🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت شصت دوم
🔶 #مهربان
قلب رئوف #ابراهیم ،بزرگترین نعمتی بود که خدا به بنده اش داده بود .یکبار در دوران مجروحیت #ابراهیم به دیدنش رفتم. یکی از علما هم آنجا بود . #ابراهیم از خاطرات جبهه می گفت . یادم هست که گفت :در یکی از عملیاتها در نیمه شب به سمت دشمن رفتم . از لابه لای بوته ها ودرختها حسابی به دشمن نزدیک شدم.
یک سرباز عراقی روبه رویم بود یکباره در مقابلش ظاهر شدم . کس دیگری نبود دستم را مشت کردم با خودم گفتم بایک مشت اورا می کشم اما تا در مقابلش قرار گرفتم دلم برایش سوخت . اسلحه روی دوشش بود فکر نمیکرد اینقدر به او نزدیک شده باشم . چهره اش اینقدر مظلومانه بود که دلم برایش سوخت او سربازی بود که به زور به جنگ با ما آورده بودند وبه جای زدن او را در آغوش گرفتم بدنش مثل بید می لرزید دستش را گرفتم وبا خود به عقب آوردم . بعد او را تحویل یکی از رفقا دادم تا به عقب منتقل شود وخودم برای ادامه عملیات جلو رفتم
🔶 #الگو
رفاقت ما با تمام بچه های آن دوران سر وکله زدن و بازی و خنده بود ، مثلا چند نفر دور هم جمع می شدند وکلاه یک کارگری که از آنجا رد می شد را بر می داشتند وپرت می کردند و مردم آزاری می کردند . اما رفاقت با #ابراهیم الگو گرفتن ویادگیری کارهای خوب بود . او غیر مستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می داد حتی حرفهایی می زد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم
من موهای زیبایی داشتم . مرتب به آنها می رسیدم و مدل و.....درست می کردم . خیلی ها حسرت مو ها و تیپ ظاهری من را داشتند . #ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما....یکبار که پیش هم نشسته بودیم ،دوباره حرف از مدل موهای من شد . #ابراهیم جمله ای کفت که فراموش نمی کنم:نعمتی که خدا به تو داده به رخ دیگران نکش #ابراهیم این را گفت ورفت
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂