- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- 👧🏻 دلم میخواست صدایِ خندههاشُ ضبط کنم انقدر که لطیف بود و آروم ؛ وقتی بازی میکرد میگفت وای دوباره
- 🛋 میدیدمِش همیشه وقتی جمع میشدیم با بچهها برایِ پیشبردِ کارها و خیلی ساکت و آروم و خجالتی بنظر میرسید ، تو مدت زمانی که مشغولِ کار بودیم خودش با خودش بازی میکرد و زیاد مامانِشُ اذیت نمیکرد تا کار تموم بشه جمع کنیم.
- 🎀 یه خانوم کوچولویِ دیگه هم همراهِ یکی دیگه از همکارها اومده بود که با هم مچ شدن ؛ اون یکی خانوم کوچولو یه مقداری شیطنتِش بیشتر بود ، برایِ همین وقتی با هم داشتن بهم کمک میکردن بیشترین کمکها رو خودش به من میکرد و اجازه نمیداد فرشته خانوم هم بهم کمک کنه.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- 🎀 یه خانوم کوچولویِ دیگه هم همراهِ یکی دیگه از همکارها اومده بود که با هم مچ شدن ؛ اون یکی خانوم ک
- 🤷🏻♂ من هم سعی کردم تعادل رو بینِشون برقرار کنم و باهاشون به توافق رسیدم که هر دو باید به یک اندازه بهم کمک کنن .. که همین باعث شد فرشته کوچولو که احساسِ غم از رفتارِ دوستِش بهش دست داده بود ، به من اعتماد کنه و از دور وقتی بهش لبخند میزدم با لبخند بهم جواب بده.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- 🤷🏻♂ من هم سعی کردم تعادل رو بینِشون برقرار کنم و باهاشون به توافق رسیدم که هر دو باید به یک اندا
- 🙇🏻♀ وقتی دوستِش رفت تنها نشسته بود و از دور منُ زیر نظر داشت ، انگار میخواست بیاد جلو اما سخت بود واسش ؛ به بهونه یِ یاددادنِ بازیِ درست با فرفرهاش رفتم پیشِش و همونطور که بازی میکردیم کم کم بهم اعتماد کرد و شروع کرد به صحبت کردن .. .
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- 🙇🏻♀ وقتی دوستِش رفت تنها نشسته بود و از دور منُ زیر نظر داشت ، انگار میخواست بیاد جلو اما سخت بو
- 🙂 همونطور که یکی من میگفتم و دوتا خانوم کوچولو ، یکدفعهای انگار که احساسِ رهاییِ زیادی بهش دست داده باشه با صدایِ ملیحِ دخترونه و لحنِ نازش بهم گفت : ‹ میدونستی من با بابام رفتم حموم ؟! ›
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
- 🙂 همونطور که یکی من میگفتم و دوتا خانوم کوچولو ، یکدفعهای انگار که احساسِ رهاییِ زیادی بهش دست دا
- 🧷 حدسهاتونُ برام بفرستید بعد از کلاسم صحبت کنیم.
💭 https://eitaa.com/my_trauma/1300
اونی که فک میکنم حتی کارهای نزدیک به اون نباید باشه حتی ی درصد
- 🙂💔 .
💭 https://eitaa.com/my_trauma/1300
با همه وجودم از اعماق قلبم میخوام که اون چیزی نباشه که فکرشو میکنم💔
-سارا
- متاسفانه حدسهاتون نسبتا داره سمتِ درستی میره .. .
-💡یه سری نشونههایِ بخصوصی تویِ زبانِ بدنِش داشت و بعد حرفهاش .. به این رسیدم که گویا توسطِ پدرش موردِ تعرض و دستکاری قرار گرفته و این بشدت شخصیتِش رو تحتِ تاثیر قرار داده بود ؛ البته که تشخیصِ صد در صدش باید زیرِ نظرِ مشاورِ کودک انجام بشه و من فقط نشونهها رو دنبال کرده بودم.