eitaa logo
مرورتاریخ
348 دنبال‌کننده
536 عکس
624 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدربازبان کودکانه اش شیرین بیان میکنه بهش میگی امر به معروف کن میگه بلد نیستم! چرا بلد نیستی!😐 بدو بیا یاد بگیر بهش میگی امر به معروف کن میگه بلد نیستم! چرا بلد نیستی!😐 بدو بیا یاد بگیر کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خاطرات افرادجداشده ازسازمان مجاهدین خلق : قسمت اول مریم سنجابی در روایتی افشاگرایانه از معمای انتخاب‌ و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی نوشته است: اواخر تابستان ۱۳۷۲ بود. به روال تجربه هر وقت برنامه های غیر عادی در حال رخ دادن بود جنب و جوش ها بیشتر می شد. از هر یگان تعدادی را انتخاب و برای ماموریت که در سازمان به تحت امر مصطلح بود به قرارگاه باقرزاده می فرستادند. قرارگاه باقرزاده مختص جلسات عمومی و طولانی رجوی بود. پادگانی در ۱۵ کیلومتری قرارگاه خوش آب و هوای دیگری موسوم به “حنیف” در نزدیکی شهر”خانضاری” نزدیک به بغداد که رجوی در آنجا اقامت داشت. اما محل جلسات یکی از خشن ترین و بی آب و علف ترین اماکنی بود که در اختیار سازمان بود. محلی که به آن قرارگاه می گفتند تشکیل شده از سوله های بزرگ و آهنی با سقف های بلند مثلثی و کف خاکی با چند سرویس بهداشتی ابتدایی. کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
خاطرات افرادجداشده ازسازمان مجاهدین خلق : قسمت دوم وقتی قرار بر تشکیل نشست بود افراد را از قرارگاه های مختلف به مانند گله های گوسفند در پشت ماشین های دربسته بار می زدند و چادرها را محکم می بستند که کسی جایی را نبیند، به آنجا می بردند و بعد هم صدها نفر را در هر سوله جا می دادند و هفته ها با مشقت می گذشت تا جلسات رجوی با امنیت برگزار شود. سابقا رجوی جلسات عمومی را در سالن اصلی قرارگاه اشرف برگزار می کرد ولی از زمانی که کمپ اشرف یکی دو بار مورد هدف قرار گرفته بود دیگر جرأت نمی کرد در آنجا نشست علنی برگزار کند. چند روزی بود اعلام کرده بودند مأموریت در پیش است و بایستی کوله سفرمان را برای یکی دو ماه جمع می‌کردیم. شب قبل از حرکت افراد را در سالن ها جمع کردند و اطلاعیه مشابهی را برای همه خواندند. در اطلاعیه آمده بود اتفاق مهمی در حال رخ دادن است و نشست آتی حاوی اطلاعات مهمی است. هرکس که می خواهد ببرد و برود 24 ساعت فرصت دارد فکرهایش را بکند و از جمع جدا شود و در نشست پیش رو نبایستی شرکت کند. اگر کسی در نشست شرکت کند و اطلاعات آن را کسب کند بعد بگوید می خواهم بروم تا دوسال مهمان ماست و در مهمان سرا (یعنی همان زندان‌های سازمان) بایستی بماند تا اطلاعاتش بسوزد. این بود که با آن بهانه دیگر کسی هم نتوانست درخواست خروج بدهد و به اصطلاح ببرد و برود. خیلی مطلع نشدیم چه تعداد گفتند نمی آییم و در سایر یکان ها چه گذشت. خودم هم هنوز آنقدر از نزدیک خیانت های فرقه را ندیده بودم که قید همه چی را بزنم و بروم لذا در خیل اعضای وفادار روز بعد راهی قرارگاه باقرزاده شدیم. چند روز بعد جلسه بزرگ عمومی تشکیل شد. افرادی که از دو سه هفته قبل به قرارگاه آمده بودند شبانه روزی جان کنده و سالن نشست برخلاف همیشه تزیین شده بود. جلوی سن فرش های قرمز پهن کرده بودند. روی میزها پر از میوه و شیرینی بود. در و دیوار، استیج و سالن با کاغذهای رنگی و گل تزیین شده بود. به محض شروع نشست، رجوی به مانند زمان هایی که می خواهد موضوعی را شورانگیز و احساسی کند با ورود به سالن با عجله به بالای سن دوید و بی مقدمه شروع به خواندن اطلاعیه کرد. او با نمایشی فریبنده گفت، مریم عضدانلو را به عنوان رئیس جمهور ایران معرفی می کنم! در آن لحظات نمی دانستم بخندم یا گریه کنیم و از این همه بی عقلی رجوی شوکه شده بودم ادامه دارد... کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
⚠️«شرایط کنونی منطقه به گونه‌ای است که هم برای دشمن شرایط مرگ و زندگی است و هم برای اردیبهشت ۱۴۰۳ کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
چه آدم هایی که بسیار مومن بودند ، و اندک اندک دچار روزمرّگی شدند و قلبشان از حضور خدا تهی شد ... کجای کاریم؟! کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما تئوریسین مقاومت هستیم، نه جنگ 🎙 آیت‌الله میرباقری کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
🔻سخنان ژوبر در باره ولیعهد ایران(عباس میرزا) اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان هشیار نمایم ✍️ ژوبر که از سوی ناپلئون بناپارت به ایران اعزام شده بود، در سال ۱۲۲۱ق در اردوگاه جنگی عباس‌میرزا با روسها، از او دیدار می‌کند. او می‌گوید: در مدت زمان کوتاهی که در خدمت عباس میرزا بودم، همواره به مسائل مهم می‌پرداخت. او از امور پوچ و یاوه‌گویی خودداری می‌نمود و همواره نکته‌های دقیقی را مطرح می‌کرد. یک بار از سر درد به من چنین گفت: مردم به کارهای من افتخار می‌کنند؛ ولی چون من، از ضعیفی من بی‌خبرند. چه کرده‌ام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ چه شهری را تسخیر کرده‌ام و چه انتقامی توانسته‌ام از تاراج ایلات خود بکشم؟… از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع‌الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی (روسی) سرگرم داشته، مانع پیشرفت کارم می‌شوند… نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده، چیست؟ و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون، جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق‌زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد، تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است، خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟ 📚 منبع: مسافرت به ارمنستان و ایران ؛ پ ا ژوبر کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
🔻سانسور حافظ ✍️یکی از ناشران نقل می کرد ؛دیوان حافظ را که بارها چاپ شده بود به شهربانی بردم تا اجازه چاپ بگیرم متصدی گفت :بروید و یک ماه دیگر بیاید... بعد از یک ماه که رفتم دیدم بجز یک صفحه روی سایر صفحات مهر «روا»زده است .بعد آن صفحه را باز کرد و گفت این یک شعر را باید عوض کنی رضا داده بده وزجبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشادست گفتم آقا این شعر متعلق به حافظ است چطور من آن را عوض کنم ؟!بر فرض که عوض کنم چه جای آن بگذارم ؟!! متصدی گفت چون کلمه «رضا»اسم اعلیحضرت همایونی رضا شاه کبیر است ،آن را بردار و کلمه دیگری جای آن بگذارم !مثلا «حسن به داده بده» 📚 منبع: خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفی؛محمد تقی فلسفی کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
خاطرات افرادجداشده ازسازمان مجاهدین خلق : قسمت سوم جمعیت حاضر در سالن با شادی های الکی به دست و پایکوبی پرداختند. آن روز مریم قجر که عاقلانه تر از مسعود رجوی برخورد می کرد ظاهراً خوشحال نبود و می گفت شما الکی خوش هستید. به خاطر اینکه ملعبه دست رجوی شده بود و باید حالا مثل عروسک خیمه شب بازی بقیه سناریوی او را اجرا می کرد. حال و روز خوبی نداشت و قیافه درمانده و مضحکی پیدا کرده بود. آن روز بیست وچهار زنی که به عنوان شورای رهبری اعلام کرده بودند نیز در محل جداگانه در سمت چپ نشسته بودند و بعد از اجرای نمایشات معرفی و جشن های زورکی، مسعود رجوی گفت شورای رهبری به اتفاق فهمیمه اروانی را به عنوان مسئول اول به جای مریم در رأس خودشان معرفی کرده اند. اما فهیمه اروانی هم اصلا خوشحال نبود. با اینکه از پشت پرده خبر نداشتم ولی ظاهر امر هم نشان می داد موضوعاتی اتفاق افتاده و بین فهیمه اروانی، مریم قجر و سایر زنان شکر آب است. خیلی به او اهمیت نمی دادند هر چه بود حفظ ظاهر بود. با جدی شدن رفتن مریم قجر به اروپا قضیه بیشتر لو رفت. تقریبا این آخرین باری بود که فهیمه اروانی را در جلسه ای در رأس می دیدیم. پس از آن همه کاره خود رجوی شد. مشخص بود سوری و نمایشی فهیمه اروانی را به عنوان مسئول اول معرفی می کنند. کمی به عقب تر و سابقه این خانم برمی گردم. تقریبا در سال ۱۳۶۸ و پس از شلوغ کاری ها و اعلام انقلاب درونی، تشکیلات را هم زیر رو کردند. رده های عضویت و مرکزیت نهاد و دفتر سیاسی منحل شد و از نو رده بندی می کردند. من در قرارگاه حنیف بودم. پس از شروع بحث های انقلاب اکثر روزها کارها را تعطیل می کردند و برایمان نشست و تکرار جلسات رجوی و مریم قجر را که با لایه های بالاتر برگزار شده بود، می گذاشتند. جلسات را سه باره و چندباره تکرار می کردند تا مطمئن شوند مغزشویی کامل انجام شده است. صبح ها تا عصر در سالن های بخش ها نوار ویدئویی جلسات رجوی پخش می شد. یکی از روزها در سالن خانم جوانی را دیدم که تا به آن روز ندیده بودم و چهره اش نا آشنا بود. با موهای بور و چشم سبز که روسریش هم برخلاف سایر زنان که باید تا روی ابرو پایین می آوردند بالای سرش بود و به راحتی موهایش پیدا بود. ازتیپ و قیافه و رنگ صورتش که آفتاب نسوخته بود معلوم بود به تازگی از اروپا آمده است. کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
محمدرضا رحیمی:قسمت هفتم روندرسیدگی به پرونده رحیمی بیست و دوم دی ماه 1391 در روند رسيدگی به پرونده فساد و اختلاس در بيمه ايران بود كه يكی از متهمان اصلی پرونده (د - س) گفت : يك ميليارد و 500 ميليون تومان به حساب شخصي محمدرضا رحيمی ، رييس پيشين ديوان محاسبات و معاون اول احمدی نژاد ریيس جمهور وقت واريز كرده است و رحيمی را به عنوان جعبه سياه پرونده اختلاس معرفی كرد . چهاردهم دي ماه 1392 : رحيمی با قراروثيقه آزاد شد با آغاز رسيدگی به پرونده اختلاس بيمه ايران نام رحيمی باز هم به عنوان متهم پررنگ تر شد . تا جایی كه دادستانی تهران در اطلاعيه ای اعلام كرد از رحيمی تحقيق به عمل آمده و در حال حاضر با وثيقه آزاد است . اما نادری وكيل مدافع رحيمی اعلام كرد: قرار وثيقه‌ صادره برای موكلم ربطی به پرونده بيمه ايران ندارد . شانزدهم دی ماه 1392: كيفرخواست رحيمی صادر شد . بعد ازچند روزحجه الاسلام غلامحسين محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضایيه درنشست خبری اعلام كرد : كيفرخواست محمدرضا رحيمی صادر شده است . هفدهم دی ماه 1392: نبايد اين خبر اعلام مي شد وكيل رحيمی در واكنش به اظهارات محسنی اژه ای گفت : اعلام صريح سخنگوی محترم ، دايربه صدور كيفرخواست بدون اين كه احتمال ضرورت تكميل تحقيقات و مستندات و يا صدور قرارمنع پی گرد درآن ديده شود جای تامل و نگرانی داشته و ممكن است به عنوان اراده بر تعيين نتيجه‌ای محتوم در پرونده تفسير شده ، استقلال قاضی محترم پرونده را زيرسوال ببرد . هم چنين اعلان محتويات پرونده كيفری ، تا پايان رسيدگی و صدور حكم قطعی، قانونا ممنوع و تخلف است ؛ رعايت اين موضوع در پرونده موكل كه غيرازشخصيت حقيقی وی ، موقعيت سياسی ايشان به عنوان معاون رياست جمهوری (سابق) در معرض اتهام قرارمی ‌گيرد بيش تر احساس می ‌شود . کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
خاطرات آیت الله خامنه ای ازدوران دفاع مقدس عملیات شناسایی با شهید چمران می‌رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه‌ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می‌خواستیم برویم، از جاده‌ای که می‌رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن‌جا و بچه‌ها در آن‌جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم می‌آمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه‌ها بودند. آمدیم به یک نقطه‌ای رسیدیم، بچه‌ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف‌های چپ و راست و روبه‌رو شناسایی کنند. آن عده‌ای که روبه‌رو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده این‌جا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا این‌که ماها را دیده‌اند و آمده‌اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپی‌جی ندارند. چند تا آرپی‌جی‌دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می‌روم. من هم می‌خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می‌شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می‌کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه‌ها، البته ما هم آرپی‌جی‌زن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف. نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می‌کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می‌شد خودش، یک نشانی محسوب می‌شد آن‌جا را داشتند می‌کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می‌کردیم، بعد دیدیم نه این‌جا را سخت دارند می‌کوبند، گفتیم برویم آن‌طرف‌تر یک خرده، ببینیم چه می‌شود باز هم می‌کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی‌کرد. همین‌طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره می‌خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می‌شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود، می‌ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می‌ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می‌کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه‌ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آن‌جا بودیم این گلوله‌ی توپ می‌خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم. بیانات در تاریخ ۱۳۶۰/۱۰/۱۶ کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊
احترام به نظر دیگران یک روز علامه طباطبایی مرا خواستند و فرمودند: دوست دارم تفسیر المیزان ترجمه شود و نظرم این است که شما این کار را بکنید. من پذیرفتم و جلد اول را در دو مجلّد ترجمه کردم. خدمتشان آمدم و عرض کردم: آقا! شما استادید و بزرگوار و صاحب نظر؛ ولی من هم آدمی هستم که نمی‏توانم در همه مسائل تقلید کنم. در این بحث‏های شما که ترجمه می‏کنم، می‏خواهم استقلال فکری خودم را از دست ندهم. اگر جایی اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه می‏فرمایید در پاورقی نظر خویش را بنویسم، یا اجازه نمی‏فرمایید؟ ایشان در حالی که تبسم بر لب آوردند، جمله پرمعنایی فرمودند. گفتند: آقای مکارم! اگر ما از خودمان انتقاد بکنیم، بهتر از این است که دیگران از ما ایراد بگیرند. بگذارید ما خودمان بحث‏هایمان را نقد کنیم؛ نه اینکه بیگانگان این کار را بکنند. بعد افزودند: پیشنهادی که دارم این است که اگر شما جایی ایراد داشتید، قبلاً بیایید با من بحث کنید؛ اگر من شما را قانع کردم، تمام. گفتم: اگر قانع نشدم چی؟ فرمودند: ایرادتان را در پاورقی نوشته، جواب من را هم بنویسید و قضاوت را به خوانندگان واگذار کنید. آیت‏الله ناصر مکارم شیرازی کانال مرورتاریخ رابه دیگران نیزمعرفی نمایید مرورتاریخ 💖 👇 eitaa.com/mtareekh 🇮🇷 🌹🕊