🌱🌸°• « من شیعه‌ام حیدر آقامه...» #عید_غدیر #حاج_مهدی_رسولی ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 @mzhbiha59 🕊

#این_که_گناه_نیست 2 ❌یک اشتبـاه بـزرگ؛ چرا همش دنبالِ اینی، چی ثواب داره؟ چرا نمیری، چیزایی که کارهای خوبتو بی اثر میکنه، بشناسی؟ ✅تا آفت ها رو نشناسی، خوبی هات پایدار نمی مونن ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 @mzhbiha59 🕊

💚مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ💚 🍃🌺عیدالله‌الاکبر ، یوم النصب الامیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ، عید سعید غدیر خم بر همه مبارک🌺🍃 ‌‌

#شهیدانہ کاش متفاوت به آخر برسیم... وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست :)❤️‍🩹 ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 @mzhbiha59 🕊

✍یکبار که برای وضو به دستشویی های مسجد رفت و وقتی دید چاه دستشویی گرفته، رفت داخل زیرزمین و چاه رو باز کرد. سپس دستشویی رو کامل تمیز کرد؛ شست و آماده کرد. _ ابراهیم از این کارها خیلی انجام میداد. همیشه خودش رو در مقابل خدا کوچیک میدید. میگفت: این کارهارو انجام میدم تا بفهمم من هیچی نیستم... ⚡️قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان #شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 کاش مثل ابراهیم باشیم ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 @mzhbiha59 🕊

نگومرسی! ♻️#انتشارش_با_شما👇🏻 @mzhbiha59 🕊

⎚| #شهدا ‹ 💔🕊 › -میگفت‌ همه‌دارن‌میگن‌شھدارفتن‌ تامابمونیم‌ولی‌من‌میگم‌: شھدارفتن‌تاکه‌مادنبالشون‌بریم‌...! +آره‌جاموندیم!'🥀

ادامه رمان زیبای☔#فرارازجهنم☔ پارت 43 و 44👇👇👇

☔️ رمان زیبای #فرارازجهنم ☔️ ☔️قسمت ۴۳ ☔️ قول شرف . تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن ... چسبیده بود به من ... . - هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ ... پرستار کودک شدی؟ ... . و همه زدن زیر خنده ... یکی شون یه قدم رفت سمتش ... خودش رو جمع کرد و کشید سمت من ... . . - اوه ... چه سوسول و پاستوریزه است ... اینو از کجای شهر آوردی ؟ ... . - امانته بچه ها ... سر به سرش نزارید ... قول شرف دادم سالم برگردونمش ... تمام تیکه هاش، سر هم ... . همه دوباره خندیدن ... _باشه، مرد ... قول تو قول ماست ... اونم از احد دور شد ... . . از کافه که اومدیم بیرون ... خودش با عجله پرید توی ماشین... می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید ... . . - اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن ... اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون ... البته زیاد دست به اسلحه نمیشن ... یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته ... این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن ... . . - منظورت چی بود؟ ... یه تیکه، سر هم ... . سوالش از سر ترس شدید بود ... جوابش رو ندادم ... جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه ... ادامه دارد... 📚 #نویسنده_شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی #کپی_فقط_با_ذکر_نام_نویسنده @mzhbiha59 🕊️