eitaa logo
مجمع یادواره شهدای دانشگاه شیراز
704 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
511 ویدیو
81 فایل
⬅️برنامه ها و اخبار مجمع یادواره شهدای دانشگاه شیراز را اینجا دنبال کنید. 🔹وابسته به دانشگاه شیراز ارتباط با دبیر: 09965976681 📲مارا دنبال کنید: zil.ink/shohada_shirazu آپارات: aparat.com/shohada_shirazu «اینجا، جنسش فرق داره...
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
دیدار دست‌اندرکاران کنگره‌ شهدای استان ایلام.mp3
4.85M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره‌ی شهدای استان ایلام. ۱۴۰۰/۰۸/۳۰ 💻 @Khamenei_ir
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️می‌خواهم مثل تو باشم🕊️✬❊••┈┈ شکنجه‌ و استقامت حسین را به بند نوجوانان بِزه‌کار انداختند. صبوری به خرج داد. چند روز صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می‌گفتند: تو به اینها چی کار داری؟! از آن به بعد، شکنجه‌ي حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یک بار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده‌ساله را می‌نشاندند روی صندلی الکتریکی، یا اینکه از سقف آویزان می‌کردند. «امتداد 3 و 4»، ص23 امیرالمؤمنین علی علیه السلام هیچ چیزی مانند صبر و شكیبایی، فرجامی نیك و پایانی دل‌پذیر ندارد، بی‌ادبی را دفع می‌كند و در رسیدن به مقصود یاری می‌رساند. میزان‌الحكمه؛ ج1، ص106، ح396 (غررالحکم، ح 6354) 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بي تو آوارم و بر خويش فرو ريخته ام اي همه سقف و ستون و همه آباديِ من... 💔 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
این مرد تنها، این مرد باایمان و باصفا، اگر چه در وسط جنگل های گیلان در مظلومیت شهید شد، اما شخصیت خودش را در تاریخ ایران تثبیت کرد، به شهادت رسید، اما یک مشعل شد. او از همت و اراده و شخصیت و هویت خود خرج کرد، برای اینکه به یک نسل هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد.. 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️اوج پرواز🕊️✬❊••┈┈ یا زهرا (س) درگیری‌مون با ضدانقلاب کردستان بدجوری شدید شده بود، من درخواست کمک‌هایی کردم. دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودن یعنی شیرودی و کشوری به سرعت خودشون رو رسوندن و جاهایی رو که گفتم، زدن. بعد از این‌که مهماتشون تموم شد، دیدم کشوری بر نمی‌گرده. وقتی باهاش تماس گرفتم گفت: "باید کارمو تموم کنم." تعجب کردم که بدون مهمات چی‌کار می‌خواد بکنه؟! با دوربین دیدم رفت به سمت جاده و ارتفاعش رو کم کرد و بالای سر یک جیپ در حالِ فرار قرار داشت که پر بود از جنایتکارهای ضدانقلاب. بعد بازم ارتفاعش رو کم کرد و پایه‌ی هلی‌کوپتر رو به جیپ کوبید و همه‌شون رو به ته دره فرستاد! دوباره باهاش تماس گرفتم و گفت: "با توجه به تاخیری که داشتی حتما سوخت کافی برای رسیدن به پایگاه نداری، همون‌جا فرودبیا" گفت: "نه، هلی‌کوپتر رو می‌زنن؛ با ذکر یا زهرا(س) خودمو می‌رسونم." اون لحظه چراغ سوخت هلی‌کوپتر روشن شده بود، چراغی که اصلا خطا نمی‌کنه! یک ساعت بعد وقتی ناامیدانه با پایگاه تماس گرفتم، گفتن کشوری با ذکر یا زهرا(س) خودش رو به پایگاه رسونده، در حالی‌که هلی‌کوپترش دیگه هیچ سوختی نداشته! سایت ساجد 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 از مهمترین کارهای فرهنگی انجام شده طی سالیان اخیر توسط شهید احمدی جوان می توان به برگزاری باشکوه یادواره شهدای روستا، در تاسوعای حسینی هر سال اشاره کرد، شهید به شرکت در جلسات قرائت قرآن، دعا و دیدار با خانواده شهدا اهمیت خاصی می داد و با طیف وسیعی از جوانان روستا ارتباط صمیمی و مطلوبی داشت. 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️نشان افتخار🕊️✬❊••┈┈ هفتاد و دو ساعت بعد گفت: «حاجی جون! سه روز دیگه عملیاته، من هم راهی این عملیات هستم و توی همین عملیات شهید می‌شم». گفتم: «مهدی‌ جان! برادر من! آخه این چه حرفیه که می‌زنی، از کجا می‌دونی عملیات می‌شه؟ اصلاً از کجا می‌دونی شهید می‌شی؟» گفت: «حاج آقا! بالاتر از این‌ها رو به تو بگم!؟ سه روز دیگه عملیات می‌شه، من می‌رم عملیات و هفتاد و دو ساعت دیگه، گلوله‌ای به قلب من می‌خوره و شهید می‌شم». اتفاقاً سه روز بعد، عملیات تصویب شد و رفتیم عملیات. چیزی نمانده بود به قله. هفت نفر بیشتر نبودیم. مهدی دست انداخت درسیم خاردارهای حلقوی. زور زد و از هم بازشان کرد. زیر نور ماه دیدم که تیغهای فلزی از طرف دیگر دستش بیرون زده بود و خون شُرشُر می‌ریخت. یک آن، گلوله‌ای به سینه‌اش خورد و با دستهای باز، از پشت روی سیم‌های خاردار افتاد. از نفر کناریم، ساعت را پرسیدم. گفت:«یازده و ربع». یعنی دقیقاً هفتاد و دو ساعت از پیشگویی مهدی گذشته بود. به اجبار برگشتیم ولی هرروز کارم این بود که از بچه‌های دیده‌بان بپرسم: «چه خبر؟» و آنها بگویند: «هیچی. هنوز آن بالاست». مادر شهید خندان می‌گفت: «روز میلادش اربعین بود. هنگاهی که در پائیز 1362 خبر شهادت او را به ما دادند، اربعین بود. وقتی هم که بعد از ده سال بقایای پیکرش را برایمان آوردند، باز هم اربعین بود». آن ســـــه مــــرد، ص302-296 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
📚 " فقط برای خدا" کتاب فقط برای خدا، خاطرات شهید مدافع حرم سعید سامانلو می‌باشد که حاصل چندین سال تلاش سیده هدی بتول موسوی است. این کتاب در ۲۲۰ صفحه به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. برشی از کتاب: از زبان حسین شفیعی(دوست صمیمی شهید): خیلی اهل مطالعه بود به شدت هم خودش را درگیر کتاب ها می کرد و گاهی کتاب هایی می خواند که قطرش آنقدر زیاد بود که اگر با آن بر گردن کسی میزدیم می شکست. متنش آنقدر عجیب زیادبود که من فقط نگاه می کردم خسته می شدم و حوصله برای خواندن آن در خودم نمی دیدم. اگر اردویی می رفتیم من در کیفم آجیل پر می کردم و او کتاب. انواع و اقسام کتاب. موضوعات ریاضی تاریخی، جغرافیایی، مذهبی و ... سوریه که رفتیم یک سری اقلام و اجناس را نمی‌توانستیم ببریم. یکی از آنها کتاب بود. گاهی محل استقرار ما خانه مردم بود و گاهی نیز نبود آنجا که اتاقکی داشتیم مطالعه اش قرآن بود و دعا و اگر خانه مردم بودیم چون عربی‌اش خوب بود و دیده بودم که مسیر دو ساعته را با یک عرب صحبت کرده است و مطالبش را به آن می رساند، البته نه آنکه سلیس باشد اما به خاطر مطالعات زیادش توان انتقال پیام را داشت. خلاصه آنجا برایم جالب بود که کتاب های آن‌ها را بر می‌داشت و می‌خواند، با دقت هم می‌خواند... 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنها چه انسی با خاک گرفته‌اند! و خاک، مظهر فقر مخلوق در برابر غنای خالق است.معنای آنکه در نماز پیشانی بر خاک می‌گذاری همین است: تا با خاک انس نگیری، راهی به مراتب قرب نداری. 💠مجمع‌ یادواره شهدای دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️دست نیاز،چشم امید🕊️✬❊••┈┈ دست خدا عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می‌خواند. بعضی وقت ها که فراغت بیشتری داشت آیه «أِیّاکَ نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعین» را هفت بار با چشمانی اشک بار تکرار می‌کرد. او همیشه نمازش را در اول وقت می‌خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می‌کرد. فراموش نمی‌کنم، آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین‌تر از روزهای قبل بود. از گفته‌های او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان صبح می‌شود، پس از اینکه وضوگرفتی، به طرف قبله بایست و بگو: «ای خدا! این دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا بر ندار.» به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی‌تواند ما را فریب دهد.» از آن روز تا به حال این گفته‌ی عباس بی‌اختیار در گوش من تکرار می‌شود. خانم اقدس بابایی، پرواز تا بی نهایت، ص 66 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada