eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مدتی هست در گیر این عکس نوشته ام 🌹خون دادن برای زیباست اما......... 🌹خون دل خوردن برای ای از آن هم زیبا تر 👉 @mtnsr2
💠 سخنان امروز رهبر انقلاب درباره حضور جوانان در #فضای_مجازی: 🍃 فضای مجازی می‌تواند ابزاری باشد برای زدن توی دهان دشمنان 🔅 رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار مردم قم: 🔸️ به مردم توصیه می‌کنم که در اداره‌ی کشور به مسئولان کمک کنند. 🔹️ بخش مهمی از حمایت از تولید داخلی بر عهده‌ی مردم است. تولیدکننده، مصرف‌کننده و فروشنده‌ی تولید داخلی، مردم هستند. 🔸️ از جمله کارهایی که مردم می‌توانند به بهترین نحو انجام دهند، حضور در صحنه‌های انقلاب است. مقابله با شایعه‌سازی دشمن هم از کارهایی است که مردم می‌توانند انجام دهند. امروز #جوانان در #فضای_مجازی فعالند؛ فضای مجازی می‌تواند ابزاری باشد برای زدن توی دهان دشمنان. ۹۷/۱۰/۱۹ 👉 @mtnsr2
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ استاد در صف نانوایی 🌀دَری وَری به خورد مردم نده 🌱استاد رائفی پور 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀قرار نیست همه شما تولید کننده باشین،توزیع کننده که میتونین باشین 🌱استاد رائفی پور 👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶شصت وسوم 🔶 خیلی دوست داشت به پیاده روی اربعین و زیارت کربلا مشرف بشود. گذر نامه اش به راحتی آزاد نمی شد . او پاسدار بود و برای سفر های خارج از کشور باید قواعد و قوانینی را از نظر امنیتی و نظامی رعایت می کرد. خیلی دوندگی کرد تا کار گذر نامه اش درست بشود . درست وقتی اعلام کردند کار گذر نامه اش درست بشود. درست وقتی که اعلام کردند کار گذرنامه اش به اتمام رسیده و آن را به قم ارسال کرده اند ماجرای اعزام ناگهانی اش به سوریه هم پیش آمد. روزی که آمد قم تا گذرنامه اش را از اداره پست تحویل بگیرد فقط چند ساعت برای اعزام وقت داشت. تا کارمندهای اداره پست بخواهند گذرنامه را ره گیری کنند، نامه رسان را پیدا کنند وصالح را به او معرفی کنند زمان زیادی صرف شد که برای صالح، فوق العاده مهم وحساس بود. صالح با تمام اضطرابی که در وجودش بود، حتی یک بار هم به کارمندان پست نگفت که عازم سوریه است، مدافع حرم است و این طوری از آن ها بخواهد کارش را جدی تر دنبال کنند. فقط می گفت: مسافرم تا ساعاتی دیگر پرواز دارم لطفا کمک کنید کارم زودتر راه بیفتد. 👉 @mtnsr2 🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
✋سلام به دوستان مهدوی ❓تا به حال دلهره اینو داشتید که یکی بخواد از نمرات تون بپرسه؟ ❗️فرض کنید شهید برونسی بخواد نمره اعمالتون رو ببینه 🤔 ❓دلهره دارید؟ ❗️یا اینکه امام زمان عجل الله ! 😨دلهره دارید؟ 😔راستی نمره مون چنده؟ ❓فکر میکنید واکنش شون چی باشه؟ 🍃فرزند شهید برونسی نمره اش تک بود ! واکنش شهید برونسی این بوده ❓شما فکر می کنید واکنش امام زمان عجل الله به نمره تک اعمالمون چطور باشه؟ 🤔وقتی واکنش سرباز اینطوره واکنش آقاش چطوره؟ ⭕️چه جمله آشنایی... 🌼حالا عیبی نداره انشاء الله ایندفعه اعمالت بهتر میشه😭 این شما و این خاطره 👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 نمره تک از درس ما هیچ وقت غافل نمی شد. هر بار می آمد مرخصی از مدرسه ی همه مان خبر می گرفت، قبل از بقیه هم می آمد مدرسه ی من. خاطره ی آن روز هنوز مثل روشنایی خورشید توی ذهنم می درخشد. نشسته بودیم سرکلاس. معلم دیکته گفته بود و حالا داشت ورقه ها را تصحیح می کرد. ورقه ای را برداشت و نگاهی به من انداخت. پیش خودم گفتم: حتماً مال منه! دلم شروع کرد به تند زدن. می دانستم خیط کاشتم. هرچه قیافه اش تو هم تر می رفت، حال و اوضاع من بدتر می شد. یکهو صدای در کلاس، حواس همه را پرت کرد. معلم با صدای بلندی گفت: بفرمایید. در باز شد. از چیزی که دیدم قلبم می خواست از جا کنده شود، پدرم درست دم در ایستاده بود! معلم به خودش تکانی دادو زود بلند شد. پدرم آمد جلو. با هم احوالپرسی کردند. اتفاقاً خیلی به موقع رسیدین حاج آقای برونسی پدرم لبخندی زد. پرسید: چطور؟ همین حالا داشتم دیکته ی حسن رو صحیح می کردم، یعنی پیش پای شما کارش تموم شد. با هم رفتند پای میز. ورقه ی مرا نشان پدرم داد. یکدفعه چهره اش گرفت. نگاه ناراحتش آمد تو نگام. کمی خودم را جمع و جور کردم. دهانم خشک شده بود و تنم داغ. سرم را انداختم پایین و چشم دوختم به کفشهام.حواسم ولی نه به کفشهام بود و نه به هیچ جای دیگر. فقط خجالت می کشیدم.از لابلای حرفهای معلم فهمیدم نمره ی دیکته ام هفت شده. این چه نمره ایه که شما گرفتی؟ صدای پدرم مرا به خود آورد. سرم را گرفتم بالا. ولی به اش نگاه نکردم. چرا درس نمی خونی؟ آقای معلم می گن درسات ضعیفه. حرفی نداشتم بگویم. انگار حال و احوال مرا فهمید. لحنش آرامتر شد. گفت: حالا بیا خونه تا ببینم چی می شه. با معلم خداحافظی کرد و رفت. زنگ تفریح، بچه ها دورم را گرفتند. هر کدام چیزی می گفتند. یکی شان گفت: اگر بری خونه، حتماً یک دست کتک مفصل می خوری. به اش خندیدم. گفتم: بابام اهل زدن نیست، دیگه خیلی ناراحت باشه، دعوام می کنه، حالا کتک هم بزنه عیبی نداره، چون خیلی دوستش دارم. زنگ تعطیلی مدرسه خورد. دوست داشتم از کلاس بیرون نروم. یاد قیافه ی ناراحت پدر مرا به هزار فکر و خیال می انداخت. هر جور بود راهی خانه شدم. بالاخره رسیدم خانه. پیش بقیه نرفتم. تو اتاق دیگری نشستم و کز کردم. همه اش قیافه ی ناراحت پدرم تو ذهنم می آمد که دارد دعوام می کند. یکهو دیدم دم در ایستاده. نگاهش کردم. 👈به ام لبخند زد! آمد جلو. دست کشید روی سرم و مرا بلند کرد. گفت: 😔حالا بیا، ایندفعه عیبی نداره، ان شاءاالله از این به بعد خوب درس بخونی. 👉 @mtnsr2 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⭕️ #قرار_عاشقی 🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات 🌷 #شهیدابراهیم_هادی 🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع 🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨ 🌷إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا 🌷کسانى که به خدا و پیامبران او کفر میورزند، و مى خواهند میان خدا و پیامبرانش جدایى بیفکنند، و مى گویند: «به بعضى ایمان مى آوریم، و بعضى را انکار مى کنیم» و مى خواهند در میان این (دو)، راهى(براى خود) انتخاب کنند... (نساء/ ۱۵۰) 👉 @mtnsr2