هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Yas - Bad Shodam.mp3
13.57M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Hamid Sefat - Bakhshesh (Ft Amir Abbas Golab).mp3
12.39M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Armin 2AFM - Nisti (Ft Fereydoun).mp3
10.28M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Mohammad Alizadeh - Hamine Ke Hast.mp3
8.41M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
محسن چاوشی. غیر معمولی.mp3
7.2M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Benyamin - Hafteh Eshgh.mp3
8.71M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
7 Band - Dooset Daram.mp3
11.66M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
☫ ﷽ ☫
موزیک تایم
🎸 موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎸
ممنون بابت همراهی ارزشمندتون🌹
لطفا مارا به دوستان خود معرفی کنید💌
ناشناس حرفت بزن👇
https://harfeto.timefriend.net/16703463549137
@mz_time 🎧
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
عالی حضور وهمراهی ارزشمند شما دوستان عزیزه در رابطه با آهنگ های ماکان و رمان حتماً
البته باسرچ در کانال میتونین موارد دلخواهتون پیدا کنین
ضمن اینکه ممنون
میشم با معرفی کانال به دوستانتون مارو حمایت کنین🌹🌹🌹
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Shahin Banan - Oghyanoos (320).mp3
9.2M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Macan Band - Hala Ke Oomadi (128).mp3
8.06M
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
1_1902646709.pdf
3.22M
📚 رمان
نام رمان: #عشق_شیشه_ای
♥️ ژانر: #عاشقانه
🖋 نویسنده: حسنا و هلیا
📄 162صفحه
📜 خلاصه:
#رمان_ماکانی
حرفش با صدایی نصفه موند:
-ایشون مهمون من هستن.
سر چرخوندم و با شاکی پرونده ماهان مواجه شدم...تا جایی که خبر داشتم اسمش #رهام_هادیان بود و از شدت غرور با جذبه و
جدی حرف میزد.خیلی نچسب بود و اصال ازش خوشم نمیومد.اما بخاطر ماهان مجبور به ملاقات این چوب لباسی بودم!
وارد کافه شدیم و پشت میزی که توی محوطه باز قرار داشت نشستیم.با اومدن گارسون فقط یه لیوان آب سفارش دادم،رهام هم
قهوه ترک سفارش داد و گارسون رفت.
-خب،مناسبت این قرار چیه؟
ابرویی بالا انداخت و گفت:
-به جز مسئله برادرت،یه چیز دیگه ام هست.
جدی و سرد گفتم:
-اینو پشت تلفن هم گفتین.ممنون میشم اگه حرف اصلیتون رو بزنین.
با حرفی که زد از حالت جدی بیرون اومدم و ذوق سر تا پام رو فرا گرفت
-میخوام رضایت بدم.
-راست میگی؟؟
گوشه لبش کش اومد،نمیدونم به معنی پوزخند بود یا چیز دیگه،گفت:
-اما شرط دارم.
با تعجب گفتم:-شرط!؟
به نشون مثبت سر تکون داد.
-چه شرطی؟
آرنج هاش رو روی میز تکیه داد و دست هاشو توی هم قفل کرد:
-حوصله طفره رفتن ندارم،میرم سر اصل مطلب.
#دنیـــا??
قرار بود هفته بعد بریم اردو. مسابقه مرحله بعد توی کشور امارات برگزار میشد و باید به امارات میرفتیم.روزایی که باشگاه
میرفتم ستیا انقدر از امیر حرف میزد که حالت تهوع میگرفتم.با صداش به خودم اومدم:...
#موسیقی #آهنگ #موزیک #عشق #عاشقانه #شاد #غمگین #ترانه #کلیپ #اینستا #استوری #نوستالژی #گیف #استیکر #عکس #ویدیو #داستان #رمان
@mz_time 🎧