#پرسش_پاسخ_احکام
❓زحمت بکشیدحکم خریدن و پوشیدن کراوات براى افراد و داماد چیست؟
#پاسخ 🍃آیات عظام خامنه اى، مکارم شیرازی و نورى همدانی👇
♦️ اگر باعث ترویج فرهنگ غرب شود، جایز نیست.
#پاسخ 🍃آیات عظام تبریزى، سیستانى و فاضل لنکرانی👇
♦️براى مسلمان بهتر است، از لباسى که باعث تشبه به غیرمسلمانان شود، اجتناب کند.
#پاسخ 🍃آیات عظام بهجت و صافى👇
♦️بنابر احتیاط، استفاده نکنند.
#پاسخ 🍃آیت الله وحید خراسانی👇
♦️آنچه که باعث تشبه به غیر مسلمانان شود، جایز نیست.
#تفسیر نور (محسن قرائتی)✨✨✨
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
اگر آنها (نيز) به مانند آنچه شما بدان ايمان آوردهايد، ايمان بياورند، همانا هدايت يافتهاند، و اگر سرپيچى نمايند، پس جز اين نيست كه آنها (با حقّ) در ستيزند وخداوند شرّ آنان را از تو دفع مىكند و او شنوندهى داناست.( بقره آیه ۱۳۷)
نکته ها
اگر اهل كتاب، يهود و نصارى، به جاى سرسختى و خودمحورى وتكيه بر مسائل نژادى و قبيلهاى، همانند شما مسلمانان به تمام انبيا و كتب آسمانى ايمان بياورند و تعصّبات نابجا را كنار بگذارند، حتماً هدايت مىيابند، ولى اگر همچون گذشته، تنها خود را بر حقّ بدانند و ديگران را منحرف بشمارند، آنان در ستيز باحقّ و جدايى از حقّ خواهند بود. البتّه شما مسلمانان به راه خود دلگرم باشيد و از تحقيرها و توطئههاى آنان نترسيد. چون خداوند شر آنان را از شما دفع وشما را در برابر آنان حمايت وكفايت مىكند، زيرا كه او شنواى داناست.
پیام ها
1- مسلمانان، الگوى هدايت يافتگان واقعى هستند. «بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ» زيرا به تمام انبيا وكتابهاى آسمانى، ايمان واعتقاد دارند.
@n20011💧
📚قصه راست
ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
📙«اخلاق پیامبر و اخلاق ما»؛ نوشته استاد جلال رفیع
@n20011✨
💖 #نازایی #ناباروری #عقیم_سازی 💞
همین یک حدیث شریف برای اثبات #طب_اسلامی و افضلیت آن بر تمام مکاتب طبی بس است.
⏬ا⏬ا
✳️أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلّم عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليهالسلام فَقالَ : يا عَلِيُّ : . . . اِمنَعِ العَروسَ في اُسبوعِها مِنَ الأَلبانِ ، وَالخَلِّ ، وَالكُزبُرَةِ ، وَالتُّفّاحِ الحامِضِ ، مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ .
فَقالَ عَلِيٌّ عليهالسلام : يا رَسولَ اللّهِ ، ولِأَيِّ شَيءٍ أمنَعُها هذِهِ الأَشياءَ الأَربَعَةَ؟
قالَ : لِأَنَّ الرَّحِمَ تَعقَمُ وتَبرُدُ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ . . . .
فَقالَ عَلِيٌّ عليهالسلام : يا رَسولَ اللّهِ ، ما بالُ الخَلِّ تُمنَعُ مِنهُ؟
قالَ : إذا حاضَت عَلَى الخَلِّ لَم تَطهُر أبَداً بِتَمامٍ ، وَالكُزبُرَةُ تُثيرُ الحَيضَ في بَطنِها وتُشَدِّدُ عَلَيهَا الوِلادَةَ ، وَالتُّفّاحُ الحامِضُ يَقطَعُ حَيضَها فَيَصيرُ داءً عَلَيها .
(من لا یحضره الفقیه)
✳️پيامبر خدا ، به على بن ابیطالب سفارش كرد و به او فرمود :
«اى على! عروس را در هفته اوّلش از شير(لبنیات)، سركه، گشنيز، سيب تُرش، از اين چهار چيز، باز بدار» .
على عليه السلام پرسيد : اى پيامبر خدا ! براى چه او را از اين چيزها باز بدارم؟
فرمود : «زيرا از اين چهار چيز ، رحم عقیم و سرد میشود . . .» .
على عليه السلام [ديگر بار] پرسيد : اى پيامبر خدا ، امّا از اين ميان ، از سركه چرا باز داشته میشود؟
فرمود : «اگر در حالى كه سركه خورده است ، عادت ماهانه شود ، هرگز كامل پاك نگردد ، گشنيز هم حيض را در شكم وى برمی انگيزانَد و زادن را بر او سخت میسازد . سيب تُرش نيز حيض شدن او را قطع میكند و اين عارضه براى وى يك بيمارى(دائمی) میشود.
@n20011👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#این_الرجبیون ۷
#جشن_رجب❤️
♻️سبک زندگی ما چطوریه؟
🔆الان امام حسین "ع" و امام زمان"عج" در زندگی ما وجود داره یا نه؟
#استاد_شجاعی 🎬
#تفسیر نور (محسن قرائتی)✨✨✨
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ
(اين است) رنگآميزى الهى و كيست بهتر از خدا در نگارگرى؟ و ما تنها او را عبادت مىكنيم.( بقره آیه ۱۳۸)
نکته ها
انسان در زندگى خويش بايد رنگى را بپذيرد، امّا در ميان همه رنگها، رنگ خدايى بهتر است. ناگفته پيداست كه تا رنگ نژاد وقبيله وهوسها را كنار نگذاريم، رنگ وحدت و برادرى و تسليم امر خدا بودن را نخواهيم گرفت. همهى رنگها به مرور زمان كم رنگ وبىرنگ مىشود. امّا رنگ خدايى هميشگى و پايدار است. «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» «1» و چه رنگى بهتر از رنگ خدا كه او را عبادت و بندگى مىكنيم. بگذريم كه يهود، كودكان خود را با آبى مخصوص شستشو داده و بدينوسيله به او رنگ مذهبى مىدهند.
بهترين رنگ آن است كه صفا و بقا داشته و چشم اولياى خدارا به خود جلب كند. همرنگ با فطرت و منطق بوده، مشترى آن خدا، و بهاى آن بهشت باشد. همهى رنگها پاك مىشوند، قبيله، نژاد و نسب، دير يا زود از بين مىروند، ولى آنچه ابدى و باقى است همان رنگ و صبغهى الهى يعنى اخلاص وايمان است.
در حديث آمده است: شخصى در ديوار خانهى خود سوراخى ايجاد مىكرد، امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا اينكار را انجام مىدهى؟! جواب داد: تا دود اجاق منزل بيرون رود. امام فرمود:
مىتوانى اين منظور را داشته باشى كه روزنهى ورود روشنايى قرار دهى تا اوقات نماز را بشناسى. يعنى اگر بناست در ديوار روزنهاى ايجاد شود، چرا تنها براى بيرون كردن دود باشد؟ چرا براى ورود نور نباشد؟ «2» بله مىتوان به هر كارى، رنگ خدايى داد. راه خدا، يكى است؛ اگر رنگ خدايى نباشد، رنگهاى ديگر، انسان را گيج و متحيّر مىكند و همرنگ شدن با جماعتى كه اكثر آنها دچار انحرافند، خود مايهى رسوايى و خوارى در قيامت است.
«1». قصص، 88.
«2». آيةاللَّه جوادى، تفسير موضوعى، ج 5، ص 132.
جلد 1 - صفحه 214
پیام ها
1- ايمان به خدا، پيامبران، كتابهاى آسمانى و تسليم خدا بودن، صبغه و رنگ خدايى است. در آيات قبل فرمود: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ...»، در اين آيه مىفرمايد:
«صِبْغَةَ اللَّهِ»
@n20011💧
#حکایت پدر و فرزند
در کوچهای شبی تاریک، پدر با فرزندش میرفت تا به خانه برسد. آنها بر دُکان خود کار میکردند و فرزند همراه پدر، کار را میآموخت. شب بود و هنگام بازگشت، درختان از دیوارهای کوچه به کوچه سرک میکشیدند و مانند نگهبانان به مَرد و کودک خیره شده بودند. مرد به فرزندش گفت: فرزندم، میخواهم امشب تا خانه نکاتی را به تو بگویم که روزی پدرم در همینجا به من گفت.
فرزند احترام پدر بسیار داشت و گفت: آنچه بگویی میشنوم. پدر پرسید: آیا دوست داری کار و شغل مرا دنبال کنی؟ فرزند با ادب گفت: پدر تو در کار چرم هستی و در کار دل، پس من را احترام شما بسیار ولی کاری دیگر میکنم. پدر گفت: هر چه کنی، پنداری از دلت باشد، بر تو روشن و گوارا باشد و این نکات که میگویم به تو کارآمد است و به کارت میآید.
@n20011🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام علی علیه السلام مبارک