eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
Shabe10_Moharram_1394_i.mp3
5.22M
⭕️شور ، شب دهم محرم... 🌴سید مهدی میر داماد 👉 @mtnsr2
💠فردا روز عاشوراست ... 💠مطلبی ارائه نمیشود 🙏با تشکر از صبر وشکیبایی شما..... التماس دعا از تک تک شما عزیزان را داریم
⭕️ #قرار_عاشقی 🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات 🌷 #شهیدابراهیم_هادی 🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع 🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 👉 @mtnsr2
💠طلوع آفتاب.... 🌀چقدر تفاوت است میان دل او که می فرمود مکن ای صبح طلوع.... 🌀با آنکه گفته بود کی شود آفتاب طلوع کند تا اینکه خود را فدای امام کنیم 🍁اما بین همه دلها امان از دل زینب....
⭕️قابل توجه اونهایی که به لشکر دشمن کمک نمیکنند ولی سیاهی لشکر آنهایند ... 🍁آنهایی که اهداف دشمن را در داخل کشور دامن میزنند و مایه مسرت وخوشحالی آنها می شوند 💠مجازات سیاهی لشکر شدن ..... ص : 159 عطاء بن ابی رباح ، مفتی اهل مکّه، وفات یافته سال 114 ه. ق میگوید: مردی را دیدم کور شده بود، او در سپاه عمر سعد در کربلا حضور داشت، از او پرسیدم: «چرا چشمانت کور شده است؟ گفت: من در کربلا در روز عاشورا در میان لشکر عمر سعد حاضر بودم، ولی نه نیزه ای انداختم، و نه شمشیر زدم و نه تیری افکندم، هنگامی که امام حسین علیه السّلام کشته شد، به خانه ام بازگشتم، شب شد نماز عشا را خواندم و سپس خوابیدم، شخصی در عالم خواب نزد من آمد و گفت: 🌀اجب رسول اللَّه، پیام رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم را اجابت کن. گفتم: مرا به رسول خدا چکار؟ گریبانم را گرفت و مرا کشان کشان به سوی آن حضرت برد ناگاه آن حضرت را در بیابانی دیدم که نشسته بود، آستینش را بالا زده و حربه ای در دستش بود، و در پیش رویش فرشته ای ایستاده بود که در دستش شمشیری از آتش🔥 داشت، او نه نفر از دوستان مرا کشت، به هر یک از آنها که شمشیر میزد، آن شخص در آتش 🔥شعله ور میشد، به محضر آن حضرت نزدیک شدم و دو زانو در پیش روی آن حضرت نشستم و عرض کردم: 🌀السّلام علیک یا رسول اللَّه، سلام بر تو ای رسول خدا! جواب سلام مرا نداد، و درنگ طولانی کرد، سپس سرش را بلند نموده و فرمود: ای دشمن خدا! حرمت مرا هتک کردی، و عترت مرا کشتی، و حقّم را رعایت نکردی، و آنچه خواستی انجام دادی. عرض کردم: ای رسول خدا! سوگند به خدا نه شمشیر 🗡زدم و نه نیزه افکندم، و نه تیر انداختم فرمود: صدقت و لکن کثّرت السّواد، راست میگویی ولی موجب افزودن دشمنان شدی. نزدیک من بیا، نزدیک شدم ناگاه طشتی پر از خون دیدم، به من فرمود: این خون پسرم حسین علیه السّلام است.😔 آنگاه از همان خون اندکی بر چشم من کشید، بیدار شدم، دیدم نابینا شده ام و تا حال همچنان کور هستم 💠مقتل الحسین "لهوف" 👉 @mtnsr2
241326_758.mp3
12.11M
حسن خلج در ظهر عاشورا در جمع عزاداران حسین بن علی (ع) اینگونه شهادت امام حسین(ع) و حال و هوای اهل بیت پیامبر (س) را برای عزداران حسین(ع) شرح می دهد. 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️شیعه به دنیا آمدیم تا موثر در تحقق ظهور باشیم 👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
⭕️ 🔶قسمت شصت و دوم 🔶 👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت شصت و دوم 🔶 روز دوشنبه نهم دیماه 1375 به آخرین ساعات رسیده بود. سید از دكترش ظرف آب خواست. دكتر هم گفته بود، آب برای شما بد است. نبايد بخوريد. سيد گفته بود برای كار ديگری آب ميخواهم. وقتی آب را آورد با دستهاي لرزانش شروع كرده بود حركاتی را انجام ميداد. دكتر فكر كرده بود او ميخواهد دستهايش را ماساژ دهد برای همين خواسته بود كمكش كند. اما متوجه شد سيد در حال وضو گرفتن است. بعد از دکتر مُهر خواسته بود. درحاليكه به سختی خودش را كنترل ميكرد نمازش را خواند. با دكترها صحبت كردم. از وضعيت سيد مجتبی رضايت نداشتند. گفتم: پس اگر اجازه ميدهيد، ما سيد را انتقال بدهيم تهران. دكتر گفت: به تهران بردنش هيچ دردی را دوا نميكند. همان كارها در همين جا انجام ميشود. اما با اصرار ما قرار شد كه سيد را به تهران انتقال دهيم. اما مشکلی پیش آمده بود. بيش از يك ميليون تومان براي بستری كردن در بيمارستان تهران نياز بود. تهیه چنین مبلغی در آن ایام بسیار مشکل بود. وضعيت سيد هم حساس بود. نميشد معطل كرد. اوضاع بيمارستان امام واقعًا به هم ريخته بود! توي حياط، توی راهروها، توی نمازخانه بيمارستان و ... هر جا ميرفتیم بچه بسيجيها چفيه ای پهن كرده بودند و مشغول بودند؛ يكی زيارت عاشورا ميخواند، يكی دعا و یکی قرآن و ... عده ای هم در حیاط نشسته بودند و با نالهای جانسوز امن یجیب می خواندند. هيچ كس نميتوانست به بچه ها بگويد كه بروند بيرون. نميدانم سید با دل این بچه ها چه کرده بود. از خواب و خوراک خودشان زده بودند و در بیمارستان مانده بودند. عشق به همه خوبيهای سيد، آنها را در سرمای دیماه در آنجا نگه داشته بود. ساعت نُه شب بود. از پله ها آمدم پايين. جمعیت زیادی دور من جمع شدند. همه حال سید را ميپرسیدند. گفتم: سيد را بايد ببريم تهران و پول لازم داريم. با اینکه هیچ امیدی نداشتم اما محبتی که خدا در دل آنها انداخته بود کارساز شد. باورش مشکل است. قبل از ساعت دوازده شب نزديك به دو ميليون تومان پول جمع شد. يكی از بچه ها، آن موقع شب رفته بود موتورش را گرو گذاشته و پول آورده بود! طلبه جوانی بود. آمد و چفیه ای به من داد و گفت: این چفیه را ببرید و به بدن سید بزنید تا تبرک شود و برای من بیاورید! چفیه را برایش تبرک کردم و آوردم. دیدم رفت داخل حیاط بیمارستان. نشست و چفیه را پهن کرد. چند تکه نان خشک را خرد کرد و روی چفیه ریخت! از او پرسیدم: چه ميکنی!؟ داد زد و رفقا را صدا کرد و گفت: هر کس ميخواهد نور سید با خون و بدنش اجین شود، بیاید و تکهای از این نان خشک را بخورد. این چفیه متبرک به بدن سید است. رفقا هم گرد او جمع شده و مشغول خوردن نان شدند. یکی از رفقا، که توانسته بود به ملاقات سید برود، ميگفت: مقداری تربت قتلگاه از طريقی به دستم رسيد. داخل كمی گلاب، كه برای شستشوی ضريح امام رضا علیه السلام بود، ريختم. به نيابت شفا دادم تا به سيد بدهند. وقتی سيد آن را خورد، گفت: ”اين آب چی بود؟! خیلی عالیه. بوی كربلا ميداد. بوی مدينه ميداد. باز هم از اين آب ميخوام.“ اما دیگه چیزی نمانده بود. انتقال سيد با آمبوالنس امکانپذیر نبود. برای انتقال دنبال هليكوپتر بودیم. همان شب زنگ زديم استانداری و ستاد حوادث استان. دو تا هليكوپتر داشتند. اما، متأسفانه، آن موقع به دليل آتش سوزی در جنگلهای گرگان رفته بودند مأموريت. با تهران هماهنگ كرديم كه از آنجا هليكوپتر بفرستند. چند نفر از بچه ها رفتند تهران تا كارهای بيمارستان سيد را آماده كنند. بیمارستان مهر تهران برای انتقال سید هماهنگ شد. علاوه بر آن چون در بیمارستان امام ساری محلی برای فرود هليكوپتر نبود، همه چيز آماده شد تا هليكوپتر بتواند در بیمارستان بوعلی فرود بيايد. شبانه تمام هماهنگی ها انجام شد. گویی هیچ کس در ساری خواب نداشت؛ بچه های سپاه و استانداری و ... همه به دنبال هماهنگی کارها بودند. 👉 @mtnsr2 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
7005613_551.mp3
5.59M
⭕️ 🍁قدم قدم با یه علم 🍁ان‌شاءالله اربعین میام سمت حرم 🍁با مدد شاه کرم 🍁ان‌شاءالله اربعین میام سمت حرم 🍁می‌باره اشک چشمام نم نم 🍁رو دوشم کول باره از غم 👉 @mtnsr2