هدایت شده از مَهبد
مادرم شاعر نیست
در عوض نصف غزل های جهان را گفته!
شعر را می فهمد
مادرم قافیه ی لبخند است
هدایت شده از ~ 𝘓𝘦𝘮𝘰𝘯 𝘤𝘢𝘯𝘥𝘺
باید بگم
هیچکس الکی برات غذا نمیپزه
مکان زندگیتو مرتب و تمیز نمیکنه
وقتی مریضی ازت پرستاری نمیکنه
از همه مهم تر
سختی ۹ ماه بارداری رو تحمل نمیکنه
میدونین چقدر سخت و سنگینه که
علاوه بر خودت مسئولیت زندگی یه
نفر دیگه هم روی دوشت باشه و البته
اون یه نفر باعث بشه ۹ ماه سختی
بکشی و زیباییتو از دست بدی و حتی
تکون خوردن و راه رفتن ام برات مشکل باشه؟ منم نمیدونم
فقط میدونم سخته، خیلی سخت
تازه بخش عظیمی از مشکلات بعد به
دنیا اومدنت شروع میشه
نصفه شب گریه میکنی و گرسنت میشه
و مامانت نمیتونه بخاطرت بخوابه
نمیتونه به خودش برسه
مثال میزنم
وقتی تورو میبره حموم بعدش خودشم باید بره حموم‹چون دست و بدن خودشم کثیف میشه› نمیتونه تورو تنها بذاره چون گریه میکنی
پس باید حمومشو زود تموم کنه و از چیزایی که زمان زیادی میبرن میگذره و با دقت انجامشون نمیده
مثل شستن موهاش
مثلا مامان خودم وقتی من نینی بودم موهاشو تا شونه هاش کوتاه کرده بود تا شستن موهاش زمان زیادی نبره و حمومش طول نکشه و زود بیاد بیرون و منو خشک کنه تا سرما نخورم
موهای مامانمو که توی عکسای قدیمی میبینم خیلی بلند و قشنگه، خیلی!
واقعا کسی به غیر مامانت این کارارو برات انجام میده و از زیباییش میزنه؟
نه
پس بدویید برید دستاشونو ببوسید و روزشونو هر جوری که میتونید تبریک بگید
نه تنها امروز
همیشه حواستون به ماماناتون باشه
یه دفتر دارم از کلاس هفتمم همیشه هر حسی داشتمو مینوشتم داخلش.. داشتم میخوندمش و دیدم همیشه وقتی احساس درموندگی و بیچارگی داشتم دلم میخواسته بغل بشم..
بغل یک چیز حیاتیه برای من، اگه بغل نشم میمیرم.. واقعا میمیرم