از حضرت زهرا (س) حاجت کم نگیرید.mp3
909.1K
🏴 از حضرت زهرا (س) حاجت کم نگیرید
👤 حجةالإسلام عالی
▪️ #فاطمیه
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 ﷽
🍃🍂🌺🍃
🌺
#ارث_طلا
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
❗️ بعضی از مردم فکر می کنن که طلا و جواهرات خانم ها به دخترشون ارث می رسه و ملک و زمین و مغازه و این جور چیزها به پسر.
📛 در حالی که این درست نیست.
🔶 از نظر شرعی، پسر و دختر، هر دو شون از هر دوی اینها ارث می برن.
🔺رساله همه مراجع، بخش ارث
⬅️ احکام
🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☢ابزار و آلات موسیقی🎼🎹
⁉️خرید و فروش آلات موسیقی چه حکمی دارد؟
💠 #استاد_وحیدپور
✾•┈
#دومین پرسش این است که چرا انصار می خواستند رهبر بعد از پیامبر را از بین خودشان انتخاب نمایند؟
در کتاب ((من فاطمه هستم)) چندین علت برای این تصمیم انصار ذکر کردم، در اینجا تنها به چند علت اشاره می کنم؛
#نخستین علت ((توطئه قریش)) بوده است، چرا که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود (در25 صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران یعنی عمربن خطاب مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. چراکه عمر گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. ازاین موضعگیری عمر، انصار متوجه شده بودند که :
برخی از قریشیان هم پیمان شدهاند که نگذارند خلافت به امیرمؤمنان علی علیه السلام برسد؛ لذا تصمیم گرفتند که خود دست به کار شوند و خلافت را بدست بگیرند.
علمای اهل سنت نیز گوشههایی از قضیه را نقل کردهاند؛ چنانچه نسائی در سننش و ابن خزیمه در صحیحش مینویسند: از قیس بن عباد روایت شده است که روزی در مسجد در صف اول نماز بودم؛ شخصی آمده و من را کشید و خود جای من ایستاد؛ قسم به خدا (از ناراحتی) چیزی از نماز خود نفهمیدم؛ وقتی که نمازش به پایان رسید متوجه شدم که او ابی بن کعب است. به من گفت: ای جوان، مبادا از این کار من اندوهگین شوی؛ زیرا پیامبر از ما پیمان گرفته بود که همیشه در صف اول نماز جماعت باشیم. سپس رو به قبله کرده و گفت: قسم به پروردگار کعبه که اهل پیمان هلاک شدند! و سه مرتبه این سخن را تکرار کرد. سپس گفت: قسم به خدا من برای ایشان اندوهگین نیستم؛ برای کسانی که توسط ایشان گمراه شدند اندوهگینم از ابایعقوب پرسیدم مقصود وی از اهل پیمان چه کسانی است؟ پاسخ داد: مقصود وی حاکمان (خلفا) است. (المجتبى من السنن، ج ۲، ص ۸۸، ح۸۰۸، محمد بن إسحاق بن خزیمة ج ۳، ص ۳۳، ح۱۵۷۳).
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بارها و بارها از توافق پنهانی قریشیان و به ویژه ابوبکر و عمر پرده برمیداشت و تلاشهای عمر را برای به خلافت رساندن ابوبکر، در راستای همین توافق میدانست.
احمد بن یحیی بلاذری مینویسد :...ابن عباس می گوید: در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد، ابوبکر، عمربن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت: علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور. در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت. علی (علیه السلام) به عمر گفت: شیر خلافت را بدوش، سهم تو محفوظ است. قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر این است که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند.(أنساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری ج ۱، ص ۲۵۳).
#دومین علت آگاهی انصار از ((امکان منع امیر مؤمنان علیه السلام از خلافت)) بوده است، چراکه: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، در موارد بسیاری از خدعه و نیرنگ امت در حق امیرمؤمنان علیه السلام خبر داده بود و انصار با شنیدن این سخنان از رسول خدا، مطمئن شده بودند که می توان خلافت را از صاحب اصلی اش گرفت؛ به همین سبب تصمیم گرفتند که در سقیفه جمع شوند و خلیفه را از قوم خود انتخاب کنند.ما به چند روایت از پیش بینیهای رسول خدا صلی الله علیه وآله در این باره اشاره میکنیم :
الف- أبوعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام مینویسد: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادت هایى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى دهند که من دعوت حق را اجابت کرده ام و در میان شما نیستم، علی علیه السلام می گوید: سؤال کردم: ای فرستاده خدا! آیا در آن هنگام دین من سالم است، فرمود: بلی دینت سالم است. (مسند أبی یعلى، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی (متوفای۳۰۷هـ) ج ۱ ، ص۴۲۶).
ب: حاکم نیشابوری در المستدرک مینویسد: از علی علیه السلام نقل شده که فرمود: از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که: پس از من، مردم با حیله گرى با تو رفتار مى کنند.
و بعد از نقل روایت میگوید: این حدیث سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند.(المستدرک على الصحیحین، ج ۳ ، ص۱۵۰ ).
بنابراین، طبیعی بود که انصار با شنیدن این سخنان از زبان رسول خدا به فکر آینده حکومت باشند و دوست داشته باشند که حکومت در میان آنها بماند؛ زیرا برای اسلام زحمات زیادی کشیده بودند و نمیتوانستند ببینند که دیگران حکومت اسلامی را به دست گرفتهاند.
.
(ادامه پرسش دوم )
#سومین علت ((ترس از آینده)) بوده است، چرا که انصار نقش مهمی در پیروزیهای مسلمانان بر قریشان داشتند و اگر کمکهای بیدریغ آنان نبود، شاید به این زودی رسول خدا موفق به تشکیل حکومت اسلامی نمیشد و اصلاً جنگی بین قریش و مسلمانان اتفاق نمیافتاد تا مسلمانان پیروز شوند؛ از این رو انصار از این میترسیدند که اگر حکومت به دست قریش بیفتد، انتقام جنگ بدر، خندق و... از انصار بگیرد،چراکه: انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنیده بودند که بعد از آن حضرت، ظلم فراوانی در حق انصار خواهند کرد، بخاری در صحیحش مینویسد: از انس بن مالک شنیدم که می گفت: رسول خدا (ص) به انصار فرمودند: شما بعد از من سختی هایی خواهید دید؛ پس صبر نمایید تا من را ملاقات کنید و وعده دیدار شما در کنار حوض (کوثر)، (الجامع الصحیح المختصر، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای۲۵۶هـ، ج )۳
حباب بن منذر که از بزرگان انصار به حساب میآمد، در سقیفه به همین نکته اشاره کرده است: حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ایستاده و گفت: شخصی از ما امیر شود و شخصی از شما؛ قسم به خدا که ما در این کار خود را با شما درگیر نمی کنیم اما می ترسیم که گروهی که ما پدران و برادرانشان را کشته ایم به خلافت برسند! (فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای۸۵۲ هـ) ج ۱۲، ص ۱۵۳).
***انشاالله پرسش سوم را فردا مطرح خواهیم کرد.
Mobin Shadloo - Ghorbon Khoda Beram.mp3
6.62M
*قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری*
روزی طلبه جوانی که در زمان شاهعباس در اصفهان درس میخواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت:
من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی از طلبگی به جایی نمیرسد و بهجز بیپولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت:
بسیار خب! حالا که میروی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا میخواهی برو، من مانع کسبوکار و تجارتت نمیشوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت:
اشکالی ندارد. پس به بازار علوفهفروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسبهایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آنها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول میدهند؟
شیخ گفت:
امتحان آن که ضرر ندارد.
طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بیمیلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو میسپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و میخواستند او را با خود ببرند.
او با تعجب گفت:
مگر من چه کردهام؟
مرد زرگر گفت:
میدانی این سنگ چیست و چقدر میارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر میارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یکجا ندیدهای، چنین سنگ گرانقیمتی را از کجا آوردهای؟
پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمیکرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنتزبان گفت:
به خدا من دزدی نکردهام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وامگرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمیکنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص کرد و گفت:
آری این مرد راست میگوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آوردهای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه میپردازد.
شیخ بهایی گفت:
مرد جوان! این سنگ قیمتی که میبینی، گوهر شبچراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ میدرخشد و نور میدهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر میشناسد و قدر گوهر را گوهری میداند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمیدهند و همگان ارزش آن را نمیدانند.
وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسانهای عاقل و فرزانه میدانند و هر بقال و عطاری نمیداند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
💠#تفسیر نور (محسن قرائتی)💫
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «انعام آیه ۱۰»
و قطعاً پيامبرانى پيش از تو هم استهزا شدند، پس عذابى كه به استهزاى آن مىپرداختند بر مسخرهكنندگان از ايشان فرود آمد.
نکته ها
اين آيه، تسكينى براى پيامبر اسلام است كه اوّلًا: پيامبران پيشين هم مورد استهزا قرار گرفتهاند. ثانياً: نه تنها عذاب اخروى؛ بلكه قهر دنيوى هم دامنگير استهزا كنندگان مىشود.
پیام ها
1- ياد مشكلات ديگران، صبر انسان را زياد مىكند و مبلغ دين نبايد از استهزاى مخالفان دلتنگ شود. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ»
2- استهزا، يكى از جنگهاى روانى دشمن و براى تضعيف روحيهى رهبران است كه بايد در برابر آن مقاومت كرد. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ»
3- مسخره كنندگان، عاقبت ذليل مىشوند و استهزا، دامن خودشان را مىگيرد.
«فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا»
4- استهزاى دين، يكى از گناهان كبيره است كه وعدهى عذاب بر آن داده شده است. فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا ...
5- خداوند حامى انبياست واستهزا كنندگان را هلاك مىكند. فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا ...
جلد 2 - صفحه 419
6- استهزا شيوه دائمى كفّار است. «كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»
@n20011💧🌷
CQACAgQAAx0CSmRjDAACP1Vht2afBMX2qaNbBa-3mfcre4HEgQACzAgAAjZkOFNSx-z1pILl9CME.mp3
3.51M
▪️ مقام و فضیلت حضرت زهراء (س)
👤 حجةالإسلام رفیعی
🏴 #فاطمیه
#سؤالات_شما
سلام. اگه دختری با پول درآمد خودش برای خودش سرویس طلا بگیره که بعداً بفروشه و جهیزیه بخره، چه حکمی داره؟
مرجع تقلید: مقام معظم رهبری.
#پاسخ
ــــــــــــــــ
🌺 سلام علیکم 🌺
🖌 اگه طلا #مورد_استفاده و #شأنش باشه و استفاده کنه، خمس👈 نداره.
🖌 اگه #پسانداز باشه، خمس👈 داره.
پاسخگوی احکام :@smh71211351
❄️أللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمًَدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم❄️
🌹 #احکام بهزبان خیلی ساده
🌺
⭐️🌺
🌺