🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
شب ، انتظار #نگاه تو را می کشد.
روز ، #منتظر است تا با تو به #مرزهای ناکجا بتازد .
کبوتران، منتظر #نگاه پر مهر تواند .
#حرفهایی که سالها اجازه #نفس کشیدن را نداشته اند ، پشت دیوار #سکوت منتظر تواند تا با اشاره تو سر باز کنند ، منتظر #نگاه پر مهرت ، دستهای یاریگرِ با #سخاوتت و #نگاه معصومانه ات .
اینروزها #دلتنگ دشت #لاله_های سرخم همان #آخرین جایگاه زمینی ات و آغاز مسیرت به سمت #آسمان .
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
همه ساعات با تو بودن صفر #عاشقی است ، نسیم جانفزای اقلیم تو #زنده می کند #مردگانی همچو من را .
از اینجا خسته ام ...
بریده ام ...
دلم #نفس کشیدن در #فضای تو را می خواهد .
می خواهم راهی برای #خلاصی از تعفن #دنیا بیابم .
#یادت و زندگی با #خاطرات دوران جنگ ، مرا هوایی می کند .
من به هوای #نگاه تو از #هوای_نفس می گذرم ، باشد که تو هم #هوای مرا داشته باشی ....
🌹 #رفیق 🌹
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #حجت_سلمانی_زاده
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🇮🇷طلبه انقلابی و سنگرولایت 🌍
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
⛔️یک هشدار انتخابانی
براندازان و برجامیان به آسانی قرار نیست قافیه انتخابات ۱۴۰۰ را ببازند
از این رو باید منتظر #شوک_انتخاباتی توسط آنها بود.
جرقه این شوک در مناظره سوم زده میشود و هفته آینده احتمالا فرآیند شتابزای سیاسی، و اوج عملیات روانی جریان غربگرا را شاهد خواهیم بود.
در کنار #بصیرت و #صبر و #سکوت و #افشاگری بهنگام، #توسل بعنوان برگ برنده جریان حزباللهی میتواند تعیین کننده باشد.
نتیجه اصلی انتخابات، معمولا در ۲۴ ساعت آخر و در زمان ممنوعیت تبلیغات انتخاباتی رقم میخورد. باید برای آن ۲۴ ساعت طلایی که دستگاه شایعه و شبهه ساز براندازان و تسلیمطلبان به راه میافتد، فکری کرد.
#روزنه
🌺🍃🌹🌿🌺🍃🌹🌿🌺🍃
📝ده فرمان طلایی از خورشید طوس
آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام:
❣فرمان اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید
تا در قیامت خدا خوشحالتان کند.
❣فرمان دوم:
تا می توانید #سکوت اختیار کنید
که سکوت موجب محبت می شود
و راهنمای هر خیری است.
❣فرمان سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید
که جمیع خیر در امور دنیا و آخرت در آن گرد آمده است.
❣فرمان چهارم:
به روزی اندک خدا #راضی باشید
تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
❣فرمان پنجم:
در برقرار کردن #صله_رحم ثابت قدم باشید
که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
❣ فرمان ششم:
به کسی که از خدا نمیترسد امید نداشته باشید
که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
❣فرمان هفتم:
بسیار #احسان کنید که خداوند
در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
❣فرمان هشتم:
#حق_الناس را رعایت کنید
که دوستی محمد و آل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
❣فرمان نهم:
از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است
که به دیگران میرسد، حذر کن.
❣فرمان دهم:
بسیار مراقب #کردار خود باشید
تا مورد تهمت و اتهام قرار نگیرید،
که در آن صورت حق ملامت ندارید.
🌷السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا🌷
✨🌺شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام
🍀بعد از مرگ آیت الله حائری شبی او را در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم:
آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
💠آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن:
✨...وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
🌿درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
🍁ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک!
💥به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
🔘بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
🔥تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
🔰ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
🌑بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
🌺صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
🔷سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
☀️هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
✨آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،
🌸 اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
🌟آقای حائری! ترسیدی؟
💠من هم به حرف آمدم که:
بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
🔅راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
🌹وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
🌺من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد...
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
📘ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)