فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊امشب رضویون شادند همه
🌸دل در حرم رضا نهادند همه
🎊عیدى ولادت از رضا مى گیرند
🌸خشنود ز مقدم جوادند همه
🎊پیشاپیش میـلاد امـام
💐جواد علیه السلام مبارک💐
@n20011🌹
مداحی آنلاین - دوباره سرم در هوای شماست - بنی فاطمه.mp3
5.32M
🌸 #میلاد_امام_جواد(ع)
🌸 #میلاد_حضرت_علی_اصغر(ع)
💐دوباره سرم در هوای شماست
💐تمام دلم سر سرای شماست
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👏 #مدیحه_سرایی
#تفسیر نور (محسن قرائتی)✨✨✨
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
«1». تفسير برهان.
جلد 1 - صفحه 211
(اى مسلمانان!) بگوييد: ما به خدا ايمان آوردهايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (كه پيامبرانى از نوادگان يعقوبند) و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از طرف پروردگارشان نازل شده است، (ايمان آوردهايم. و) ما بين هيچ يك از آنها جدايى قائل نيستيم (وميان آنان فرق نمىگذاريم و) در برابر خداوند تسليم هستيم.( بقره آیه ۱۳۶)
نکته ها
اين آيه به مسلمانان دستور مىدهد كه به مخالفان خود بگويند: ما به خدا و همه پيامبران بر حقّ وآنچه از جانب خدا نازل شده است ايمان داريم وخود محورىها و يا تعصّبات نژادى، باعث نمىشود كه ما برخى از آنها را بپذيريم و بعضى ديگر را نفى كنيم. ما به همه انبياى الهى، چه آنهايى كه قبل از ابراهيم عليه السلام آمدهاند، همانند آدم، شيث، نوح، هود، صالح و چه آنهايى كه بعد از ابراهيم بودند همانند سليمان، يحيى و زكريا، ايمان داريم و هر پيامبرى كه دليل روشن و معجزه داشته باشد به حكم عقل او را مىپذيريم.
«اسباط» جمع «سبط» به معناى نواده است و مراد از آن دوازده تيره و قبيله بنىاسرائيل مىباشد كه از دوازده فرزند يعقوب به وجود آمده ودر ميان آنان پيامبرانى وجود داشته است.
جمله «وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى» يعنى هرچه به آن دو پيامبر نازل شده قبول داريم، نه هر آنچه نزد شماست و لذا نفرمود: «و ما اوتيتم». بنابراين اگر در برابر دعوت شما كه مىگوييد:
«كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى» و راه نجات را در مسيحى يا يهودى بودن مىدانيد، مىايستيم به دليل وجود انحراف و خرافاتى است كه در دين خدا ايجاد كردهايد وگرنه ما تورات و انجيل واقعى را كه در آنها بشارت ظهور و بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است قبول داريم.
پیام ها
1- ايمان به همهى انبيا وكتابهاى آسمانى لازم است. «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ ...»
كفر به بعضى از انبيا، كفر به همهى آنهاست. مسلمان واقعى كسى است كه به تمام انبياى الهى، ايمان داشته باشد.
2- ما به آنچه بر موسى و عيسى عليهما السلام نازل شده ايمان داريم، نه آنچه امروز به نام
جلد 1 - صفحه 212
تورات وانجيل وجود دارد. «وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى»
3- تسليم عملى، در كنار ايمان قلبى لازم است. «آمَنَّا بِاللَّهِ ... نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»
@n20011💧
#مختصریاززندگینامهامامجواد علیه السلام🌹
امام جواد(ع) با سرمایهای معنوی خود که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی نشأت گرفته بود، احکام اسلامی را گسترش و به تعلیم و ارشاد اهتمام ورزید. حضرت امام محمد تقى دهم ماه رجب سال 195 هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت رضا(ع) و مادر ارجمندش بانویى مصرى تبار به نام سبیکه بود . ریحانه و خیزران از دیگر نامهاى مادر امام جواد است. حضرت رضا در مورد منزلت فرزندش امام جواد و مادر مکرمه آن حضرت، به یارانش فرمود: من داراى پسرى شده ام که همچون موسى شکافنده دریاهاى علم است و مانند عیسى مادرى پاک دارد. پیشواى نهم در سن 7 سالگى به امامت رسید و هفده سال رهبرى شیعیان را به عهده داشت. دوران امامت آن حضرت با دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى مأمون و معتصم مقارن بود. حضرت جواد در داشتن تمام صفات زیباى اخلاقى و انسانى سرآمد خوبان روزگار بود. پارسایى، علم و دانش و بخشندگىاش موجب شده بود با القاب جواد، تقى، مرتضى و منتجب شناخته شود. اما در این میان لقب "ابن الرضا" به خاطر شکوه و جلال امام رضا (ع) در میان مردم شهرت بیشترى داشت . امام جواد در سال 203 هجری قمری پس از شهادت پدرش امام رضا به امامت رسید. دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا به دعوت مأمون از مدینه به توس رفت امام جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا در مدینه ماند و در سال 202 هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت . پس از شهادت امام رضا مأمون به بغداد رفت . او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مأمون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مأمون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مأمون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار ترتیب داد. در این مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام درآورد. حضرت جواد بر این باور بود که آیات الهى باید در جامعه فراگیر شوند و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلال روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت سعى مى کرد در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده کند. امام جواد به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علما و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات راهنمایى می کرد . یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور را تهدید میکند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته، بین آنان و مردم فاصله ایجاد و راه هاى ارتباطى آنان را با مردم قطع میکنند. اگر بزرگان مواظب اینگونه افراد نباشند، چه بسا زیانهاى جبران ناپذیرى به بار خواهد آمد . در زمان امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام، به خیال خود فکر میکردند میتوانند بر امور امام مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امام این خطر را احساس و بى هیچ اغماضى آنان را طرد کرد. ابوالعمر، جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم در شمار این افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت کند زیرا به اسم ما از مردم اخاذى میکنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند . امام را همه مسلمانان، عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است. حضرت جواد مانند جده اش فاطمه زهرا(س) زندگی کوتاه و عمری سراسر رنج داشت . امام نهم در آخر ماه ذیقعده سال 220 هجری به سرای باقی شتافت . مزار مطهر وی در کاظمین است .
@n20011✨✨✨
#حکایت✨🔰
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
شخصی به نام حسین مکاری می گوید: در بغداد نزد امام جواد علیه السلام رفتم. در آن زمان امام به دلیل ازدواج با ام فضل، دختر مأمون، در رفاه و آسایش ظاهری به سر میبرد. وقتی وضعیت امام را دیدم، پیش خود گفتم این مرد دیگر هرگز به وطن خودش، مدینه، بر نمیگردد.
امام جواد علیه السلام مدتی سر پایین انداخت، سپس سرش را بلند کرد و با چهرهای برافروخته فرمود: ای حسین، خوردن نان جو و نمک در کنار حرم رسول الله (مدینه) برای من محبوبتر است از وضعیتی که اکنون مرا در آن مشاهده میکنی.
منابع:
بحار الانوار، ج 50، ص 48، ح 25
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
@n20011✨✨✨
#پرسش_پاسخ_احکام
❓زحمت بکشیدحکم خریدن و پوشیدن کراوات براى افراد و داماد چیست؟
#پاسخ 🍃آیات عظام خامنه اى، مکارم شیرازی و نورى همدانی👇
♦️ اگر باعث ترویج فرهنگ غرب شود، جایز نیست.
#پاسخ 🍃آیات عظام تبریزى، سیستانى و فاضل لنکرانی👇
♦️براى مسلمان بهتر است، از لباسى که باعث تشبه به غیرمسلمانان شود، اجتناب کند.
#پاسخ 🍃آیات عظام بهجت و صافى👇
♦️بنابر احتیاط، استفاده نکنند.
#پاسخ 🍃آیت الله وحید خراسانی👇
♦️آنچه که باعث تشبه به غیر مسلمانان شود، جایز نیست.
#تفسیر نور (محسن قرائتی)✨✨✨
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
اگر آنها (نيز) به مانند آنچه شما بدان ايمان آوردهايد، ايمان بياورند، همانا هدايت يافتهاند، و اگر سرپيچى نمايند، پس جز اين نيست كه آنها (با حقّ) در ستيزند وخداوند شرّ آنان را از تو دفع مىكند و او شنوندهى داناست.( بقره آیه ۱۳۷)
نکته ها
اگر اهل كتاب، يهود و نصارى، به جاى سرسختى و خودمحورى وتكيه بر مسائل نژادى و قبيلهاى، همانند شما مسلمانان به تمام انبيا و كتب آسمانى ايمان بياورند و تعصّبات نابجا را كنار بگذارند، حتماً هدايت مىيابند، ولى اگر همچون گذشته، تنها خود را بر حقّ بدانند و ديگران را منحرف بشمارند، آنان در ستيز باحقّ و جدايى از حقّ خواهند بود. البتّه شما مسلمانان به راه خود دلگرم باشيد و از تحقيرها و توطئههاى آنان نترسيد. چون خداوند شر آنان را از شما دفع وشما را در برابر آنان حمايت وكفايت مىكند، زيرا كه او شنواى داناست.
پیام ها
1- مسلمانان، الگوى هدايت يافتگان واقعى هستند. «بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ» زيرا به تمام انبيا وكتابهاى آسمانى، ايمان واعتقاد دارند.
@n20011💧
📚قصه راست
ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
📙«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع
@n20011✨