فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 کودکان، دینداری را از والدین خود میآموزند...
🔻 توضیحات حجتالاسلام سید ابوالفضل قدوسی
#پرسمان_تربیتی
#رادیو_معارف
#تربیت_فرزندان
💠#تفسیر نور (محسن قرائتی)💫
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «اعراف آیه 96»
و اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، قطعاً (درهاى) بركات آسمان وزمين را برآنان مىگشوديم، ولى آنان (آيات ما را) تكذيب كردند، پس ما هم به خاطر عملكردشان آنان را (با قهر خود) گرفتيم.
نکته ها
«بَرَكاتٍ» جمع «بركت»، به موهبتهاى ثابت و پايدار گفته مىشود، در مقابل چيزهاى گذرا. در معناى «بركت»، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات، شامل بركتهاى مادّى و معنوى مىشود، مثل بركت در عمر، دارايى، علم، كتاب و ....
«1». ترجمه الهىقمشهاى.
جلد 3 - صفحه 123
سؤال: اگر ايمان و تقوا سبب نزول بركات است، پس چرا كشورهاى كافر، وضع بهترى دارند و كشورهاى اسلامى با مشكلات فراوانى روبرو هستند؟
پاسخ: اوّلًا آن كشورها از نظر علم و صنعت جلو هستند، ولى از نظر روحى و روانى آرامش ندارند. از اين نظر آنان نيز مشكلات فراوانى دارند.
ثانياً: اغلب كشورهاى اسلامى، تنها نام اسلام را با خود دارند و قوانين و رهنمودهاى دين اسلام در آنجا حاكم نمىباشد.
به علاوه گاهى رفاه مادّى، نوعى قهر الهى است. چنانكه قرآن مىفرمايد: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ» «1» چون تذكّرات الهى را فراموش كردند، درهاى همه چيز را به رويشان گشوديم تا سرمست شوند.
در قرآن، دو نوع گشايش براى دو گروه مطرح است: الف: رفاه و گشايش براى خوبان كه همراه با بركات است، «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ». ب: رفاه و گشايش براى كفّار و نااهلان كه ديگر همراه با بركت نيست، «فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ»، زيرا چه بسا نعمتها، ناپايدار و سبب غفلت و غرور و طغيان باشد. خداوند، اين رفاه و گشايش كفّار را وسيلهى مهلت و پرشدن پيمانهى آنان قرار داده است. بنابراين به هر نعمت ظاهرى نبايد دل خوش كرد، زيرا اگر اين نعمتها براى مؤمنان باشد، مايهى بركت است و اگر براى كفّار باشد، ناپايدار و وسيلهى قهر الهى است.
امام صادق عليه السلام فرمودند: گاهى بندهاى از خداوند حاجت و تقاضايى دارد و خداوند دعايش را مستجاب مىكند و مقرّر مىشود كه برآورده شود. امّا پس از آن، بنده گناهى را انجام مىدهد كه موجب برآورده نشدن حاجتش مىشود. «2»
از مصاديق بارز اين آيه، دوران ظهور حضرت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه) است كه به گفتهى روايات، در آن زمان بركات از آسمان و زمين سرازير مىشود. «3»
«1». انعام، 44.
«2». تفسير اثنىعشرى.
«3». تفسير نورالثقلين.
جلد 3 - صفحه 124
پیام ها
1- ايمان به تنهايى كافى نيست، بلكه تقوا لازم است. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»
2- سرمايهگذارى روى فرهنگ ومعنويّت جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ»
3- وعدههاى الهى را جدّى بگيريم. با ايمان و تقوا، نزول بركات حتمى است.
(حرف لام در «لَفَتَحْنا»)
4- بستن و گشايش، در اختيار خداست، «لَفَتَحْنا» امّا بازتابى از عملكرد ماست.
5- اديان آسمانى، خواستار بهبود وضع اقتصادى مردمند. «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ»
6- آنچه از بركات دريافت مىكنيم، گوشهاى از بركات الهى است. «بَرَكاتٍ» (كلمهى «بركات» بدون الف و لام است، لذا شامل تمام بركتها نمىشود)
7- زمين و آسمان، سرچشمهى بركاتاند. «بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»
8- ايمان و تقوا سبب نزول بركات مىشود، ولى هر نعمت و رفاهى معلول ايمان و تقوا نيست. آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ... بَرَكاتٍ
9- عامل محروميّتها و مشكلات، عملكرد خود ماست. «بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»
10- لجاجت و پافشارى بر گناه، سبب قهر و عذاب الهى است. «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»
@n20011💧🌷
حقوق مؤمنین بر یکدیگر.mp3
4.52M
▪️ حقوق مؤمنین بر یکدیگر
👤 مقام معظّم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷شرایط شیر دادن برای تحقق محرمیت🍼👶
⁉️شیر خوردن کودک با چه شرایطی موجب محرمیت رضاعی می شود؟
💠
🍃🍂🍃🍂
ـ🍂🍃🍂 ﷽
ـ🍃🍂
ـ🍂 #مسافرت_بدون_اجازه
❓اگر فرزند بدون اجازه پدر و مادرش مسافرت کنه، تکلیف نمازش چیه؟
📚 آیات عظام رهبری، مکارم، وحید، نوری، زنجانی:
🔸اگر پدر و مادر از این کار منع کنن، طوری که این سفر رفتن باعث اذیت اونا بشه، سفرش حرامه و باید نمازش رو تو سفر به صورت کامل بخونه.
📚 آیت الله سیستانی:
🔸اگر پدر و مادر از این کار منع کنن، طوری که این سفر رفتن باعث اذیت اونا بشه و دلیل اذیت شدن شون، مهربانی و دل سوزی اونها نسبت به بچه ها باشه، سفرش حرامه و باید نمازش رو تو سفر به صورت کامل بخونه.
💢 منبع نقل: سایت حوزه نت، سیستانی، رساله جامع ج ۱ م۱۲۸۱.
🍀👈خیلی حرف است! خدای آورنده اسلام میگوید از کفار بر دین خودتان نترسید، از من که این همه نعمتها و موهبتها را به شما دادهام بترسید که آنها را از شما نگیرم.
🔹چطور چنین چیزی میشود؟ خود قرآن بیان کرده است: من که خدا هستم کارهای من بر اساس سنت و قانون است، من به شما گفتهام:
🔱انَّ اللهَ لایغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیروا ما بِانْفُسِهِمْ 🔱
🌱[1] خداوند وضع مردمی را تغییر نمیدهد مگر اینکه آنها خودشان وضع خودشان را تغییر بدهند.
🌙«از من بترسید» یعنی از خودتان بترسید، از درون و داخل خودتان بترسید.
خدای شما با کسی قوم و خویشی ندارد، اگر فاسد بشوید خدا نعمتها را از شما میگیرد.
💫همان خدایی که این نعمتها را در اثر وجود پیغمبر اکرم به شما داده است آنها را از شما میگیرد ولی در اثر فساد و تباهی شما.
پیغمبر اکرم در عالم رؤیا این صحنه را دید و ناراحت شد.
✨ جبرائیل امین برای او تفسیر کرد: اینها بنی امیه هستند که بعد از تو بر سرنوشت امت اسلام مسلط خواهند شد ولی به این شکل مسلط میشوند که میدانند با شعارهای سابق، با نام بتپرستی، با نام هُبَل و لات و عُزّی دیگر با اسلام نمیشود مبارزه کرد؛
📌شعارهای اسلامی را کاملاً حفظ میکنند، بانگ الله اکبر بالای مأذنهها گفته خواهد شد، نماز جمعه و جماعت در مساجد خوانده خواهد شد، جهاد اسلامی و مبارزه با کفار در خارج مرزهای اسلامی هم به ظاهر خواهد بود، اما آن حقیقت و روح اسلام که ایمان واقعی است، خداست، حقیقت است، و در داخل جامعه اسلامی عدالت و انصاف و انسانیت و عدم تبعیض است، اینها که روح و باطن اسلام است به وسیله اینها از بین خواهد رفت؛ کارشان این است که این حقایق و
روحها را از اسلام بگیرند و اسلام را به صورت یک پوسته بدون هسته و یک ظاهرِ بدون باطن و یک هیکلِ توخالی دربیاورند و آن وقت دیگر این ظاهر هم باقی نخواهد ماند.📌
#استاد_مطهری
پانزده گفتار، ص 293 ، 294، 295📝📌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ۱۱ روز تا اربعین حسینی ۱٤٤٥
#اربعین
عشاق الحسین محب الحسین.حسین طاهری.mp3
13.64M
دلشوره ها رو میبینی
🎙کربلایی حسین طاهری
✍ هرچه داریم و هرچه نداریم همه از اوست
🔹همسر جوان پادشاهی، پسری زیباروی به دنیا آورد.
🔸پدر را جمال پسر بر دل نشست و همواره در تخت جلوس، پسر را کنار خود مینشاند و مادر همیشه به زیبایی فرزند در هر بزم خلوت و جلوتی افتخار میکرد و به سلطان ناز و تبختر مینمود که چه پسر زیبایی برای او به دنیا آورده است.
🔹غرور شاهبانو بسیار فزون گشت تا فرزند دیگری از پادشاه آبستن گردید، ولی این بار چرخ ایام معکوس چرخید و تفاخر و تبختر سلطانبانو درهم شکست و خداوند دختری با چشمانی لوچ و دوبین به او داد.
🔸سلطان با دیدن فرزند خویش خنده تلخی کرد و مادر مغرورش را به تحقیر نگریست.
🔹سلطانبانو به شاه گفت:
کار خداست؛ بر کار خدا خرده مگیر و بر خلقت او مخند.
🔸سلطان گفت:
در شگفتم از این خلایق ناسپاس که هرچه زیبایی و نیکی در آفرینش که از آنِ خداست به نام خود مصادره و ثبت میکنند و هرچه عیب و نقص در خلقت است به آن حکیم بیعیب و نقص نسبتش میدهند.
🔹پسری که زیباست تو زاییدهای و معاذالله دختری که نازیباست چنان گویی که خدا او را به دنیا آورده است.
💠#آزاد کرده ی حسین (ع)💫
یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت .
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟
گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود. گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوئیم آبرویمان جلوی مردم می رود. یکدفعه منقلب گردید، گفت : ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد.
همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم . گفت : چی داریم ؟ گفت : من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی ، و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار، چکار داری بگوئی پسرم است ، بگو غلامم است .
و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن .
مرد گفت : مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه . زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه .
یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر می گوید. وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد گفتم : مادر چیزی شده ؟ مادر گفت : پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع ) معامله کنیم .
پسر گفت : چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت : به به حاضرم چه از این بهتر. شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم .
تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می فروشی ؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی ) گفتم : آری . فرمود: چند می فروشی ؟ گفتم : این قیمت ، یک کیسه ای بمن داد دیدم دینارها درست است .
فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی بتو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند. گفتم : نه . فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم . تا فرمود پسر بیا برویم ، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون . پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت : چکار کردی ؟ گفتم : فروختم .
یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت : ای حسین به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم . پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن ، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه می کنی ؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود، خیلی با هم الفت داشتیم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم .
فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم . گفتم : آری پدرم . فرمود: می خواهی برگردی نزدشان ؟ گفتم : نه . فرمود: چرا؟ گفتم : اگر بروم می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه پسر جان ، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه . گفتم : نمی روم ، می گویند تو فرار کردی .
فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه ، حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست . پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد. گفت : پسرجان چرا آمدی ؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد، حالا آمده .
پدر گفت : پسر جان چرا فرار کردی ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نکردم . گفت : پس چطور شد آمدی ؟ گفتم : بابا حسین آزادم کرد. (۱)
پاورقی
۱- قافله اشک ص ۲۰/