بعد از خواندن نماز مغرب وعشا دوباره از بین خیابانهای سامرا عبور کردیم و ناچارا تا سه کیلومتر پیاده رفتیم تا جایی که ماشینهای ارتشی مسؤل حمل نقل مسافرین بودند
در طول راه به چگونگی امنیت سامرا فکر میکردیم که چگونه تدابیری برای امنیت شهر انجام می دهند
امنیتی که در کشورمان وجود دارد و عده ای به آن افتخار نمی کنند
در هرصورت با رسیدن به خیابان اصلی بر خلاف تصورمان به راحتی سوار یک ون شدیم که همه شان یک خانواده بودند که به اندازه چند نفر جای مسافر داشتند
👉 @mtnsr2
.....میگفت شصت ماه جبهه دارد . و در جنگ راننده بود .در یکی از این عملیاتها یک دستگاه کمپرسی به او تحویل دادند که اسیران بعثی اعم از مجروح وسالم با آن حمل می شد
میگفت با سرعت زیادی حرکت میکردم و حواسم نبود که دکمه کمپرس رو زدم در همین حین راه کامیون کم کم کمپرس میکند وعراقی ها یک به یک از داخل کامیون به پایین می افتند .
سر وصدای شان هم مرا متوجه نکرد موقعی متوجه شدم که تمام اسرا به پایین افتاده بودند ومن دوباره برگشتم به من گفتند اسرا را تحویل دادی؟
گفتم بله همشان راتحویل دادم 😳😃
اما خاطره رفتن به کربلا برای اولین بار
این آقا در ادامه گفت: من در جوانیم خیلی قدرت داشتم وهر وقت حرم امام رضا میرفتم برای دست زدن به حرم بقول خودش چند نفر را یکجا لوله میکردم یک بار در خواب آقا علی بن موسی الرضا را دیدم که فرمود...
دیگر حق نداری زائرین من را اذیت کنی بگو چه میخواهی به تو بدهم.....
من از آن روز دیگر سمت ضریح نرفتم از دور سلام میدادم
یک بار هوس کربلا کردم اما پول نداشتم اون موقع چهارصد پنجاه تومان خرج می شد . همین که دلم گرفته بود در حرم امام رضا گفتم یا امام رضا یادته یه قولی دادی به من من الان کربلا میخام 😢😢😢😭باگریه از حرم وسفر برگشتم وقتی به محل کارم رفتم به من پانصد هزارتومان پول بعنوان قرض دادند میگوید من چهارصد پنجاه تومان را برای ثبت نام به دفتر زیارتی دادم وبرای دو نفر بلیط گرفتم چون پول خرید و ولیمه را نداشتم حتی به خانمم نگفتم عازم کربلاییم با پنجاه تومان باقی مانده خرید مختصری کردم برای تبرک خرما یا مهری گرفتم و بیست چهار هزار تومانش را موقع برگشت به همراهم به منزل آوردم در طول راه برگشت رفقا بامن تماس گرفتند که ما میدانیم مشرف به کربلا شدی😳 کربلایی زیارتت قبول😔 وقتی که آمدم دیدم ولیمه ای ترتیب دادند ودوستان وآشنا ها رو دعوت کردند واین بود ولیمه مختصری هم دادیم
مرد عجیبی بود وما از دیدنش خوشحال شدیم
بعد از سامرا برگشتیم به موکبی که در کاظمین کیفها را در آنجا گذاشته بودیم
وبادوستان به حرمین شریفین کاظمین رفتیم
درحرمین کاظمین شور وشعف بیشتری بود چیزی که برایمان جالب بود در حرم کاظمین انگار خودمان را در حرم امام رضا میدیدیم
یک ساعت در حرم بودیم وبعد به موکب آمدیم وقبل از اذان صبح دوباره به حرم برگشتیم و تا ساعت هفت صبح در حرم بودیم وبعد از خرید مختصری دوباره عزم مرز مهران کردیم ساعت یازده نیم بود که ماشین حرکت کرد
👉 @mtnsr2
🌷ادامه دارد....
برای مطالعه قسمتهای قبلی هشت
#اربعین95 را لمس کنید
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت وهفت
🔶 #شهید_زنده
نميدانم چطور سر از ساری درآوردم! چطور به سر مزار سید مجتبی رفتم.
چطور برادرش را ملاقات کردم و ...
احساس ميکنم هیچ کدام اینها دست من نبود. بعد هم توسط یکی از دوستان، پرونده کامل این شهید شامل خاطرات و مصاحبه ها و ... به دستم رسید.
اصلًا فکر ميکنم هیچ کدام از این جریانات با اراده من نبود!
پس از اینکه خاطرات سید تا حدودی جمع شد و آنها را مطالعه کردم
تصمیم گرفتم این کار را متوقف کنم؛ چون ميترسیدم! شک نداشته و ندارم که با چاپ این مجموعه انواع حرفها را خواهم شنید؛ اینکه شما مقام این شهید را خیلی بالا بردید. کارهایی عجیب را به او نسبت دادید که بعضًا از بزرگان دین سر ميزده و خیلی حرفهای دیگر.
حتی قبل از چاپ کتاب، وقتی مطالب دسته بندی شده را به دوستان خودم
دادم تا نظرشان را بگویند، برخی با همین مطالب پاسخم را دادند که فهم و درک جامعه از شهدا خیلی بالا نیست. بنابراين باعث ميشود با این کار مخالفت شود؟!
نميدانم. شاید آنها راست ميگویند. شاید ما آنقدر زمینی و دنیایی و آلوده هستیم که نميتوانیم جایگاه آنها را تشخیص دهیم و یا هزاران دلیل دیگر.
ساعتها با خودم فکر کردم. چه باید کرد. آیا خاطرات ناب او را در حافظه
خود بایگانی کنیم. یا برای قضاوت و هدایت آیندگان بر روی برگه های کاغذ
پیاده كنیم.
از خود سید کمک خواستم. من برای اینکه مطالب را آنگونه که هست بیان
کنم مجبورم به رویاهای صادقه ای که دیگران در مورد سید دیدند استناد کنم.
و ميدانم تنها پل ارتباطی ما با عالم بالا، رویاهای صادقه ای است که اصل دین
نیز آنها را تأیید ميکند.
برای اینکه اثبات کنم سید به دليل ارتباط شدید و خالصانه ای که با خداوند و
اهل بیت: داشته است به مقاماتی رسیده و هم اکنون نیز ميتواند گره گشای
بندگان خدا باشد باید مثالهایی بیاورم.
خداوند در قرآن شهدا را زنده خوانده. آنها زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی ميخورند. در جایی دیگر آنها را بهترین رفقای انسان خوانده.
همچنين علمای ما طبق روايات ميگويند: شهيد بعد از عروج از بند تعلقات
دنيايی قدرت بيشتری می يابد و تأثيرگذارتر خواهد شد. از طرفی همه ما به کراماتی که از علمای دین و امامزادگان عزیز بعد از ارتحال آنها رخ ميدهد اعتقاد داریم. حال به قرآن مراجعه ميکنیم و ميبینیم که خداوند، مجاهدان در راه خودش را نسبت به آنها که در جهاد شرکت نکردند به اجر عظیم برتری بخشیده. و کسی چه ميداند که اجر عظیم خدا چیست!؟ آری، دوستان عزیز. سید مجتبی، از اولاد امامان معصوم بود. اهل علم بود. در لحظات فراقت، همواره مشغول کسب علم بود. اهل عبادت و اخلاص و تقوا بود. هیچ گاه دامن خود را با گناه آلوده نکرد. ذاکر و مداح اهل بیت: بود. او اهل جهاد بود. پیکر زخمی او گواه بر سختی هایی بود که در دوران جهاد تحمل کرد.او از آنچه تصور ميکنیم بالاتر بود؛ چون هر آنچه کرد، فقط خدا را در نظر گرفت. او در يك كلام عبد بود. بنده شايسته برای خدا.
حالا شاید قبول کنیم آنچه را که سید بعد از عروج خود ميگوید؛ در عالم رویا به آن جانباز گفت: تا چند روز هر کس بر سر مزار من آمد، هرچه خواست از خدا گرفت؛ چون مادرم حضرت زهرا سلام الله چند روز در کنار مزارم حضور داشتند.
مدتی بعد با خوشحالی به دیدن یکی دیگر از دوستان می آید و با او سخن
ميگوید. وقتی از علت خوشحالی سید سؤال ميکند پاسخ ميشنود: دیشب
مزارم نورانی شد؛ چون میزبان آقا اباالفضل علیه السلام بودم.
و یا هزاران ماجرای مشابه دیگر ...
آری، سید را آنها شناختند که خود آسمانی اند. آنها که خود مسافران
من الحق الی الخلق هستند. علامه حسن زاده آملی او را شناخت. زمانی که این
عارف و عالم جلیل القدر در يكی از يادواره های شهدا در آمل حضور یافتند،
سيد مجتبی را مثال زدند و فرمودند: سيد مجتبی مثل كبوتری بود كه يك بالش را با تير زده بودند. با يك بال آنقدر بال بال زد تا به جايی رسيد كه خيلی از
علمای هشتاد ساله به آن درجه نرسيدند!!
👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️قحطی بزرگ ایران
🌾روایتی از نقطه کور تاریخ ایران
(1298 ـ 1296ش/ 1919 ـ 1917م)
🌴ترجمه: محمد كريمی
🌴هلوکاست ایرانی واقعه ای که از تاریخ ایران محو شده
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
🌾قحطی بزرگ 7⃣2⃣قسمت بیست هفتم مـا ميـان قربانيان رنجور قحطی مقداری غذا تقسيم كرديم. همه كاری كه م
🌾قحطی بزرگ
8⃣2⃣قسمت بیست وهشتم
وی در ادامه از بازداشت تعـدادی از مجـرمين بـه
دست نيروهای نظميه مي نويسد:
آنها ده زن را بازداشـت كـرده انـد كـه اعتراف كرده اند تعدادی كودك را ربوده و خورده اند و بـا ايـن بهانـه كـه
گرسنگی آنها را بـه چنـين جـرايم هولنـاكی وادار كـرده، از خـود دفـاع
كرده اند . داناهو درباره موارد ديگری چنين می نويسد: «روز بعد در هشتم می، مورد هولناكتر ديگری از آدمخواری كشف شد. دو زن، مادر و دختر، با دستان خون آلود دستگير ميشوند. آنها دختر هـشت سـالهای را كـشته و مشغول پختن جنازه او بودند كـه نظميـه مـانع از مقـدمات ايـن ضـيافت ميشود. قطعات نيم پخته باقيمانده در يك سبد ريختـه شـده و گروهـی از دمكراتهای شكم سير و خشمگين، مجرمين بيچاره را به مرگ تهديد كـرده زنـان و تا مقر نظميه همراهی ميكنند. روز بعد آن دو زن اعـدام شـدند.
ديگری نيز به خاطر بچه كشی بازداشت و اعدام شدند.
🌀قحطی در آذربايجان
در تلگرامی بـه تـاريخ 19 1 كنسول آمريكا در تبريز ، گوردون پادوك ژانويه 1917 اينگونه گزارش ميكند: «كميته امداد از من خواسته كه اطلاع دهم تعداد بينوايان در اروميه افزايش و كمكهای ارسالی از ديگر كشورها در ژوئـن كاهش يافته است. كمكهای فوری بيشتری مورد نيـاز اسـت».
1917 ،پادوك گزارش می كند: «كميته امـداد از وجـود 40000 پنـاهجو، قيمتهای بالا و نرخ برابری اندك ارزی خبر داده است. بـرای دوازده مـاه آينده 800 هزار دلار مورد نياز است. همه پولها خرج شده و اقلام غـذايی در اوت 1917 ،پـادوك مورد نيـاز بايـد در تابـستان خريـداری شـود».
گزارش می كند كه تعداد پناهجويان افزايش يافته و پـول بيـشتری مـورد نياز است : كميته امداد درخواست كرده به كميته آمريكا گزارش شود كـه برای ماه ژوئن 500000 دلار ديگر نياز اسـت تـا بـه سـی هـزار تـن از پناهجويان فقير كرد كمكرسانی شود تا بتوانند به ساوج بلاغ بازگردنـد. از اين تعداد هفتاد و پنج درصد بيوه و يتيم هستند. محصول آذربايجان ناكافی است. قحطی تهديد ميكند.قیمت ها رو به افزایش است
👉 @mtnsr2
21.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مستند #برنامه_شیطان
6⃣قسمت ششم: یاوران صهیون
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
🌐پروتكل های رهبران يهود برای تسخير جهان 💠ما غير صهيونيستهارا استثمارمى كنيم همزمان با اقداماتى كه
🌐پروتكل های رهبران يهود برای تسخير جهان
7⃣پروتكل شماره 7
💠براى آنكه بتوانيم هدفهايمان را كه قبلا درباره آنها بحث كرديم، هر چه زودتر عملى سازيم، مى بايد ميزان توليد جنگ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم. خواست ما ايـن اسـت كـه در همـه
💠كشورهاى جهان كارگران، سربازان، پليس و تعداد اندكى « بزرگ سرمايه دار» از ما جانبدارى كنند.
💠 هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعى بىنظمى، شورش و دشمنى ايجاد مى كنـيم تا بدينوسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم. راه رسيدن بـه ايـن هـدف آن اسـت كـه در مرحلـه نخسـت كشورها را به زير سلطه و نفوذ خوددرآوريم تا بتوانيم در مواقع لزوم هم بى نظمى ايجـاد كنـيم و هـم، نظـم برقرار سازيم. وقتـى بـه چنـين نفـوذى رسـيديم، كشـورهاى تحـت سـلطه وجـود مـا را بـه عنـوان نيـروى تهديدكنندهاى تلقى مى كنند. در مرحله دوم با اعمال روشهاى سياسـى، اقتصـادى و ايجـاد تعهـدات مـالى، دولتها را به جان همديگر مى اندازيم. البته براى آنكه اين برنامه را با موفقيت به انجام برسـانيم، بايـد نفـوذ و حضور خود رابا زيركى خاصى در تمام ملاقاتها و مذاكراتى كه به منظور توافق و ترك مخاصمه بين كشورها به عمل مى آيد، افزايش دهيم و نيز با استفاده از يك زبان ديپلماسى و زير پوشش درستكارى، خود را طرفدار
توافق معرفى مى كنيم. از آنجا كه ملتهاى غيريهودى همواره براى پيشنهاداتى كه ازخارج بـه آنهـا عرضـه
مى شود، يعنى در واقع پيشنهاداتى كه ما به آنها ارائه مى دهيم، اهميت خاصى قائلند، لـذا پيشـنهادات مـا را پذيرفته و متقاعد مى شوند كه ما منجى و خدمتگزار بشريت هستيم.
👉 @mtnsr2
💠خاطرات اربعین
1⃣1⃣قسمت یازدهم
با رسیدن به مرز خود را به گیتهای عراق رساندیم زائرین حق ورود به عراق نداشتند وهمه گیتهای رفت وبرگشت استفاده میشد بعد از پشت سر گذاشتن گیتها به خاک ایران رسیدیم
باور کنید هیچ جای دنیا آرامش کشورمان نمیشود
هنگام رفتن به گیت ها دربین مسافرین زن پاکستانی بود که کاروانش را گم کرده بود و به تنهایی عزم ایران کرده بود و از ایران قرار بود به سمت پاکستان برود
آقای رودگری کیفش راحمل میکرد و چون خانم پاکستانی غریب بود و نا آشنا.... پیگیر کارش شد
👉 @mtnsr2