🌷منتظر ماندی مولا که ما بر گردیم
🌷تو دعا خواندی مولا، که ما برگردیم
🌷منتظر ماندی مولا که ما بر گردیم
🌷ببین زمین، می خواند تو را
🌷زمان، می گوید بیا
🌷مگر نومیدی ز ما؟
🌷تو رفتی وجود ما
🌷اسیر این جدایی شد
🌷برای تو چه جان هایی فدایی شد بیا
🌷به حق آن کودکان که خونین بال و غریب
🌷به سویت پر می زنند بیا
🌷به حق آن مادران
🌷که از داغ کودکان
🌷چنین بر سر می زنند بیا
🌷عزیز زهرا بیا
🌷امید دل ها بیا
🌷روز و شب یابن الزهرا تو بودی با ما
🌷در تمام سختی ها تو بودی با ما تو را
🌷به ابر و باران، قسم
🌷به اشک خوبان، قسم
🌷به احیای ما بیا
🌷بیاببین چها کردند
🌷به امتت جفا کردند
🌷تو را به فتنه از دلها جدا کردند بیا
🌷پناه مستضعفین
🌷یگانه منجی دین
🌷تمنای مومنین بیا
🌷عزیز زهرا بیا
🌷امید دل ها بیا
👉 @mtnsr2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️امر به معروف زیبای خانمهایی که حجاب مناسبی ندارند توسط خواهر #شهید_ابراهیم_هادی
و واکنش جالب آنها
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصالح_زارع
🔶قسمت شصت هفتم
🔶 #صدای_فرزند
صالح که تماس می گرفت ، گاهی از این طرف ، گوشی را دست محمد حسین می دادند که مثلا بابا صدای پسرش را بشنود وذوق کند.
من زیاد ماموریت رفته ام وبارها از خانواده دور بوده ام.
این حال روز را درک می کنم . سعی می کردم قانعشان کنم که دیگر این کار را نکنند . برای پدر خیلی سخت است که شیرین زبانی های کودک خردسالش را بشنود . اما از دور باشد و نتواند در آغوشش بگیرد.
بعدها دوستانش تعریف می کردند که این اواخر ، هنگام صحبت کردن صالح با خانواده اش ، مواقعی می شد که ناگهان گوشی تلفن را از روی گوشش بر می داشت و بلافاصله از خودش می گرفت .
از او سوال کردیم :
چرا چنین می کنی ؟
گفت :
گوشی را جلوی محمد حسین می گیرند و من نمی خواهم صدای فرزندم را بشنوم!
نمی خواست صدای کودکش را بشنود. تا مبادا دل بستگی هایش او را در راه دشوار و بزرگی که پیش گرفته بود دچار تزلزل کند.
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
✋سلام
🌹سلامی به گرمی آخرین لحظات با هم بودن شهیدان
✨من تواضع االله رفعه االله.
هر کس به خاطر خدا تواضع کند، خداوند او را رفعت می دهد
👉 @mtnsr2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
صف غذا
☘توجبهه ها توفیق نداشتم کنار او باشم. من از قم اعزام می شدم، او از مشهد مقدس. فقط دو، سه بار قسمت شد که توی خط مقدم و پشت خط ببینمش.
☘یک بارش تو یکی از پادگانها بود. سر ظهر، نماز را که خواندیم، از مسجد آمدم بیرون. راه افتادم طرف آسایشگاه، بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا. داشتند غذا می دادند. چند تا بسیجی هم تو صف ایستاده بودند.
☘ ما بین آنها، یکدفعه چشمم افتاد به او! یک آن خیال کردم اشتباه دیدم. دقیق تر نگاه کردم.
آقای برونسی!... صف غذا!...
☘با خودم گفتم: شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده ی گردان شده!
رفتم جلو.احوالش را پرسیدم و گفتم:شما چرا ایستادی صف غذا؟! مگر فرمانده گردان...
بقیه ی حرفم را نتوانستم بگویم. خنده از لبهاش رفت. با ناراحتی گفت: مگه فرمانده ی گردان با بسیجی های دیگه فرق می کنه که غذا بدون صف بگیره.»...
☘یاد حدیثی افتادم:«من تواضع االله رفعه االله.
هر کس به خاطر خدا تواضع کند، خداوند او را رفعت می دهد
پیش خودم گفتم: «بیخود نیست آقای برونسی این قدر تو جبهه ها پر آوازه شده.
☘بعداً فهمیدم بسیجی ها خیلی مانع این کارش شده بودند، ولی از پس او بر نیامده بودند.
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
می گفتند:
زندگی تکرارِ تاریخ است
نمی دانستم
کربلا هـم تکرار شدنی است . . .
🌷کلنا عباسک یا زینب🌷
📎شبـتــون شهــدایــی🌺
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨
يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ ۚ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَكْبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ۚ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَٰلِكَ ۚ وَآتَيْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُّبِينًا
اهل کتاب از تو مى خواهند کتابى از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنى. (در حالى که این یک بهانه است.) آنها از موسى، بزرگتر از این را خواستند، و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده!» و بخاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس گوساله (سامرى) را، پس از آن همه دلایل روشن که براى آنها آمد، (به خدایى) انتخاب کردند. ولى ما از آن در گذشتیم (و عفو کردیم) و به موسى، برهان آشکارى دادیم.
(نساء/ ۱۵۳)
👉 @mtnsr2
نگران نباش
رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد
اما حتمی است
👉 @mtnsr2