🧁ـ این خواب تموم نمی‌شه؟ ـ گفتم که این خواب نیست. ـ مطمئنی؟ حرفش در میان راه شکست. کلمات در گلویش خشکیدند، انگار جرئت نداشت جمله را کامل کند، انگار اگر بر زبانش جاری می‌شد، حقیقت پیدا می‌کرد. بااین‌حال، در ذهنش طنین انداخت: احساس می‌کنم کسی ما را تماشا می‌کند. نگاهش لغزید روی پیکر بی‌جان روبه‌رویش. هوای اطراف سنگین بود، ساکت، اما نه از آن سکوت‌های آرامش‌بخش، بلکه از آن سکوت‌هایی که پر از فریادهای نشنیده و سایه‌های نامرئی است. قدم برداشت. تردید در حرکاتش موج می‌زد، انگار انتظار داشت که با هر گام، دیوارهای واقعیت فروبریزند. زانو زد کنار جسد و لب‌های لرزانش نامی را زمزمه کردند، ملتمسانه، امیدوار. ـ بیدار شو... اما پاسخی نیامد. فقط سکوت، و شاید... صدای نفس‌هایی که نباید وجود می‌داشتند. 🧁از آنِ بادرنجبویه برای: @mylightt

زامبمبخببهچهبچ مرسییی

اوضاع یه طوری شده که اگر تو چادری باشی و نماز بخونی و سعی کنی اعتقاداتو حفظ کنی ملت یه طوری رفتار میکنن انگار داری گناه میکنی💀

من نه اونطوری مذهبی ام و نه چادری. خب بالاخره‌اعتقادات خودم رو دارم.

ولی درک نمی‌کنم، چادر واقعا قشنگه. چرا انقدر چادری هارو مسخره می‌کنن؟

واقعا نمیدونم چرا بعضیا به اعتقادات هم احترام نمیزارن هرکی یه جوریه و یه اعتقادی داره باید همه به هم احترام بزارن...