فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐘𝐨𝐮 𝐜𝐚𝐧 𝐦𝐚𝐧𝐢𝐟𝐞𝐬𝐭 𝐢𝐭 !
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از سِـرنـوفــیل :>
I really thought that you aren't like other people, I got right you're worse than other.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐃𝐨 𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐭𝐢𝐥𝐥 𝐭𝐡𝐢𝐧𝐤 𝐢𝐭 𝐢𝐬 𝐢𝐦𝐩𝐨𝐬𝐬𝐢𝐛𝐥𝐞?
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
هدایت شده از ୭𝐹𝘢𝘭𝘭𝘦𝘯 𝂄 𝐴𝘯𝘨𝘦𝘭𝑠₊
the_neighbourhood_sweater_weather.mp3
9.82M
Cause it’s too cold, woah♫︎
For you here and now♫︎
So let me hold, woah♫︎
꧁_♪♫︎☾︎_☼︎_☽︎♫︎♪_꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐦𝐞 𝐚 𝐛𝐢𝐠 𝐛𝐨𝐲 !
#Video
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
rihanna_stay1.mp3
6.03M
Funny you're the broken one but i'm the only one who needed saving
Cause when you never see the lights it's hard to know which one of us is caving
Not really sure how to feel about it
Something in the way you move
Makes me feel like I can't live without you
It takes me all the way
I want you to stay, stay
02:50 #Music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
•دیوید ترنت کاینر•
ساعت نه شب و من دو ساعت تمام است که کنار جنازه ی غرق در خون الانورا نشسته و او را در آغوشم گرفته ام.
هنوزهم هیچ حرفی برای گفتن ندارم و زبانم از شدت شکه بودنم خشک شده. کلمات را فراموش و مانند کودک بی زبانی که حتی قدرتِ کشیدنِ فریاد بی معنی ای را ندارد سکوت کرده ام.
قفسه ی سینه ام سنگینی میکند. قلب، درون این قفس بی در و کلید گیر افتاده و اکنون با زبان بی زبانی برای بیرون آمدن تمنا میکند.
نمیتوانم آنچه که میبینم را باور کنم؛ نمیتوانم. اینکه او اکنون مرده برایم مانند کابوس دردناکیست که میدانم قرار نیست از آن برخیزم.
بلیت های روی دراور نشان میداد که او تازه شب گذشته به لندن برگشته بود؛چمدان های باز نشده اش هنوز در اتاق بودند. انگار او حتی فرصت نکرده بود که خستگی سفر را از تن به در کند.
میشود فهمید او در حال پخت و پز بوده که مرگ وسیله و واسطه ی خود را به آنجا فرستاده و دیگر نتوانسته به کارش ادامه دهد.
...1
#Little_part_role
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
...
شیشه ی ویترین شکسته و نگین انگشتر نامزدی مان خورد شده بود .
لعنت.
این بغض بدجور خفقان آورده و در حال کشتنم است اما قرار نیست که آن را بشکنم .
آب دهانم را قورت میدهم و آرام رو به همسر بی جانم که میدانم دیگر هرچه بگویم نمیشنود ،میگویم :
<متاسفم ...
متاسفم الانورا به خاطر همه چیز.
اینکه اینطور زجرت دادم و باعث شدم اینطور خفت بار کشته بشی.
نباید اونجوری زنده به گورت میکردم ،
پست میزدم و در آخر که بهم برگشتی میذاشتم بری تا ...>
دیگر تحمل فضای سنگین آنجا را ندارم .چندین ثانیه لب های الانورا را برای آخرین بار میبوسم و بعد روی زمین میخوابانمش.
لباس هایم به خون او آغشته شده اند و میدانم که قرار است برایم مشکل ساز شود اما مهم نیست... .
اکنون فقط باید دست به کار شوم و کاری که درست است را انجام دهم؛ نمیخواهم تن بی جانش همینجا بماند.
تلفن همراهم را از داخل کت بیرون می آورم و به اورژانس و اداره ی پلیس زنگ میزنم.
انگشتر را بر میدارم . از خانهی مرگ زده اش خارج و سوار ماشین میشوم .داخل محوطه ی خارج از دید پلیس و اورژانس پارک میکنم .
مبینم که جسد را روی برانکارد منتقل میکنند و پلیس کم کم آماده میشود که تحقیقاتش را شروع کند.ماشین را روشن و به سمت مرکز شهر حرکت میکنم.
تنم داغ و تب کرده است و خشم و درندگی درونم را احساس میکنم .
مشتم را روی فرمانِ ماشین میکوبم و با صدای شکسته و خفه شده ای توسط بغض فریاد میزنم:
< پیدات میکنم لعنتی ب*چ زاده
جوری پوستتو خراش میدم و استخون هاتو میتراشم که جهنمو جلوچشمات بیارم که باعث بشه آرزو کنی که ای کاش ، ای کاش مرده بودی و چنین دردی رو تحمل نمیکردی...>
_2
_فصل دوم_
#Little_part_role
#Text
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-