غمگینم، نمیتونم باور کنم که دیگه قرار نیست پیامی از سمت پزشکیان و جیلی ببینم.

هموطن ول‌کن ما نیستی نه؟

سیرک رفتن؟ نه بابا فضای مجازی رو چک میکنم

از دوست داشته شدنم توسط [او] محروم بودم...

عزیز دلم یعنی چی که من رژیمم؟ من واسه اینکه داداشم یه قاشق از غذام برداشت چندین ساعته باهاش قهرم و حرف نمیزنم و حتی این کافی نبوده و خونه رو رو‌سرم گذاشتم، واقعا درکتون نمیکنم.

حالا غصه نخور، این همه تو منو ناراحت کردی، دوبار هم تو ناراحت شو.

چقدر عمر خیام زیبا گفته: برای اینکه خردمندانه زندگی کنی، لازم نیست خیلی بدونی فقط دو قانون اصلی زندگی رو برای شروع یادت باشه.. «بهتره گرسنگی بکشی، تا اینکه هر چیزی رو بخوری و بهتره تنها بمونی ، تا اینکه با هر کسی باشی..»

ببین عزیزم، ما تا همیشه شاهد رفت و آمد، بود و نبود آدم‌ها، غم‌ها، دیر شدن‌ها، تلخی‌ها، دل شکستن‌ها و ناامید شدن‌ها هستیم. این بخشی از زندگیه و یه‌جا این روند کم‌تر آزارت می‌ده. ولی هست، تا لحظه‌ی مرگ.

ولی بنظرم "Batman dark knight" واسه یه بارم که شده ببینید

قربانی کردن آدما بخاطر لذت خودش؟ متنفرم از این کار.

هرگز نمی‌توان احساس خود را برای دیگری دقیقا توصیف کرد و هرگز نمیتوان احساس دیگری را دقیقا فهمید، هرکس با آنچه در خود احساس می‌کند کاملا تنهاست.

دلتنگ نباشم؟ چگونه؟ همین که میدانم تنها کتاب میخوانی تنها چای مینوشی، تنها بغض میکنی، دلتنگ میشوم... وقتی تنها سفر رفتن را یاد گرفته ای‌ تنها خاطره ساختن را بلد شده ای‌ و تنها خندیدن را از بر؛ دلتنگ میشوم... همین که صبح ها بدون دوستت دارم بیدار میشوی‌و خوشحال میشوی با عکس‌های تک نفره‌ اینکه نیستم کنارت دلتنگ میشوم دلتنگم... وقتی کسی نیست شب هایت را بخیر کند و دعا میکنم شبهایم را خدا به خیر کند... دلتنگم زمانی که به یاد می آورم ما هنوز دونفریم و به تار مویت قسم این دلتنگی، خودِ عشق است. حالا بگو دل‌تنگت نباشم؟ -نیازی

_

‏به او بگویید، بی رحم ترین دردم بودی.

‏کسیو بخشیدم که حتی از عوضی بودنش پشیمون نبود...

ببین نمردم از غمت...

کاش دلتم مثل موهات صاف بود!

الکی تلاش نکن؛ بعضی وقتا مهم نیست چقدر خوبی، چقدر مهربونی، چقدر یکی رو دوست داری چقدر براش ارزش میذاری، چقدر بهش فکر میکنی و مراقبشی، برای بعضی‌ها این چیزا کافی نیست.

اوکی ولی دستم با اینکه حتی قرص هم خوردم زیادی درد میکنه

وقتی گشنمه:

دوتا داداش داشتن واقعا سخته.

نه انسانی نه خرس عروسکیم، بگو چرا باید دوست داشته باشم؟

مرسی عزیزم؛ به لطفت همون یه کم اعتمادی هم که به آدما داشتم، دیگه ندارم!

بچه‌هایی که شمالید فردا برید ماسوله "عَلَم بندی" فکر کنم تقریبا ساعت ۵ یا ۶ باشه حالا ساعت دقیقشو نمیدونم *علم بندی یه مراسمیه که تو اون روز علم رو از امامزاده ماسوله بیرون میاد و یه سری مراسمات اونجا انجام میشه، خلاصه که خیلی قشنگه اگه تونستید برید

اولین باره که محرم نیستی