هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
🌷خاطرات کربلا ....
3⃣قسمت سوم
صاحب خانه ناراحت شد وگفت تا صاحب سفره بر روی سفره حضور دارد حق بلند شدن نداری
ودوباره شام آوردند وماهم مجبورانه خوردیم😉
بعد اتمام شام به صاحب خانه گفتیم ما قصد رفتن داریم گفت نمی گذارم بروید حتما صبحانه را باید اینجا بخورید ماهم قصد نجف داشتیم ولی اصرار مرد عرب مانع رفتن ما شد
فردا صبح بعد نماز صبح تماس گرفت یک ماشین آمد و یک نفر از اعضای خانواده همراهمان می آمد با راننده قیمت کرایه را طی کردیم . قرارشد نفری سی هزار تومان از ما بگیرد و ما را به نجف برساند ما از این ناراحت بودیم که مسیری که باید بابت کرایه اش سی هزار تومان بپردازیم را ناچارا دو برابر پرداختیم و پرداخت سی هزارتومان دومی برایمان سخت بود اما خیلی مشتاق حرم امیر المومنین علی علیه السلام بودیم واین به ما روحیه می داد
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
بالاخره به نجف رسیدیم وراه حرم را پیش گرفتیم ازدحام جمعیت خیلی زیاد بود وبی سابقه بود سال قبل مشابه همین شلوغی در نجف را چند روز مانده به اربعین دیده بودیم نه الان که تا اربعین ۷ روز مانده بود
تا حرم مسافتی نمانده بود وما به شوق دیدار حرم قدمها را محکم تر برمی داشتیم تا اینکه...
......تا اینکه چشممان به حرم گره خورد قرار بود کیفهایمان درامانت داری بگذاریم ولی جمعیت زیاد بود کیف را روی همدیگر در گوشه ای روی هم چیدیم و وارد حرم شدیم
وارد حرم شدیم جلوی حرم ایستادیم لحظه زیبایی بود 😍 در راس حاجات ظهور آقا امام زمان و همه کسانی که التماس دعا داشتند را به خاطر آوردیم
جلوتر نرفتیم چون معتقد بودیم امام دلهاست ونمی خواستیم حق الناس شود
👉 @mtnsr2
بهترین لحظه دوست داشتنی برای شیعه امیر المومنین شاه وسلطان هر دو جهان بودن بر سر مزارش است .
چه لحظه دوست داشتنی بود . .....
داخل همان صحن شخصی زیارت عاشورا میخواند ومداحی وذکر توسل می کرد ماهم کنارشان نشستیم و استفاده کردیم در هر نهایت نماز ظهر وعصر را در صحن خواندیم وبه بیرون کنار کیف هایمان رفتیم و همه بچه ها دور هم جمع شدند وبه یک مکانی نزدیک حرم رفتیم ونهار را میل کردیم و استراحتی کردیم وبعد همه دور هم جمع شدیم آقای مؤیدی گفت دو خبر خوب برایمان دارد اول اینکه خواست راهمان را از ما جدا کند خیلی برایمان غیر منتظره بود اصلا انتظارش را نداشتیم تازه داشتیم به هم عادت میکردیم خیلی دوست داشتیم همراهمان باشند واز طرفی نمی خواستیم اذیت شود وگفتیم داشتیم به بودنت عادت میکردیم ولی .....
وبعد گفت من هر ساله در اربعین نیتی دارم که به سهم امواتم کرایه بعضی از مسافران را میدهم اگر شما ناراحت نشوید آن کرایه از مسیر منزل مرد عرب تا نجف را به شما برگردانم وآن راجلویمان گذاشت مبلغ صد پنجاه تومان همه مان یک لحظه خشکمان زد ودر حکمت خدا ماندیم
خدایی که ما را از سر مرز با رفیقی همراه میکند و ما را دویست کیلومتری نجف مهمان مرد عربی میکند و او راخوشحال میکند ودقیقا همان کرایه ای که اضافه داده بودیم در راه نجف به مهران را به ما بر میگرداند وبه ما میفهماند که هیچ کار من بی حکمت نیست 😳😢
در هرصورت آقای مؤیدی خدا حافظی میکند ومیرود وما را با کلی سوال در ذهنمان تنها میگذارد؟؟؟؟ ......
👉 @mtnsr2
🌷ادامه دارد
برای مطالعه قسمت قبلی هشتگ
#اربعین95 را لمس کنید
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺به یاد شهـ❤️ـدا
فیلم تاثیرگذاری از #لحظه_شهادت یک رزمنده در دوران دفاع مقدس
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت وسوم
🔶 #دیالیز
قرار شد عصر روز بعد عملیات انتقال سید انجام شود. اما ساعت به ساعت
حال سید بدتر ميشد. همه برای سید ناراحت بودند. هر لحظه بیمارستان شلوغتر ميشد. مسئولان حفاظت بیمارستان کلافه شده بودند.
در همه جای بیمارستان عده ای نشسته بودند و مشغول دعا بودند.
صبح روز بعد، یعنی دهم دی ماه، پزشکان خون سيد را چك كردند. برای آنكه جواب آزمايشها دقيق باشد و اثر داروها بر سموم بهتر مشخص شود چند
نفر از دوستان نمونه خون را به آزمایشگاهی در بابلسر بردند.
فراموش نميکنم. می خواستند دوباره خون سيد را آزمايش كنند. اما ساعتی
قبل برای آزمايش خون، دفترچه سيد را برده بودند بابلسر. يكی گفت: دفترچه من همراهم است در آن بنويسيد.
به محض آنكه سيد متوجه شد اجازه نداد! با آن حال گفت: در نسخه آزاد بنويسيد، در دفترچه كسی ننويسيد.
گفتم: سيد جان فرقی نداره. آن موقع متوجه نبودم. نميفهمیدم برای چی سيد قبول نميكنه. هرچه اصرار كرديم، قبول نكرد. بالاخره دکتر آزاد نوشت.
باورم نميشد. در آن وضعيت و با آن حال، سيد مجتبی به چه نكته هايی دقت ميكرد.
لحظه به لحظه حال سيد بدتر ميشد. تنفس برای او مشكل شده بود.
نميتوانست دراز بكشد. روی تخت به حالت نشسته قرار گرفت. درد را در
چهره اش ميدیدیم.
نميدانم چگونه آن درد را تحمل ميكرد. با هر دم و بازدم كه به سختی انجام ميداد به جای آه و ناله، يا زهرا سلام الله و يا مهدی عج و يا حسين علیه السلام ميگفت. پزشک سید گفت: سموم به سرعت در حال پيشرفت است، فعلًا تا بخواهيد حرکت بدهید باید بَنِت را به ايشان وصل كنيم. تا قدری راحت تر او را منتقل كنيد، و داروها فرصت اثرگذاری بيشتری داشته باشند.
بنابراين، او را به بخش آی.سی.یو منتقل كردند. سيد حالت بيهوشی داشت.
در همان حالت نياز به دياليز هم پيدا كرد. بايد او را به بيمارستان فاطمه زهرا سلام الله ،كه فاصله زيادی با بيمارستان امام
داشت، ميبرديم تا دياليز شود.
علاوه بر فاصله زياد، ترافيك خيابان مابين اين دو بيمارستان هم سنگین بود.
ثانيه ها برای ما مهم بودند. بلافاصله با راهنمايی و رانندگی و بیمارستان مقصد
هماهنگی انجام شد.
سيد در حال بيهوشی کامل بود. ورودی ها به خيابان مسير به گونه ای بسته
شدند که آمبولانس به همراه كپسول اكسيژن كمتر از چند دقيقه به بيمارستان فاطمه زهرا سلام الله رسید.
صحنه عجیبی بود. صدها موتور و ماشین و حتی دوچرخه به دنبال آمبولانس در حرکت بود! مردم با تعجب به ما نگاه ميکردند.
وقتی سيد در حال دياليز شدن بود عده ای از دوستان و هيئتيها به نمازخانه
بيمارستان رفتند و زيارت عاشورا و نماز خواندند. حال و هوای خاصی همه جا
را فراگرفته بود.
بعد از دياليز وضع سيد خيلی بهتر شد. همه خوشحال بوديم. خدا رحمت كند
مادر بزرگوار سيد را! به همراه ديگر عاشقان سيد در بيمارستان شكلات پخش ميكردند. قرار شد روز بعد برای انتقال سید با هلیکوپتر اقدام کنیم.
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴