eitaa logo
کتابخانه ی من :)
5.6هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
358 ویدیو
7 فایل
اینجاییم که باهم کتاب و شعر بخونیم :)) کپی❌ فور کنید🌱 ناشناس💟 : https://harfeto.timefriend.net/17383490032522 تبلیغات : https://eitaa.com/joinchat/1391657781Cb9c00d4df7 آیدی مدیر: @borujeniiii
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی مغازه از مشتری خالی شد و سکوت شب، بار دیگر فرارسید، خانم تواچ به اتاق آلن رفت. روی صندلی نشست و خوابیدن پسرش را تماشا کرد. دستانش را روی سرش به هم وصل کرده بود، آرنج‌های مثلثی روی شانه‌ها و ترتیب دست‌های لوکریس در هوا، به چشمی گنده روی بدن شبیه بود. مردمک سر خانم تواچ، رو به یکی از شانه‌ها خم شده به پایین، به طرف صورت آلن، چرخیده بود، چهرۀ ظریفی که توسط هاله‌ای احاطه شده بود و هر بخش آن از شادی زندگی دم می‌زد. 📚 🖋 https://eitaa.com/mybookm
📔 زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همه ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده ... @Mylibraryyy