eitaa logo
مذهبی ها🕊
305 دنبال‌کننده
1هزار عکس
820 ویدیو
16 فایل
کپی؟ حلالت‌مومن 🌷 کانال های دیگمون👇 https://eitaa.com/joinchat/3146187766Ca990181ae4 شهدا https://eitaa.com/joinchat/2161574991C3cf5fc34c5 استیکر فرهنگی و مذهبی 🍃 تبلیغات👇 @akbare599
مشاهده در ایتا
دانلود
میخوایم باهم روزی ³ مرتبه خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگیم: ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدی﴾ آخه حضرت‌ یجور‌ خاصے‌ برامون دعا میکنن :) قرار هر روزمون ♥ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🖐🏻✨ ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
یه نکته بگم ! یادمون باشه تا وقتی مخلص خدا نشدیم اسم خودمون رو نزاریم مذهبی ! به کسی میگن مذهبی که دروغ نگه غیبت نکنه . تهمت نزنه. نمازش اول وقت باشه . دست بخیر داشته باشه حسود نباشه . و در آخر شک به دلش نیوفته .. مذهبی بودن به چادر و لباس و ریش گذاشتن و هیت رفتن نیست ! به اون قلب و ذهنی هست که مخلصانه به خدا تقدیم میکنیم هست ♥️ ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
به‌ ‌که‌نگاھ‌میکردم؛‌ دیدم‌که‌سوره‌ی‌توبه‌بسم‌ﷲنداره... انگارکه‌میخوادبفهمونه‌که‌نیازنیست کاری‌بکنی فقط‌برگرد...🥲🤍 ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت: اگه از در انداختنت بیرون از پنجره بیا تو.. بجنگ واسه خواسته هات،ناامید نشو! خدا ببینه سفت و سخت چسبیدی به خواستت،بهت میده🙂❤️‍🩹 @mzhbiha59 🕊
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت42💙 🌱《رضا》🌱 رسیدیم به قم و مستقیم رفتیم سمت مسجد جمکران.
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت43💙 🌱《رقیه》🌱 دو روز از ازدواج رضا گذشته بود... امروز عقد فاطمه بود😍 لباسامو پوشیدمو چادر عربی نگین دارمو سر کردم.باورم نمیشد فاطمه داره ازدواج میکنهه🥲 بابا اون هنوز بچه ستت. با ماشین مامان راه افتادم سمت محضر...مراسم خیلی عادی تموم شد و بعدش اومدم خونه😄 رفتم سراغ درسهام.دو روز نرفتم دانشگاه به خاطر عقد رضا😰کلی از درسام عقب افتادم.سریع کتابامو جلوم باز کردمو انقدر خوندم که با صدای مامان به خودم اومدمو دیدم ساعت هشت و نیم شبه. رفتم پایین.... ریحانه خانم برا شام املت درست کرد😂 بعد شام ظرفا رو شستم...از خستگی چشمام باز نمیشد🥱 رفتم توی رخت خواب و خوابیدم تا صبح... صبح بلند شدم نماز شب و صبحمو خوندم و دوباره خوابیدم. مامان:رقیه جان...رقیه...رقیه خانم.پاشو مگه دانشگاه نداری امروز؟ _هااااااااااااااااو🥱(خمیازه بود😂) پاشدمو مستقیم رفتم سرویس بهداشتی دست و صورتمو شستمو تند تند یه مانتو سفید با روسری سبز و یه شلوار مشکی با یه کفش مشکی پوشیدمو وسایلمو ریختم توی کیفم.رفتم پایین چند تا لقمه که خوردم رضا گفت میروسونمت. _چه جالب‌ب‌ب رضا:چی جالبه؟ _اینکه تو منو میرسونی... رضا:کجاش جالبه؟ _هیچی.پاشو بریم دیرم شد. رضا:ببین زود پرو میشی یه بار میخوام برسونمت. _خیلی بهت افتخار میدم که دارم همراهت میام.حالا بریم دیرم شد. وارد محوطه دانشگاه شدم... مهدیه رو دیدمو رفتم سمتش... _سلااام.خانم خانما مهدیه:سلاااام رقیه خانم. _چه خبر چه میکنی. مهدیه:هیچی.راستی کنفرانستو آماده کردی؟امروز نوبت توعه ها. _منننننننننن مهدیه:خسته نباشی.😄 _هه.نگران نباش یه جوری جمش میکنم.یه نگاه به کتاب بندازم عین بلبل برات میگم😎 مهدیه:حالا برو نگاهتو به کتاب بنداز تا ببینیم چه میکنی. _ببین چه میکنم. مهدیه:می‌بینیم چه میکنی. _ببین مهدیه:اهههه بسه دیگه برو درستو بخوون. _ایییش😒 سریع رفتم وارد کلاس شدمو کتابمو باز کردمو درس مورد نظر رو تند تند میخوندم.سعی میکردم یاد بگیرم.قبلا خونده بودمش... استاد وارد کلاس شد.بعد حضور و غیاب. استاد:خانم کرامتی برای کنفرانس آماده اید؟ _بله😢 رفتم جلو همینطور که عرض کردم مثل بلبل توضیح میدادم🤓 استاد:خب سوالی ندارید؟ یکی از پسرا بلند شد پسره که اگر اشتباه نکنم محمدی بود. اقااای محمدی(😒):من سوال دارم. سوالاتشو میپرسیدو من هم با تمام تلاشم سعی میکردم جواب بدم. آخرش کم آورد و با پوفی نشست روی صندلیش. (هععععی خدا شکرت.خوب حالشو گرفتم😏) کل کلاس ریز ریز میخندیدن😂 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت43💙 🌱《رقیه》🌱 دو روز از ازدواج رضا گذشته بود... امروز عقد
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت44💙 بعدش از کلاس زدم بیرون و بعد از یه کلاس دیگه رفتم خونه. یه تحقیق داشتم که انجام دادم و تا به خودم اومدم ساعت ۷ غروب بود.نمازمو خوندمو رفتم پایین... به این فکر میکردم که چرا برای دانشگاه جاهای دیگه رو انتخاب نکردم🥲خیلی بهتر بود.... شام سالاد ماکارونی بود.خوردیم و بعد شام من و رضا(آره رضا..😳)ظرفا رو شستیم😂 رفتم بالا روی تختم دراز کشیدمو گوشیمو باز کردم. به فاطمه پیام دادم... 《_سلام خوب هستی.آقااتووون خوبن؟ فاطمه:اع سلام.بیداری؟ساعت ۱۱ عه ها..جنابعالی که مرغ تشریف داشتی و تا ساعت ۹ شب دیگه میخوابیدی؟آفتاب از کدوم طرف غروب کرده؟ _اولن که بله بیدارم.دومن مرغ خودتی بیشعور بی تربیت🤬شوهر کردی هنوز آدم نشدی؟ سومن که آفتاب همیشهههه از غرب غروب میکنه و چهارمن نگفتی که آقااااااااتون خوبن یا نه😂 فاطمه:خب خب خب خب....چه خبرته شمارش معکوس واسه من راه انداختی.پس فردا خودتم مزدوج میشی😂اون وقت انقدر آقاتون آقاتون میکنن که از آقاتون بدت بیاد کار به طلاق بکشه😂 _ببییییییییین من رو آقامون حساسما.اینجوری با شوهر من حرف نزن.فهمیدیی. فاطمه:اععع حالا این داماد بدبخت فلک زده کی هست؟ _با عرض معذرت میشه چرت و پرت نگی؟منظورم اینه که روی آقای آیندم حساسم😂 فاطمه:تو هم میشه انقدر آقام و آقامون نگی؟حالم داره بد میشه🥴 _باشه...کار نداری؟خوابم میاد فاطمه:خیلی خرسی🐻شب بخیر _شب بخیر》 فردا قرار بود چند تا وسیله کوچیک خونه رضا و زهرا رو بیارن و بچینن و دیگه راست راستکی برن خونه خودشون.هععععی...🥲 فردا دانشگاه هم نداشتم و باااید میرفتم کمک😒 اَه.. کم کم خوابم برد...صبح پاشدیمو بعد صبحونه رفتیم خونه شون و وسایلو چیدیم... فاطمه و امیر علی هم قرار بود یه جشن خانوادگی بگیرن و برن سر خونه و زندگیشون. منم خیلی از عروسی خوشم نمیاد. که چیی مثلا؟زن و شوهر باید برن سر خونه زندگیشون.باز خرج های اضافه چی میگه این وسطط؟ ۵ ماه بعد..... کم کم چشمامو باز کردمو با دیدن صحنه رو به روم یه جیغ خیلیییی بلند کشیدم که مامان و زهرا پریدن توی اتاق. _تو آزار داری بیشعوووور؟زن گرفتی هنوز ادب نشدی.مثل عزرائیل میای بالا سر آدم. رضا:اولن سلام.دومن اینکه عزرائیل برادرته بیتربیت.😂 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
جهت زیباسازی کانال:)♥️ @mzhbiha59 🕊
کسی امام زمان مرا ندیده است؟!😔💔 ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
⭕️یه خبر بد برای نتانیاهو و اسرائیلی ها😱 عملیات کربلا رو تا ۱۰ رفتیم عملیات والفجر رو تا ۱۰ رفتیم عملیات فتح رو تا ۱۰ رفتیم عملیات نصر رو تا ۱۰ رفتیم وعده_صادق که تازه ۲ ایم😂😜 ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
بدبختى به دارا و ندار بودن نيست بدبختى به رفتار منش زشت به عادتهاى ناپسند آدمهاست بعضى آدمها بدبختى در ذاتشان هست دوست دارند بدبخت باشند بدبخت زندگى كنند بدبخت هم از دنيا بروند اين آدمها همانهايى هستند كه هر روز دلشان يك جاى ديگرى بند است به دروغ و خيانت و هرزگى و بى بندو بارى بايد دست اين بيچاره ها را محكم گرفت و ياد آوريشان كرد كه چقدر تو بدبختى.... ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
💢مهمون اومده میگه رمز وای‌فای چیه 😨 ❓ می‌دونستی میتونی محدودیت حجم دانلود و آپلود برای مهمونت مشخص کنی تا بیشتر از اون مصرف نکنه؟! ❓ یا اینکه میتونی محدودیت زمان بزاری ؛ مثلا دستگاه مهمان که متصل شد فقط دو ساعت وصل باشه و بعد از دو ساعت خودکار قطع بشه؟! ✅ انجام دادنشم کاری نداره...! 😎 1️⃣ اول از همه آیپی آدرس مودمتون رو تو مرورگر وارد کنید ؛ آدرس آیپی رو از کجا بیاریم؟! ▪️فقط کافیه بری تو قسمت سرچ ویندوز و تایپ کنی CMD ؛ بعدشم دستور ipconfig رو تایپ کنید و Enter رو بزنید ← Default Gateway در واقع همون IP مودم شماست... 2️⃣ بعد از اینکه آیپی مودم رو تو مرورگر وارد کردی میری تو صفحه تنظیمات ؛ یه گزینه ای هست به اسم Guest network. 3️⃣ این گزینه مال میهمانه ؛ گزینه اول و دوم بالای منو زده Disable ماهم به اونا کاریم نداریم ، شما باید گزینه سوم رو Able کنی ← میتونی حداقل و حداکثر دانلود و آپلودو مشخص کنی.🙂 4️⃣ پایین تر تو قسمت Access time هم میتونی زمان‌بندی انجام بدی تا تو یه بازه زمانی مشخص بتونن به وای‌فای وصل بشن.😉 💻💻 آموزش کامپیوتر صادقی ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
😂 به سلامتی فرمانده.. دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 كه شد،🙂 گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم!😍 گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید!🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: گفته😊! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی باحالمان!!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!!😟 پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!🤔 گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂 ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59