eitaa logo
مذهبی ها🕊
309 دنبال‌کننده
1هزار عکس
825 ویدیو
16 فایل
کپی؟ حلالت‌مومن 🌷 کانال های دیگمون👇 https://eitaa.com/joinchat/3146187766Ca990181ae4 شهدا https://eitaa.com/joinchat/2161574991C3cf5fc34c5 استیکر فرهنگی و مذهبی 🍃 تبلیغات👇 @akbare599
مشاهده در ایتا
دانلود
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حركت بودیم، یكباره سرعتش رو كم ڪرد، برگشتم عقب گفتم: "چی شد؟! مگه عجله نداشتی؟!" ‌همین طور كه آرام راه می رفت به جلو اشاره كرد: یه خرده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم كمی جلوتر از ما، یك نفر در حال حركت بود كه به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می كشید و آرام راه می رفت، ابراهیم گفت: اگر ما تند از كنار او رد بشیم، دلش میسوزه كه نمیتونه مثل ما راه بره، یه كم آهسته بریم كه ناراحت نشه. 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم" ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
مذهبی ها🕊
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
↻آنچہ‌امروز گذشت . . ݪف‌نده‌‌رفیق‌بمونۍ‌قشنگتره! وضـویـٰادِتون‌نَـرھ•• شَبِـتون‌منـوَربھ‌نـورخُـدا••¡ッ اِلتمـٰاس‌دُعـٰا!•• یـٰاعَ‌ـلۍمَـدد..••!ッ
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
⧼●◉✿ ﷽ ✿◉●⧽
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
✴️ شنبه 👈 17 شهریور / سنبله 1403 👈3 ربیع الاول 1446👈7 سپتامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 📛صبح روز اول هفته را با صدقه آغاز کنید و مطلوب است. 📛امروز شنبه ساعت 8:50 بامداد قمر وارد برج عقرب می شود. 📛و دوشنبه ساعت 20:55 قمر از برج عقرب خارج می گردد. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 🚘مسافرت: مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد عمرش دراز و روزی دار است. 💑مباشرت امشب: قمر در عقرب از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب گردد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️استعمال دارو. ✳️مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️استحمام. ✳️امور آموزشی و یادگیری‌. ✳️بذر پاشی و آبیاری. ✳️چاه کندن و انواع حفریات. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و مزرعه و زمین کشاورزی. ✳️جراحی چشم. ✳️بیرون آوردن دمل و چرک و زوائد بدن. ✳️کشیدن دندان. ✳️ و مسهل خوردن نیک است. 📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج و مسافرت خوب نیست. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث ضعف مغز می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 4 سوره مبارکه "نساء" است. واتوا النساء صدقاتهن نحله... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد. چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
1_1275293034.mp3
2.71M
سلام اۍ قࢪاࢪ دل بیقࢪاࢪ🌹🍃 حاج مهدی رسولی ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
کسایی‌که‌میجنگن،زخمی‌هم‌میشن.. دیروزباگلوله،امروزباحرف..💔!' شهداوقتی‌تیرمیخوردن میگفتن‌فداسرمهدی‌فاطمه:) تویی‌که‌داری‌برای‌امام‌زمانت‌کارمیکنی ‌شب‌روز...!' وقتی‌مردم‌باحرفاشون‌بهت‌زخم‌زدن، تو‌دلت‌باخودت‌بگو: 'فداسرمهدی‌فاطمه..' آقاخودش‌بلده‌زخمتودرمان‌کنه..! ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
آبشار هم با تمام زیبایی؛ و اقتدارش برای رسیدن به "مقصود"فرو میریزد! گاهی باید درخود شکستن را تجربه کرد، تا به دریا رسید! افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب،زمینی که بلند است... ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
اینو همیشه یادت باشه: "وقتی آدما پاشون رو از گلیمشون درازتر میکنن این تویی که نباید اجازه بدی پاشون رو روی گلیم تو بذارن." ‌ ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
آبریزش بینی کلافه‌تان کرده؟  ▫️ ڪافیست ۲ فنجان چای گشنیز بنوشید تا به سرعت آبریزش بینی ناشی از سرماخوردگی و حساسیت  درمان شود👌. 📍پیوستن‌بزنید‌کانالوگُم‌نکنید👇🏿 @mzhbiha59 🕊
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گاهی چه بی گناه،دلت پیر میشود اینجا همان دمیست که زود دیر میشود... گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود.... گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود بی رحم چون کمان ،کمانگیر میشود.... گاهی همان گلی که به دل پروراندیش خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود.... گاهی نیایشت که فقط بهر وصل بود چون نیست قسمتت،به دلت تیر میشود.... گاهی صدای بارش باران که دلرباست باچتر خاطراتت چه دلگیر میشود.... گاهی مسیر عشق، ز پیکارعقل ودل از تیزی وخطر،چو شمشیر میشود.... گاهی که منطقت ندهد پاسخی به دل باید نشست ودید، چه تقدیر میشود..... ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت22💙 رفتیم داخل و من اول رفتم اتاقم یه لباس نخی گشاد بلند
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت23💙 بعدش یه بوسه روی گونه مامان کاشت و روونه اتاقش شد.منم رفتم اتاقمو به درسام رسیدم. تازه یادم اومد فردا هم قراره برم پارک کنار دانشگاه فقط ساعت چند؟ خواستم بپرسم که عقلم شروع کرد به حرف زدن😂 مغز:نه نپرس بعدا پیش خودش فکر میکنه درباره تو که چقدر خسیسی،یه جزوه ست دیگه. قلبم:بلاخره که باید بره بگیره.نباید بگیره؟ مغز:چرااا ولی بزار خود مهدیه پیام بده. سرمو تکون دادم تا فکر های اضافه از سرم پرت شن برن بیرون. همون موقع صدای پیامک اومد. باز کردم دیدم مهدیه ست. 《مهدیه:سلام خوبی.فردا ساعت چند بریم پارک کنار دانشگاه. _من کلا فردا وقتم آزاده برام فرقی نداره. مهدیه:من فردا کلاس دارم.ساعت ۳ بعد از ظهر کلاسهام تموم میشه.حدود ۳:۱۵ اگر میتونی پارک باش. _باشه.ممنون،مشکلی نیست. مهدیه:خداحافظ _خداحافظ》 رفتم سراغ بقیه پیام ها.یه پیام از ناشناس. 《سلام و وقت بخیر.شرمنده مزاحمتون شدم.ابراهیمی هستم از کلانتری،مجبور شدم شمارتونو از پرونده بگیرم.ظاهرا آقای مقیمی سر دسته و یا شایدم عضو گروه باند مواد مخدر هست.اما بازجویی ها بی جواب مونده و میگه اول باید با شما حرف بزنه.چیزی که میخوام همکاری شماست،اگر مایلید فردا تا قبل ظهر اداره باشید.متشکرم. _سلام،وقت شما هم بخیر،چشم فردا مزاحمتون میشم ابراهیمی:متشکرم لطف میکنین،خدانگهدار _خدانگهدار》 یه جورایی ذوق زده شدم و البته کمی ذهنم به خاطر به کار گیری فعل جمع خسته شد اما نمیشد بهش بگم تو🤭🤓 بعدش هم رفتم سراغ درس ها... توی درسم غرق بودم که صدای اذان اومد.رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاق.جانمازمو پهن کردم و با تسبیح سفیدم شروع کردم به صلوات فرستادن تا اذان شروع شد و.... _الله اکبر ...... ان الله وملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما نمازمو خوندم و بعد زیارت عاشورا با صدای آقای فانی پخش کردم و همراهش خوندم. به سجده آخر رسیدم.اون هم انجام دادم و بلند شدم سجاده و چادرمو تا کردم و رفتم توی پذیرایی. _بهههه به به به سلام بر پدر گرامی... بابا:اه اه اه سلام بر دختر لوس بابا😒 _باباا،اه اه اه؟نا شکری میکنیی؟؟؟؟خب حق داری😂 رضا:آفرین داری کنار میای با اه اه اه بودنت😂 _داریم چیی میگیییم😂اه اه اه بودن...مسئله این است ریحانه:بسههه دیگه مغزم بهش فشار اومد😂 رضا:اوووه مغزش..😂فشار نیار خواهری... بابا:بسه دیگه برین کمک کنین شام بیارین که هلاک شدم از گرسنگی. با کمک مامان و ریحانه شام رو آوردیم و نشستیم سر میز. _امروز غروب آقای ابراهیمی بهم پیام داد. بیشتر از همه رضا تعجب کرد😂 _نترس درباره زنت نبود.. بهم گفت که ظاهرا این مقیمی با باند مواد مخدر دست داشته و شاید هم اصلا رئیسشون بوده.اما هرچی ازش بازجویی میکنن فایده ای نداره و فقط میگه اول باید با من حرف بزنه.اقای ابراهیمی هم از من خواستن که فردا تا قبل ظهر برم اداره.همین بابا:برو بابا هرکاری از دستت بر اومد انجام بده. بعد شام منو ریحانه ظرف ها رو شستیم و بعدشم رفتیم خوابیدیم... 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت23💙 بعدش یه بوسه روی گونه مامان کاشت و روونه اتاقش شد.من
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت24💙 صبح دوباره یک ساعت قبل اذان بیدار شدم و نماز شبمو خوندم،بعدشم نشستم قرآن خوندم تا اذان بگه،بعد اذان هم یکم قرآن رو خوندم و از خدا کمک خواستم برای امروز. رفتم پایین و به مامان گفتم ساعت ۱۰ میرم،از اون طرف هم میرم از مهدیه یکی از همکلاسیام جزومو بگیرم،اونم ماشین رو امروز داد دستم و منم بدون تعارف قبول کردم(بس که پروو ام😂) ساعت ۹ رفتم سراغ کمد لباس هام. یه مانتو مشکی و یه روسری سبز تیره کرپ حریر انتخاب کردم و سر ۱۵ دقیقه آماده شدم.یه کتونی مشکی و ساعتمو هم برداشتم.کیف تقریبا کوچیک دوشیم رو برداشتم و توش اول یه جانماز جیبی کوچولو انداختم که برم یه نماز خونه ای جایی نمازمو بخونم(وضو هم که همیشه داشتم)،بعدشم گوشیمو برداشتم،کلید هم همینطور،بعد هم چادر عربیمو سر کردم و راه افتادم. رسیدم به اداره و وارد شدم،به آقایی که توی سالن پشت میز نشسته بود گفتم با آقای ابراهیمی کار دارم که تا خواست بگه چه نسبتی باهاش دارین.یه نفر از پشت گفت. صداهه:سلام دخترم اومدی برگشتم دیدم آقای مسلمی. _سلام.. آقای مسلمی:پس محسن بهت گفته..بیا اتاقم یسری توضیحات رو بدم یه چشمی گفتم و پشت سرش راه افتادم سمت اتاق.وارد شدیم و نشستم روی صندلی و اونم نرفت پشت میز،اومد روی صندلی تقریبا روبه روی من. آقای مسلمی:خب،اولین کاری که لطف میکنی انجام بدی اینه که باید بفهمی برای چی از تو خواسته بیای.وقتی اینو بفهمی تقریبا بقیه مسائل حل میشه،حالا ما یه دستگاهی میزاریم توی گوشت اگر نیازی به پرسیدن سوالی بود بهت میگیم.این دستگاه فقط یه طرفه ست و شما نمیتونی با ما در ارتباط باشی اما به هر حال اتاق بازجویی هست و صداتونو می‌شنویم و کنترلش میکنیم.همین.انجام میدی _هرکاری از دستم بر میاد در خدمتم همون موقع آقای ابراهیمی در زد ،وارد شد و احترام نظامی گزاشت و اومد سمت ما. آقای ابراهیمی:زحمت توضیحات رو خودتون کشیدین؟ آقای مسلمی :بعلهه آقای ابراهیمی:خب پس خانم کرامتی همراه من بیاید یکی از همکارا دستگاه رو وصل کنن.پشت سرش رفتم و وارد یه اتاقی شدم که یه خانمی پشت یسری دستگاه نشسته بود.از قبل هماهنگ شده بود چون ابراهیمی چیزی به خانمه نگفت و رفت.. خانمه به احترامم بلند شد و گفتم _بفرمایید لطفا رفتم و نشستم کنارش یه دستگاهی آورد و با مهربونی گفت روسری تو یه لحظه در بیار منم همین کار رو کردم.دستگاه رو توی گوشم کار گزاشت و بعد چند دقیقه گفت تموومم شد.روسریمو گزاشتم و گفت برو یکم دورتر امتحان کنیم... رفتم نزدیک در و اونم داخل یه میکرفونی آروم ۱،۲،۳ کرد و منم گفتم که صدا میاد و تموم شد.رفتیم بیرون و خانمه به آقای مسلمی گفت تموم شد،به یه سرباز گفتن مقیمی رو ببرن اتاق بازجویی بعد چند دقیقه گفتن حالا وقتشه.با یه خانم رفتم توی اتاق و خانمه بیرون موند..... 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
۱۷ شهریور ۱۴۰۳