ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم و هر چه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را که بیشتر دوست داریم و میخواهیم بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم..
-یک دیوانه
عزیز دلم یعنی چی که من رژیمم؟
من واسه اینکه داداشم یه قاشق از غذام برداشت چندین ساعته باهاش قهرم و حرف نمیزنم و حتی این کافی نبوده و خونه رو روسرم گذاشتم، واقعا درکتون نمیکنم.
چقدر عمر خیام زیبا گفته:
برای اینکه خردمندانه زندگی کنی، لازم نیست خیلی بدونی فقط دو قانون اصلی زندگی رو برای شروع یادت باشه..
«بهتره گرسنگی بکشی، تا اینکه هر چیزی رو بخوری و بهتره تنها بمونی ، تا اینکه با هر کسی باشی..»
ببین عزیزم، ما تا همیشه شاهد رفت و آمد، بود و نبود آدمها، غمها، دیر شدنها، تلخیها، دل شکستنها و ناامید شدنها هستیم. این بخشی از زندگیه و یهجا این روند کمتر آزارت میده. ولی هست، تا لحظهی مرگ.
هرگز نمیتوان احساس خود را برای دیگری
دقیقا توصیف کرد و هرگز نمیتوان احساس
دیگری را دقیقا فهمید، هرکس با آنچه در خود
احساس میکند کاملا تنهاست.
دلتنگ نباشم؟ چگونه؟
همین که میدانم تنها کتاب میخوانی تنها چای مینوشی، تنها بغض میکنی، دلتنگ میشوم...
وقتی تنها سفر رفتن را یاد گرفته ای تنها خاطره ساختن را بلد شده ای و تنها خندیدن را از بر؛ دلتنگ میشوم...
همین که صبح ها بدون دوستت دارم بیدار میشویو خوشحال میشوی با عکسهای تک نفره اینکه نیستم کنارت دلتنگ میشوم
دلتنگم...
وقتی کسی نیست شب هایت را بخیر کند و دعا میکنم شبهایم را خدا به خیر کند...
دلتنگم زمانی که به یاد می آورم ما هنوز دونفریم و به تار مویت قسم این دلتنگی، خودِ عشق است.
حالا بگو دلتنگت نباشم؟
-نیازی
الکی تلاش نکن؛ بعضی وقتا مهم نیست چقدر خوبی، چقدر مهربونی، چقدر یکی رو دوست داری چقدر براش ارزش میذاری، چقدر بهش فکر میکنی و مراقبشی، برای بعضیها این چیزا کافی نیست.