من چهارسال در یکی از دانشگاههای دولتی این کشور دانشجوی علومسیاسی بودم. دوسالآخر دولت اول روحانی، و دوسال اول دولت دوم روحانی یعنی از سال ۹۴ تا سال ۹۸.
استادی داشتم که در ایام انتخابات سال ۹۶ مچبند سبز و بنفش میبست. البته تقریبا به غیر از یک استاد، همه طرفدار روحانی بودند.
استدلال اساتید ما در انتخاب اصلاحطلبی در یک تکجمله خلاصه میشد، داشتن گفتمان. اصلاحطلبان حرفهای پوپولیستی نمیزنند، مردم فریب نیستند، برنامه دارند برای ادارهی کشور.
اما اصولگرایان پوپولیستند، نمادشان برای تخریب اصولگرایان احمدینژاد بود که سفر استانی داشت، گونیگونی نامه از مردم دریافت میکرد، پای حرف مردم مینشست.
من هميشه حسرت میخوردم که چقدر اصلاحطلبی خوب است و اصولگرایان چقدر بیکلاس و درپیتاند. آنها گفتمان و برنامه دارند اما اصولگرایان باری به هرجهتاند.
من آن زمان خودم را متعلق به اصولگرایی میدانستم. چشم که باز کرده بودم همهی اطرافیانم طرفداران سرسخت جمهوری اسلامی بودند. روی دیوار ما همیشه عکس قابشدهی امام و آقا بود. رایشان هم سمت اصولگرایی. اگر چه خانوادهی من طرفدار چشمبستهی آدمهای سیاسی نبودند. پدر من ضربالمثلی برای توصیف اصلاحطلبان و اصولگرایان داشت، که بماند.
راستش را بخواهید مگر یک دانشجوی ۱۸ ساله که هر روز با اساتیدی سرکلاس مینشیند که به سرتاپای نظام بد وبیراه میگویند و نقد میکنند قرار است باورمند به این نظام و حکومت بماند؟! من دچار شک شده بودم، بدبینی و شک مثل موریانه افتاده بود به باورهایم، ذره ذره میخورد و ارزشهایم پودر میشدند.
ارزشها و باورهایی که خانوادهام در طول ۱۸ سال آجر روی آجر گذاشته بودند و ساخته بودند با پتکهای محکم در دانشگاه فرو میریخت. یکبار که با پدرم بحث میکردم، جایی که دید به نتیجه نمیرسیم گفت:" رفتی علوم سیاسی بخونی که درست تحلیل کنی نه اینکه ضد نظام شی."
تلنگری که باید را خوردم. اما بابا نمیدانست که علومانسانی دانشگاههای ما قرار نیست آدم باورمند به انقلاب اسلامی تربیت کند. علوم انسانی که مبنایش بر اومانیسم است، همه چیز را بر مبنای خواست انسان میبیند نه بر محور خدا؛ قرار نیست ما را معتقد به انقلاب بار بیاورد.
من در دولت روحانی ازدواج کردم، درسم را تمام کردم و فهمیدم که تمام گفتمانشان کف روی آب است. به وقتش اصلاحطلبان هم پوپولیست میشوند، البته به روش خودشان.
من سکهی یک میلیونی هنگام نوشتن مهریه را دیدم و در آخرین سال دولت روحانی ده میلیونیاش را.(چرخش سانتریفیوژ و چرخ اقتصاد.)
هرچقدر هم که به جمهوری اسلامی باور داشته باشیم. باید یک گزاره را بپذیریم، تا زمانیکه راهحلها را از علم غربی که اقتصادش با مبنای سود بیشتر، ثروتمند را ثروتمندتر میکند،و سیاستش قدرت را خدمت به مردم نمیداند بلکه سروری میداند، قرار نیست اوضاع ما تغییری کند.
مشکلات کشور گفتمان تولیدی اسلامی میخواهد، نه علمی که نتیجهاش در خود غرب فروریختن رویای آمریکایی است.
راستش را بخواهید همهی این طول و تفضیلها را دادم که بگویم "رای بدهید."
بقای انقلاب اسلامی با مردم ممکن است. ما مردمیم. مایی که از اقتصاد ناراضی هستیم، مایی که نزدیک آخرسال به فکر اجاره بهای سال بعدمانیم، مایی که از وضعیت فرهنگی ناراضی هستیم. مایی که هنر را دیگر هنر نمیبینیم ابتذالی میبینیم که با زرورق پیچیده شده.
ما مردمیم. مایی که در بطن مشکلات زندگی میکنیم و هر شبی که سر بر بالشت میگذاریم صدایی توی گوشمان میگوید:
"من دولت تعیین می کنم! من تو دهن این دولت می زنم! من دولت تعیین می کنم! من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم!...دولتی که ما می گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است؛ متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را!"
راستش را بخواهید من با اینها دوام میآورم، با علم به اینکه کسی که انقلاب را رهبری کرد، قدرتش را از خدا میدانست و از ملت. ساخت این کشور را در دست مردم میدید، نگاهش به مردم بود. حرفهایش برای مردم بود و به زبان مردم.
اینروزها دوست دارم بروم سراغ اساتیدم، آنهایی که دنبال برنامه و گفتمان بودند، میخواهمببینم نظرشان در مورد حرفهای پوپولیستی گزینهشان چیست.
ما میدانیم اوضاع اقتصاد خراب است، ما میدانیم اجارهبهای مسکن سر به فلک برداشته و ... ما آگاهیم به اوضاع برعکس شما.
آقایان برنامهتان برای حل مشکلات چیست؟!
این حرفهای پوپولیستی را بریزید دور...
رای بدهید، به هر کسی که دوست دارید اما بدانید آن شخص قرار است خادم ما باشد نه سرور ما. ببینید کدام بیشتر دلسوز ما مردم است، ببینید کدام مردمیتر است، نه فقط در حرف که در عمل.
۲۵۶ 🌌
من ترجیح میدم اگر قراره برم توی چاه، با طناب امتحان نشدهی جلیلی برم تا با طناب پوسیدهی پزشکیان. 😕
واقعنی #نه_به_دولت_سوم_روحانی
راستش را بخواهید اگر از من بخواهند در یک جمله موضوع این کتاب را بگویم، نمیتوانم. حتی یک پاراگراف، یا یک متن یک سخنرانی چند دقیقهای یا حتی چند ساعته.
من واقعا نمیدانم موضوع این کتاب چیست.
نقشههایی برای گم شدن را چند ماه پیش شروع کردم، نتوانستم بیشتر از بیست، سی صفحه بخوانم، رهایش کردم. اگر همخوانی با دوستان ناداستان نبود به این زودیها سراغش نمیآمدم؛ اما باز هم دچار همان حس شدم. من اصلا این را نمیفهمم. باز کتاب را رها کردم. بعد از چند روز این بازخورد را از دیگران هم دیدم. خودم را دلخوش کردم به اینکه من در عدم درک این کتاب تنها نیستم.
وقتی یک هفته مهلت خواندن کتاب تمدید شد، خودم را مجاب کردم که باید در این فرصت کتاب را بخوانم، به یک روش جدید. البته این روش آنقدرها هم جدید نیست. من اهلش نیستم. من همانقدر که خواندن این کتاب را نمیفهمیدم، شنیدن بقیهی کتابها را هم نمیفهمم. من اهل پادکست و کتاب صوتی نیستم، تمرکزم سریع به هم میخورد و همینطور که داستان پیش میرود، من در ذهنم خودم در دنیای دیگری سفر میکنم.
ربکا سولینت دربارهی همهچیز و هیچ چیز صحبت میکند، از طبیعت آمریکا تا سرخپوستها و قبایلی که با استعمارگران اسپانیایی روبرو شدند، از نقشههای ابتدایی از قارهها تا خودکشی یک از دوستانش و حتی حیوانات در خطر انقراض. در همهی اینها انگار میخواست یکچیز را بگوید:" چرا نشانههایی میگذاریم که گم نشویم، گم شدن اشکالی ندارد."
البته نمیدانم آن چیزی که من فهمیدم درست است یا نه. من حالا از این کتاب فقط چند مورد که بالاتر نوشتم یادم مانده، و با توجه به اسم کتاب این نتیجهگیری از کتاب را کردم.
بهترین بخش کتاب سخن ناشر بود، چرا که با تعریف جستار خیال من را راحت کرد، ایرادی ندارد که این کتاب را درک نمیکنی، اینها تجربیات شخصی نویسنده است و قرار نیست من را متاثر کند، من باید به ساختار مدام در حال تغییر جستار توجه کنم.
۱۱ از ۴۵
#چند_از_چند
۲۵۶ 🌌
زمین سوخته اولین اثری است که من از احمدمحمود خواندم. تعریف قلم محمود را زیاد شنیده بودم اما صادقانه شگفتزدهام نکرد.
داستان با معرفی خانوادهی راوی شروع شد. همان اول داستان دستهدسته شخصیتها وارد شدند، شخصیت اولی را نشناختهایم که بعدی معرفی میشود و الی آخر. یادم آمد من هم داستانی نوشته بودم که شخصیتها را بهیکباره وارد داستان کرده بودم، فرق داستان من با احمد محمود در دو مورد بود، کل شخصیتهای من که سوار یک ماشین شدند چهارتا بود، اما احمد محمود بیشتر. و دومی که مهمتر است من یک نویسندهی تازهکار بودم اما محمود نه.
با اینحال یک نویسندهی بزرگ هم میتواند از این مدل اشتباهها داشته باشد، اما تعداد بالای شخصیتهای رمان بخاطر توصیفات تکراری و چندبارهی محمود کمکم شناخته میشوند و آخر داستان بدون فکر کردن شخصیتها را با تمام ویژگیهایشان به یاد میآوریم.
توصیفات محمود جزئی و دقیق هستند، اگر یکبار به خوزستان سفر کرده باشیم به خوبی میتوانیم فضا را تصور کنیم، اما این ویژگی خوب هم مثل توصیف شخصیتها زیاد تکرار شده و من نمیدانم این میتواند ویژگی خوبی باشد یا نه.
راوی گمنام و ناشناس که اسمش را، سنشرا و حتی شغلش را نمیدانیم اذیتکنندهترین عنصر داستان بود. تا اواخر فصل دو این بیهویتی راوی برایم آزاردهنده بود، اما در دل اتفاقات کمکم راوی برایم کمرنگ شد و موقعیتها جان گرفتند.
اما باز آخر داستان دوست داشتم راوی را بشناسم، اینکه راوی چه هویتی دارد با چه دوربینی اتفاقات را میبیند و چه قضاوتی دارد.
فارغ از تکنیک اما من این کتاب را دوست داشتم. احمدمحمد این کتاب را تقدیم به برادر شهیدش، محمد کرده است. فکر میکنم شاید راوی این داستان خود احمدمحمود است. اینکتاب آذر ماه سال شصت نوشته شده است، یکسال و چندماه بعد از آغاز جنگ. و من تصور میکنم احمدمحمود از داغ برادر شهیدش نشسته روی صندلی و بلایی را که جنگ بر سر شهر و خانوادهاش آورده توصیف کردهاست، او حتی احساسات خودش را هم فاکتور گرفتهاست و آدمهای دیگر شهر را دیده. از آدمهایی میگوید که زندگی خود را رها نکردهاند اما جنگ آنها را با خودش بالا میبرد و پایین میکشد. آدمهایی که سالها دوست بودند و یکباره دشمن میشوند یا آدمهایی که دور بودند و دلهاشان به همنزدیک میشود.
شاید این رمان یک اثر ضدجنگ به حساب بیاید اما من فکر میکنم ما گاهی نیاز داریم که اثر مخرب جنگ را ببینیم، و باور کنیم هرچقدر مقاومت ما ارزشمند است اما جنگ روی آزاردهندهای دارد که سالها زخمش میتواند تازه و دردناک بماند.
۱۲ از ۴۵
#چند_از_چند
۲۵۶ 🌌
فکر میکنم همهی آدمها هر کجای این کرهی خاکی، زیر پرچم هر کشور و حکومت و ایدئولوژی از زندگی خودشان ناراضیاند.
فرقی نمیکند در جمهور فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی باشیم یا اتحاد جماهیر شوروی منسوخ شده یا حتی حکومتهای حی و حاضر جمهوری خلق چین و جمهوری دموکراتیک خلق کره.
یا دقیقا متضاد این حکومتهای کمونیستی، در ایالات متحده آمریکا که مظهر تمام و کمال نظامهای کاپیتالیستی و سرمایهداری است.
یا حتی در جمهوری اسلامی ایران که نه میخواهد آن باشد نه این.
بههرحال ذات آدمی، هر جای این کرهی خاکی که باشد محدود میشود، چیزی دارد و چیزی ندارد و این عدم رضایت همیشه با اوست.
این کتاب به دور از پیچیدگیهای تئوری و علمی، نتیجهی عملی کمونیست را به ما نشان میدهد. نویسنده که ساکن کرواسی کنونی و جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی سابق است، در مورد سادهترین مسائل مثل خوردن پیتزا، لباس شستن، آرایش و پیچیده و سخترینها مثل احساس امنیت، دین، و ... به عنوان شهروند یک کشور کمونیستی صحبت کرده است.
این کتاب دریچهای رو به واقعیت کمونيسم است، اینکه چطور یک شعار میتواند ذهنیت را تغییر بدهد اما نمیتواند یک دنیای زیبا و ایدهآل بسازد.
ذات به دست آوردن قدرت همین است، شعارهای زیبا اما محقق نشده، فرقی بین کمونيسم و کاپیتالیسم نیست.
این کتاب مانند نقشههایی برای گمشدن یک کتاب ترجمهای است، اما ساختار پیچیده و سردرگم کنندهی نقشهها را ندارد، اگر بتوانیم به این کتاب جستار روایی بگوییم، به نظر من میتواند جز بهترین جستارهای روایی باشد.
۱۳ از ۴۵
#چند_از_چند
۲۵۶ 🌌
وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ العُقول¹؛
دفینههای اندیشمندی را در اینها برشورانند.
ويُثيرُوا از همان مادهی «ثوره» است که ایشان اشاره کردند؛
ثوره، يَثيروا، ثائر، يُثيروا اینها همه از یک ماده است. برشوراندن.
دفینههای اندیشمندی را [برشورانند].
دفینه یعنی آن چیزی که قیمتی است و آن را دفن کردهاند، زیر خاک کردهاند. گنجینهای که زیر تلّی از خاک یا مثل خاک پوشانده شده، دفینه است.
یعنی اندیشمندیِ انسانها در نظام جاهلی، به وسیلهی مستکبران در زیر خاکها دفن شده؛
یا خاکهای اوهام جاهلی، تصوّرات غلط، پندارهای باطل، یا خاکهای فشار و زور و ارعاب و غلبه دادن سنتهای غلط.
انبیا میآیند دفینهها را میآورند بیرون؛ دفینهی اندیشمندی را در انسانها برمیشورانند؛
یعنی به انسان ارزشمندی میدهند. نه اینکه فقط به عنوان تعارف به او میگویند دارای ارزش هستی، نه، او را واقعاً دارای ارزش میکنند، به او ارزشمندی میدهند. انبیا با این رسالت و با این پیام میآیند.
°• خونآورد •°
¹خطبه اول نهجالبلاغه
۲۵۶ 🌌
ثوره، تلاش، شورش، قیام، اینها همه معنی دارد اما هدف چیست؟
هدف، انتقام کشیدن از بنی قابیل است که دستش آن همه به خون ثارهای عزیز ما آغشته است؛
و این همه، جواب گفتن به دعوت آن پرندههایی است که در گرد سر قبیلهی ما دائماً ما را میخوانند و ضجه میکشند و ما را به انتقامخواهی و خونخواهی فرا میخوانند.
ثوره، ثار، وراثت، داستان شروع تاریخ یعنی اولین ثـار، هابیل و بعد، آخرالزمان یعنی تحقق انتقام جهانی است که مجموعاً فلسفهی تاریخ اسلام را در دید شیعیاش تفسیر میکند.
«یا ثارالله و ابن [ثاره]».
°•خونآورد•°
۲۵۶ 🌌
خون آورد
کتاب خونآورد گزارش ساواک از جلسهای در تاریخ ۱۰ دی سال ۵۵ است. این جلسه ظهر تاسوعا در خانهی یکی از انقلابیون تشکیل شدهاست.
دکتر شريعتی، آیتالله مطهری و آیتالله خامنهای دربارهی مفاهیمی چون انقلاب، ثوره و قیام گفتگوهایی برای دیگران داشتهاند که خواندن آنها مفید است.
جبهه و دوگانه درست تاریخی دوگانهی حق و باطل است که در این کتاب این دوگانه از آغاز تا پایان خلقت معرفی میشود.
قیام امام حسین در راه همین مبارزهی بین حق و باطل است.
میتوانید برای مطالعه این کتاب کمحجم از لینک زیر استفاده کنید:
https://taaghche.com/book/161013
۱۴ از ۴۵
#چند_از_چند
۲۵۶ 🌌
گرمای تابستان باید جوهر قلمم را برای نوشتن روانتر میکرد، اما شاید کولر کار خودش را کرده؛ قلمم یخ زده و نمینویسد. :(
من عکاس خوبی نیستم، حتی این روزها حوصلهی عکاسی و قاببندی را هم ندارم. اما ارزش عکس را فقط به تکنیکی بودن و حرفهای بودنش نمیدانم. عکسها باید چیزی را درون ما زنده کنند، چیزی که وقتی به عکس نگاه میکنیم ما را رو به جلو هدایت کنند.
این عکس از این سفر، درون مرا زنده میکند. فکر میکردم اینبار سفر پرباری نداشتم، نتوانستم آنطوری که باید زیارت کنم. من آدم زیارت خواندنهای طولانی و نمازهای پشت سر هم نیستم. من خلوت را دوست دارم. فکر کردن بسیار در گوشهای خلوت از حرم را دوست دارم.
اینبار فقط یکبار توانستم این خلوت را داشته باشم؛ اما حس میکنم ارزشش برایم زیاد بود، خیلی زیاد.
من بخشی از زیارتنامه را دیدم که سالها شاید روخوانیاش کرده بودم اما نخوانده بودمش. سالها به چشمم خورده بود، اما ندیده بودمش.
من این بخش را برداشتم برای خودم، یک هدیه از امام رضا برای من.
بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلاَیَ أَتَیْتُکَ زَائِراً وَافِداً عَائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَى ظَهْرِی
فَکُنْ لِی شَافِعاً إِلَى اللَّهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی فَلَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ
پدرم و مادرم فدای تو باد ای مولا
من، در حالی که زائر و وارد و پناهنده از جنایت خود بر خود هستم به زیارت و حضور شما شرفیاب شدم
جنایتی که بر پشتم انباشته و پشتم را به آن سنگین نمودم پس تو در روز نیازمندی و فلاکتم از پیشگاه خدا برای من وساطت نما که مقام محمود در نزد خدا برای توست...
°••°
@mtalebi76
°••°
من و همسرم در تربیت فرزند یک خط قرمز خیلی قرمز و بزرگ داشتیم؛ دیدن تلویزیون.
رد شدن از این خط قرمز برای ما خیلی حیاتی و مهم بود، آنقدر زیاد که سرش با پدر و مادرهایمان بحث و جدل داشتیم.
بزرگ کردن بچه با تلویزیون خیلی ساده و آسان است، مینشید پای تلویزیون و تو به کارهایت میرسی؛ غذا درست میکنی، ظرفهایت را میشوری، خانه را جارو میکشی و گردگیری میکنی و به نوشتن داستان و خواندن کتابت میرسی. حتی در این شرایط به سادگی درس میخوانی.
زندگی ایدهآل قبل از بچهداری در دوران بچهداری. حالا هر از چندگاهی بچه هم سراغت میآید، اما این مراجعه آنقدرها وقت گرانبهایت را نمیگیرد.
بعد از یکسالگی پسرک حساسیتمان کمتر شد، البته در خارج از خانه. نمیتوانستیم تمام وقتی که بیرون از خانه هستیم با اطرافیانمان درگیر باشیم که تلویزیون را خاموش کنید، برای همین خط قرمز هنوز در خانه پررنگ بود.
یک هفته است که از سفر برگشتهام، قوای رفتهی بدنم هنوز بازیابی نشده، نمیتوانم برای کارهای معمولم هم انرژی ذخیره کنم و ضعف در دست و پایم میلولد.
تنها راه پیش رویم روشن کردن تلویزیون است.
آن خط قرمز پررنگ کمرنگ شده، اما ماهها مراقبت کار خودش را کرده. چند دقیقه میخ تلویزیون میشود. بعد بلند میشود، میآید دست مرا میکشد که بلند شوم، تا کنار تلویزیون کنارش بنشینم.
نقاشی بکشیم، ماشین بازی کنیم و بعد میرود سراغ بقیه اسباببازیهایش.
اگر تلویزیون را خاموش کنیم، اعتراضی نمیکند. حتی اصرار خاصی هم برای روشن کردن تلویزیون نمیکند.
اما بازهم با همهی اینها من دوست دارم برگردم به آن خط قرمز پررنگ؛ اینکه هیچ دقیقه و ثانیهای جلوی تلویزیون نباشد.
°• @mtalebi76 •°
کتابخانهی نیمهشب
مت هیگ
ایدهی اصلی کتاب را دوست داشتم. اینکه گاهی حسرتها مانع حرکت ما در زندگی میشوند؛ اما لزوما برگشت به عقب و انتخاب متفاوت قرار نیست باعث شود زندگی بدون نقصی داشته باشیم.
نمیدانم این کتاب را میتوانم #چند_از_چند حساب کنم یا نه؛ اما صادقانه ۳۰، ۴۰ صفحهی پایانیاش را نخواندم و فکر میکنم حتی اگر بیشترش را هم نمیخواندم چیزی را از دست نمیدادم.
#چند_از_چند
°• @mtalebi76 •°
هدایت شده از أخٌفيالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما خدا را داریم...
✅ سازمان هنری رسانهای اوج
@Owjmedia_org
هدایت شده از أخٌفيالله
با ذهنی آرام این چند مقدمه را بررسی کنید و جواب سوال با شما
- سال ۱۳۶۱ اولین حضور سپاه بود در لبنان برای کمک، آن زمان که خیلی از ما نمیدانست همچین کشور و مجاهدینی وجود دارد
از همان ابتدا تا شهادت پای این حمایت بود، از حاج احمد متوسلیان تا شهید نیلفروشان که کنار سید شهید شد
- سردار امروز ما همان کسی است که جوانیاش را در این مسیر گذرانده، آنان که برای ما حاجی و فرماندهاند و شهید شدهاند در حزبالله، رفیقهای قدیمی او بودند
- خیلی از ما حتی اخبار جنگ ۳۳ روزه را دنبال نمیکردیم و از این اتفاق بزرگ بی خبر بودیم
جنگی که معروف شده بود رژیم هرجا ظن حضور نیرویی از حزبالله را در یک ساختمان داشته باشد کل ساختمان را خراب میکند
آن روزها سپاهیهای ما در لبنان بودند و فقط چند خاطره محدود را سالها بعد از شهید حاج قاسم شنیدیم
- بعد از جنگ ۳۳ روزه حزبالله نیرویی توانمندتر شد و حتی برای بازسازی های شهر سپاهیهای ما کنار حزبالله و مردم لبنان بودند که از بینشان بعدها شهید شاطری معروف شد
و خیلی از ما باز بی خبر بودیم
- رهبر انقلاب سالهاست فلسطین را قضیه اول اعلام میکنند، حمایت از حزبالله و برادری با ایشان را مهم میدانند، تا حدی که گفته بودند مترجم در جلسه ها نباشد، هم شما عربی یاد بگیرید هم برادران لبنانی فارسی
خیلی از ما جدی نمیگرفتیم و منتظر کلمه " فرض" بودیم برای کمک، اما سپاه قدس ما سالها حضور مستقیم و غیر مستقیم موثر را در کارنامه خود داشت
- ایران قلب جبهه مقاومت است، نه به خاطر ایران و ایرانی، بلکه برای آرمان بزرگ اسلام و این را فرماندهان مقاومت در لبنان و فلسطین و یمن و عراق خوب میدانند و در صحبتهای ابوعبیده، ابو حمزه، سید بدر الدین و... یا تشکر مختصر از ایران است یا حرفی از ایران نیست، چون آنها خوب میدانند عقبه سپاه نباید درگیر شود، چیزی که خیلی از ما توجه نمیکنیم
برعکس بزرگان مقاومت، در رژیم همه حرف سر ایران است و آخرینش صحبت آن قاتل در سازمان ملل که بارها گفت ایران...
- چند سالی است دشمنان ایران به دنبال آشوب در ایران هستند
چند سال قبل روی ماشین پلیس نشستن و فیلم گرفتن و داد زدن سر پلیس شروع شد و کمی بعد فتنهای در ایران به پا شد که یکی از پایههای آن بی اعتمادی به پلیس بود در جامعه ایرانی و آثار آن در جامعهی اصطلاحا غیر حزباللهیِ ایرانی در این دو سال باقی مانده
- رژیم اشغالگر، دشمن قسم خورده ایران و ایرانی و مقاومت، برای بقا نیاز دارد به فتنه ای دیگر که پایهاش بی اعتمادی به سپاه است و جدایی انقلابیها از آن ...
سوال:
هجمه شدید جامعه لبنانی حزباللهی و ایرانی انقلابی علیه سپاه در این مدت و مخصوصا چند روز بعد از شهادت سیدحسن، کمک به مقاومت است یا دشمن مقاومت...؟
هدایت شده از انتفاضه فلسطین، محسن فایضی
بیانیه حماس
❤️پرتاب موشک های ایران را که در پاسخ به تجاوزات رژیم صهیونیستی به ملت های فلسطین و لبنان انجام شد تبریک می گوییم.
ما در جنبش مقاومت اسلامی (حماس) پرتاب قهرمانانه موشک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به مناطق وسیعی از سرزمینهای اشغالی خود را در پاسخ به جنایات مستمر اشغالگران علیه مردم منطقه تبریک میگوییم. در پاسخ به انتقام خون شهدای قهرمان ملت ما. شهید مجاهد اسماعیل هنیه، شهید والامقام سید حسن نصرالله و شهید سرلشکر عباس نیلفروشان.
🔥ما تاکید می کنیم که این پاسخ شرافتمندانه ایران، پیامی محکم به دشمن صهیونیستی و دولت فاشیستی آن در مسیر بازدارندگی و مهار تروریسم آنهاست، چرا که جنایات، استکبار و نقض قوانین بین المللی و موازین بشردوستانه از هر حدی فراتر رفته است.
❤️ما افتخار خود را به برادران جمهوری اسلامی ایران و قدردانی خود را از ایستادگی آنها در مقابل استکبار افسارگسیخته صهیونیستی و جانبداری آنها نسبت به ارزشهای عدالت و ظلم به مردم فلسطین، ملت لبنان، اعلام می داریم
✳️ما از همه کشورها، ملتها، احزاب و همه نیروهای ملت عربی و اسلامی خود میخواهیم که در کنار هم بایستند و با جنایات صهیونیستها و پروژه تجاوزکارانه و توسعهطلب صهیونیستی که همه را هدف قرار میدهد، مقابله کنند و برای آزادی سرزمینمان به هر نحوی تلاش کنند.
@Thirdintifada
هدایت شده از انتفاضه فلسطین، محسن فایضی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی در غزه ..
@Thirdintifada
خوشحالی من بیشتر از اینکه از پرتاب موشکها باشه از این خوشحالی مردم غزه است، از بیانیه حماسه.
بخونید و ببینید و لذت ببرید.