نمیدونم سر از کجا در آوردم ، شمارشِ قدمهام از دستم رفت و ردِ فکرهامُ تو خیابونهایِ آشنایِ زیادی به جا گذاشتم.
الان از تو حرف بزنم ؟! نه اصلا .. فعلا غمِ مهمتری از تو که خیلی وقته ترکم کردی دارم.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
الان از تو حرف بزنم ؟! نه اصلا .. فعلا غمِ مهمتری از تو که خیلی وقته ترکم کردی دارم.
من .. عزیزِ ندیدهای رو ناراحت کردم و مشغولِ دردِ ناشی از اشتباهمم ؛ پس گفتن از تو ، باشه برا بعد.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
من .. عزیزِ ندیدهای رو ناراحت کردم و مشغولِ دردِ ناشی از اشتباهمم ؛ پس گفتن از تو ، باشه برا بعد.
- برایِ التیامِش چیکار کنی ؟! حرفش هم نزن جانم ، دلم قبول نمیکنه مرهمی روش قرار بدم.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
-
دارم دونه یِ غمِ چهل و هشت ساعتِ گذشتهم رو میبرم بکارم تو گلدونِ کوچیکِ کافه یِ امنِ همیشگیم ؛ میخوام جوونه بزنه تا هر کسی رویِ صندلیِ کنارش نشست ، با دیدنش بگه وای خدایِ من .. چقدر کوچیک و سبزِ 🌱 .
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
دارم دونه یِ غمِ چهل و هشت ساعتِ گذشتهم رو میبرم بکارم تو گلدونِ کوچیکِ کافه یِ امنِ همیشگیم ؛ میخو
• میخوام خودم بهش آب بدم و رشد کردنش رو ببینم تا وقتی بزرگ شد و سبز تر از امروز ، ریشهش رو از خاک بیرون بیارم و به خودم ثابت کنم اونقدری هم که فکر میکردم قابلِ فراموش شدن نبود.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
نمیدونم سر از کجا در آوردم ، شمارشِ قدمهام از دستم رفت و ردِ فکرهامُ تو خیابونهایِ آشنایِ زیادی به
مدام مرور میکنم جز خوبی چه بر سرِ او آوردی .. فارغ از اینکه اصلا فرصتی برایِ جفا پیش نیامد و هر چه دستانم برایش بر واژهها روانه کردند جز ابرازِ ارزشمندی و دوست داشتن به چیزِ دیگری آغشته نبود ؛ اشکالی ندارد میدانی مهم قلبِ آدمیست که احساس میکند.
- 𝘁𝗿𝗮𝘂𝗺𝗮 .
دارم دونه یِ غمِ چهل و هشت ساعتِ گذشتهم رو میبرم بکارم تو گلدونِ کوچیکِ کافه یِ امنِ همیشگیم ؛ میخو
ما که عادت کردیم به ترک شدن و از دور دوست داشتن ، زخمِ جامانده از عزیزِ ندیده هم به رویِ چشم.