💠#تفسیر نور (محسن قرائتی)💫
فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ «یونس آیه81»
جلد 3 - صفحه 609
پس چون (ساحران، ابزار سحر خود را) افكندند، موسى گفت: آنچه را شما آوردهايد جادوست، خداوند به زودى آن را باطل خواهد كرد. چرا كه خداوند كار مفسدان را اصلاح نمىكند.
پیام ها
1- باطل گرچه جولانى دارد، امّا سرانجام رفتنى است. «سَيُبْطِلُهُ»
2- خداوند، كار مؤمنان را اصلاح مىكند: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» «1» امّا كار مفسدان را اصلاح نمىكند. «لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ»
3- ساحر، مفسد است و سحر فساد. پس بايد با آن مقابله كرد. «عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ»
«1». محمّد، 2.
6_144240534619951099.mp3
12.73M
📌 فایل صوتی برنامه سمت خدا
🎙 #حجت_الاسلام_نظافت
📚موضوع: شرح نامه ۳۱ نهجالبلاغه امیرالمومنین علیهالسلام ( فهم و تدبر در دین )
🕐 چهارشنبه هجدهم مهرماه ۱۴۰۳
📥 حجم: ۱۳ مگابایت
⚠️ متن آیات و احادیث این برنامه در حال آماده سازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 اعراض از وطن
❓سؤال:
🔻نظر مراجع تقلید درمورد اعراض از وطن چیست؟
آیا از شهری که در آن متولد شدهایم میتوانیم اعراض کنیم؟
🎙حجت الاسلام والمسلمین #وحیدپور
#احکام
#احکام_سفر
#احکام_وطن
🌸مرکز پاسخـ۱۸۰۲ـگویی
✍ پاسخگویآنلاینبهسوالاتشرعی👇
@Pasokhgoo_1802
💢 واریز بدهی بدون اطلاع به حساب طلبکار
💠 سؤال:
مبلغی پول به کسی بدهکار هستم و بخاطر خجالت امکان پرداخت به صورت مستقیم را ندارم، اگر بدون اطلاع پول را حساب او واریز کنیم کفایت میکند؟
✅ پاسخ:
در فرض سوال با پرداخت بدهی به حساب طلبکار کفایت میکند، و اطلاع دادن هم لازم نیست.
🔸 نکته: در صورت کاهش ارزش پول (تورّم)، شخص، ضامن تورّم نیز میباشد و باید علاوه بر اصل پول کاهش ارزش پول را پرداخت کند.
📚 پینوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله خامنهای
#احکام_قرض #احکام_معاملات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ در طب سنتی چه درمانی برای غلظت خون وجود دارد؟
🔸توضیحات دکتر زهرا سرباز حسینی، متخصص طب سنتی
#غلظت_خون
#طب_سنتی
#بفرمایید_سلامتی
🔴 ناگفته های سردار جباری فرمانده سابق ولی امر (حفاظت رهبری) از جلسات سیدحسن نصرالله با حضرت آقا
سردارجباری:
اگر آقای مروی سفرهای مشهد سید حسن نصرالله را نمی گفتند بیان نمی کردم ولی چون ایشان گفتند من هم بیان می کنم از دیداری که سیدحسن نصرالله در محضر حضرت آقا در حرم مطهر رضوی داشت و به شدت متواضع در پیش حضرت آقا بود.
ایشان درخواست کرد که به سرداب مطهر رضوی برود که هماهنگ شد. همان شب بنده و سیدحسن نصرالله و یک نفر دیگر که اسمش را نمیبرم به مدت دوساعت در سرداب مطهر رضوی بود و به چشم دیدم چنان گریه می کرد و توسل عاشقانه به محضر امام رضا داشت
من بیش از ۱۲ سال در محضر حضرت آقا بودم و در همه جلسات ایشان بودم و افراد لشکری و کشوری و کشورهای مختلف را دیدم ولی به قطع می گویم کسی را ندیدم جز حاج قاسم و سیدحسن نصرالله در آغوش رهبر انقلاب اینقدر گرم در آغوش بگیرند و مورد عنایت قرار بدهند.
حتی دیدم فرزندان حضرت آقا مثل آقا مصطفی و آقا مجتبی افتخار می کردند که با سید حسن نصرالله عکس یادگاری بگیرند.
بعضی میگویند سید حسن نصرالله که گفت در قدس نماز میخوانم که شهید شد و شبهه می کنند چی شد پس، بذارید نظر شخصی خودم را بگویم، قطعاً سید حسن نصرالله و حاج قاسم در قدس نماز میخوانند چون این دو بزرگوار قطعاً با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رجعت خواهند کرد و به زودی هر دو در قدس نماز میخوانند.
چند ماه قبل از شهادت سیدحسن نصرالله، عناصر حزب الله را جمع کرد و گفت من مدت زیادی دیگر در پیش شما نیستم و به احتمال زیاد شهید بشوم پس فوق العاده آماده باشیم و برنامه ریزی کنیم که پس از شهادت من، ساختار حزب الله با همان قدرت ادامه پیدا کند و همین شد.
سیدحسن نصرالله بارها به من گفت که اطاعت از امر حضرت آقا قداستی دارد که کارهای سخت را آسان می کند و از خدا خواستم که از عمر من و خانواده ام کم کند و به عمر حضرت آقا اضافه کند چون وجود ایشان برکت برای جهان اسلام است و گلایه ای دارم که بعضی از مسئولین شما که قدر حضرت آقا را نمی دانند.
☑️
👈#برشی از یک کتاب
🔻حالات آقای معین التجار(همسر بانو امین) پس از اینکه متوجه شد همسرش به درجه اجتهاد رسیده
✍️کتاب اربعین هاشمیه که تازه به دستش رسیده بود را برداشت و زودتر از همیشه حجره را ترک و به سمت خانه رفت. باورش سخت بود. همسری که تمام لباسهای شوهرش را خودش دوخته و در کارهای خانه سنگ تمام گذاشته بود. همسری که هر روز تا جلوی درب بدرقه اش میکرد و هنگام ورود با تواضع و محبت به استقبالش می آمد
همسری که مهمانهای زیاد او را با خوش رویی پذیرایی میکرد. همسری که هیچ وقت گله و شکایتی از حجم کارهای خانه نکرده بود. باورش نمیشد که این اجازه نامه ها مربوط به او باشد. صفحه آخر کتاب نشان میداد همسر دانشمندش، اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرعی را از بالاترین مراجع زمان گرفته بود
گامهایش را تندتر کرد تا زودتر به منزل برسد. احساس تعجب و خوشحالی و افتخار وجودش را فراگرفته بود و عجیبتر از همه اینکه همسرش در اینباره هیچگاه چیزی به او نگفته بود. البته شاید خیلی هم نباید تعجب میکرد. با آن پشتکار و صبوری و اخلاصی که از بانو دیده بود حقش بود که چنین بشود. خود بانو گفته بود که علم را می آموزد نه برای خود علم بلکه به عنوان مقدمه ای برای قرب خدا و خودسازی و معرفت النفس
از دست دادن هفت فرزند و در عین حال شاکر بودن کار هر زنی نیست. می دانست که بانو حتی کارهای خانه را هم با نگاهی متفاوت مینگرد و به کارهای خانه هم رنگ و بوی الهی و سلوک داده است. شنیده بود که بانو وقتی خانمهای دیگر را موعظه میکند میگوید: اگر بناست نفس انسان به وسیله ریاضت از تعلق و حب دنیا خلاص شود پس چه ریاضتی بهتر از خوب خانه داری کردن و خوب همسرداری کردن!
شنیده بود که میگفت: هیچ ریاضت نفسی مانند خانهداری نیست. لذا بهترین خانهداری ها را میکرد. دائما میگفت زن از خانه شوهر به بهشت میرود، از خانه شوهر هم به جهنم میرود. خود معین التجار پیش قدم شده بود تا بانو بتواند علاوه بر کارهای خانه به تحصیل علم هم بپردازد ولی نمیدانست بانویش آنقدر دانشمند شده که چنین کتابی چاپ کرده و در انتهای کتاب اجازه مراجع وجود دارد مبنی بر اجتهاد بانو!
اتفاقی امروز یکی از دوستانش به حجره آمده بود و کتاب "اربعین هاشمیه" که همسرش نوشته بود و با عنوان بانوی ایرانی امضا شده بود را نشانش داده بود. یاد خاطره ای از بانو در ذهنش جولان میکند. بانو گفته بود روزی دایه، دختر چهارساله و طفل شیرخوارم را نزدم آورد. از دور که میآمد قلبم از محبت مادری برای دخترکم از جا کنده شده بود. آن گاه که جگر گوشه ام را شیر میدادم محو جمال او شده بودم، او را بوسیدم و احساس عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. انگار تمام قلبم به سوی او میرفت
هنوز از این حالت روحی ساعتی نگذشته بود که نوزاد بیمار شد و در کمتر از یک روز از دنیا رفت. دختر چهار ساله هم به فاصله یک هفته درگذشت و مادر را تنها گذاشت. گویا خدا میخواست بانو هر چه بیشتر و بیشتر از دنیا و تعلقات دنیایی رها شود و قلبش هر چه بیشتر متوجه آن گمشده اش باشد.
خود بانو گفته بود از کودکی احساس میکردم گمشده ای دارم و دنبال آن میگردم ولی نمیدانم آن را کجا و چگونه جستجو کنم تا اینکه خداوند با اشراق به قلبش راه را نشان داده بود ولی عطشش را صد چندان کرده بود. همین عطش و اشتیاق بود که از چهارسالگی او را پای درس نشانده بود و به جای بازیهای کودکانه، عاشق مطالعه و شنیدن از خدا و اولیای خدا کرده بود.
حالا بانو درگذشت هفت فرزندش را بخشی از آزمایش الهی میدید و همانند ابراهیم علیه السلام باید در امتحانات الهی استقامت میکرد و شکرگزاری. استادش آیه الله میر سید علی نجف آبادی گفته بود روزی که شنیدم فرزند ایشان فوت کرده فکر کردم خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد ولی دو روز بعد خدمتکار ایشان سراغ من آمد تا برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از علاقه او به تحصیل سخت تعجب کردم.
خیلی وقتها بانو این ابیات را زمزمه میکرد.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند // فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
معین التجار بالاخره به خانه رسید. به به عجب بوی غذایی در خانه پیچیده است. چقدر امروز احساس خوشبختی میکند. مگر چند مرد در این دنیا وجود دارند که دستپخت یک بانوی فقیه و مفسر و عارف را خورده باشند