eitaa logo
مذهبی ها🕊
268 دنبال‌کننده
1هزار عکس
813 ویدیو
16 فایل
کپی؟ حلالت‌مومن 🌷 کانال های دیگمون👇 https://eitaa.com/joinchat/3146187766Ca990181ae4 شهدا https://eitaa.com/joinchat/1547895742C1d6c59d498 دهه هشتادی ها تبادلات👇 @akbare599
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمودند: کسی که را ازوقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت)به شفاعت من نخواهدرسید..! ! 「↳ @mzhbiha59
🌱درتولد تو ای ماهِ دمشق 🌱جای همه ی مدافعانَت خالی ست.... ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌「↳ @mzhbiha59
حاج‌مهدی‌رسولی‌چه‌قشنگ‌گفت: که‌افتادن‌کارمانیست نخل‌ایستاده‌میمیرد:)) 「↳ @mzhbiha59
🟡 جایگاه جهنمی کافر و بی‌نماز یکی است! نبیّ اکرم صلی‌الله علیه و آله: 🔥وَيل، پرتگاهی در جهنم است که در آن سقوط می‌کند و چهل سال طول می‌کشد تا به ته آن برسد! در روایتی دیگر: «نماز، ستون دین است، پس هرکس نماز خود را عمدا ترک کند، به تحقیق دین خود را خراب کرده است و هر کس وقت‌های آن را ترک کند، او را در وَيل می‌اندازند... 📘جامع‌الاخبار، ص۷۳ ‌‌نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ 「↳ @mzhbiha59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت62💙 اون درسمو با استاد شجاعی برداشتم که خیلی از تدریسش ت
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت63💙 🌱《محسن》🌱 صبح بیدار شدمو رقیه هم برای نماز بیدار کردم‌بعدش درباره هم حرف زدیمو انقدر که خندیدیم اشکمون در اومد😂ساعت حدود ۶ بود که خوابم گرفت و خوابیدم. ساعت ۱۰ بود که بیدار شدم و با دیدن ساعت توی جام خشک شدم😳 رفتم دست و صورتمو شستم و بعد رفتم پیش رقیه. _بههه خانم خانما.چه میکنی؟ رقیه:سلاااام.خوبی.بنظر خودت من با یه چاقو و سیب زمینی چیکار میتونم بکنم؟ _قانع شدم😐 رقیه:صبحونه آمادست.. _تو نخوردیی؟ رقیه:یه کوچولو خوردم.بقیه شو میخوام با تو بخورم.... 🌱《رقیه》🌱 یهو گوشیش زنگ خورد محسن:الو جانم.. ..... محسن:چییییی؟ .... محسن:باشه باشه اومدم خدافظ محسن:نفوذیمون گفته رئیس باند امروز میاد و باید همین امروز دستگیرش کنیم. _برای ناهار بر میگردی؟ محسن:فکر نکنم _باشه خدانگهدارت❤️ محسن:خدافظ بعد از رفتنش میز صبحونه رو جمع کردم و یکم سیب زمینی اضافه کردمو.به برنج های خیس داده شده هم برنج اضافه کردم.قیمه برای ۹ نفر کافی بود. زنگ زدم به مامان و گفتم امروز ناهار بیان دور هم باشیم. بعد به زهرا زنگ زدم. بعدشم به مادر شوهر عزیییزم زنگ زدم😂❤️ ساعت ۱۱ و نیم بود که تقریبا همه اومدن و دور هم جمع بودیم. مامان:محسن نمیاد؟ _یه ماموریت یهویی پیش اومد رفت.برا ناهار هم نمیاد. مامان:خدا پشت و پناهش باشه _الهی آمین سفره رو با ریحانه و زهرا انداختیم و با تعریف های بقیه از غذا،غذارو نوش جان کردیم... 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
مذهبی ها🕊
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت63💙 🌱《محسن》🌱 صبح بیدار شدمو رقیه هم برای نماز بیدار کردم
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ 🦋خودت کمک کن🦋 💙قسمت64💙 فردای آن روز... از مغازه که برگشتم یکی دو نفر رو دم در خونه دیدم. _ببخشید کاری داشتین؟ یکی از مرد ها:خانم کرامتی؟ _بفرمایید امرتون؟ همون مرد:همسرتون مجروح شدن و به ما گفتن که ببریمتون پیشش؟ یه لحظه قلبم وایستاد ولی طوری که لرزش صدام معلوم نباشه گفتم.. _من چطور باید به شما اعتماد کنم؟ یه مرد دیگه گفت:میتونید نکنید.بچه ها بریم با خود جناب سرهنگ بیایم. _امم.خب اگر میگید پلیسید کارت شناساییتون؟ همون موقع یه زن از پشت اومد... زنه:جم بخوری زدمت.یالا در رو باز کن برو تو.. توی دلم خیلی ذکر گفتم و بیشتر نگران محسن بودم.با جدیت گفتم.. _همچین کاری نمیکنم. زنه انگار آتیش گرفت... زنه:اینجا من میگم کی چیکار میکنه. یکی از مرد ها:خب جیباشو بگرد پیدا کن. کوچه خلوت خلوت بود.(آخه دم غروبه،اینم از شانس ماست دیگه.)چسبوندم به دیوار و از توی کیفم کلید رو در آورد. رفتیم داخل و خانمه نشوندم روی مبل و مرد ها هم خونه رو زیر رو میکردن. یکی از مردها که عصبانی بود گفت.. آقاهه:کجاست لعتتییی _چی؟ آقاهه:هارد میدونی یعنی چی؟هارد _اولن که بله.دومن که اگر بدونم هم چرا باید به شما بگم؟ اقاهه:چون الان جونت کف دست ماست.. _خب که چی؟وای من خیلی ترسیدم.(واقعا ترسیده بودم😬) خیز برداشت سمتم و میخواست یکی بزنه در گوشم که جلوشو گرفتن. با یه لبخند تمسخر آمیز سرم پایین بود. بعدش که چیزی پیدا نکردن خانمه دستور رفتن داد.(یعنی رئیسشون اون بود؟) بلندم کردن و بردنم بیرون تا سوار دویست و شیش مشکی رنگ با شیشه دودی بکنن که الان فرصت خوبی برا کاراته بازی بود. اول با یه حرکت چاقو خانمه رو انداختمش و بعدش هم چند تا مشت و لگد خوشگل به یکی از اون مرد ها زدم. چند نفر به یه نفر؟ راننده هه از ماشین پیاده اومد سمتم که قبل اومدنش بلاخره یکی پیدا شد.ولی قبل اینه چهرشو ببینم راننده یکی از به ساق پام و افتادم زمین.سرم خورد به رینگ ماشین و در آخرین لحظات قیافه لطفی رو دیدم و بعد خاموشی مطلق... 💎بـــه قلـــــ🖊ــــم:خــادم الــزهـــ✨ــــرا💎 「↳ @mzhbiha59
مذهبی ها🕊
⧼●◉✿ ﷽ ✿◉●⧽
↻آنچہ‌امروز گذشت . . ݪف‌نده‌‌رفیق‌بمونۍ‌قشنگتره! وضـویـٰادِتون‌نَـرھ•• شَبِـتون‌منـوَربھ‌نـورخُـدا••¡ッ اِلتمـٰاس‌دُعـٰا!•• یـٰاعَ‌ـلۍمَـدد..••!ッ
⧼●◉✿ ﷽ ✿◉●⧽
میخوایم باهم روزی ³ مرتبه خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگیم: ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدی﴾ آخه حضرت‌ یجور‌ خاصے‌ برامون دعا میکنن :) قرار هر روزمون ♥ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🖐🏻✨ ╭❣ ╰┈➤ @mzhbiha59
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنده نسبت به این کلیپ هیچ حرفی ندارم فقط ببینید👆❌ عمرا بتونید آخرش رو حدس بزنید اشکت رو در میاره🤗 فوق العاده بود واقعا 😍 نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ 「↳ @mzhbiha59