چه رسد به عظمت خدا). در عظمت ذات فکر کردن فایده‌ای ندارد. اینقدر باید فکر کرد و دانست که لااقل موجودی دیگر نتواند در چشم انسان، در مقابل خدا عرض اندام کند. مخصوصا با این توصیف که موجودات اصلا در عرض خدا نیستند که انسان خدا را بزرگ و اين‌ها را کوچک بپندارد. اگر امیرالمومنین می‌فرماید: صغر ما دونه فی انفسهم، معنایش واقعا این نیست که خدا بزرگ است و اینها کوچک‌اند. معنایش آن کوچکی حقیقی است که منتهای نابودی صرف است. انسان در عالم، ابتدا موجودات و قدرت‌هایی را می‌بیند و قائل می‌شود به اینکه خدا آنها را سبب قرار داده، خدا به آنها قدرت داده، خدا به آنها وجود داده است؛ موحد متوسط اینطوری فکر می‌کند. ولی اگر خدا عنایت کند، کم کم به اینجا می‌رسد که می بیند اینها هیچ کدام وجود ندارند چه برسد به قدرت. ماهیت موجودات که خدا به آنها وجود داده، در نظر عارف (اینطوری است که) لم یشم رائحه الوجود، رایحه وجود را استشمام نکردند، چه برسد به اینکه وجود داشته باشند. @msaliagha