# داستان کوتاه
"کرامت امام رضا در حق دزد"
تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."
رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."
فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.
کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!
رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟
از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."
و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...
مشهد...
روبروی ایوان طلا...
خیره به گنبد طلا...
اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي....
#امام_رضا
#دهه_کرامت
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
♨️آيا نمي داني كه من زوارم را دوست دارم؟!
🔹يكي از اهل تقوي و يقين كه در زمان عالم رباني مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيد آبادي را درك كرده نقل كرد: زماني كه آن بزرگوار به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نمود و به مشهد مشرف شدند چون هيجده روز از مدت توقف در آن مكان شريف گذشت شب، حضرت رضا عليه السلام در عالم واقعه به ايشان امر فرمودند: كه فردا بايد به اصفهان برگردي.
عرض ميكند اي مولاي من، من قصد توقف چهل روز در جوار حضرتت كرده و هيجده روز بيشتر نگذشته.
امام عليه السلام فرمود: چون خواهرت از دوري مادرش دل تنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته، براي خاطر او بايد برگردي، آيا
نميداني كه من زوارم را دوست ميدارم؟
🔹 چون مرحوم حاجي به خود ميآيد از خواهرش ميپرسد كه از حضرت رضا عليه السلام روز گذشته چه خواستي؟
مي گويد: چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم به آن حضرت شكايت كرده درخواست مراجعت نمودم.
✍️محبت و رأفت حضرت رضا عليه السلام درباره عموم شيعيان خصوصا زوار قبرش از مسلميات است، چنانكه در زيارتش دارد «السلام عليك ايها الامام الرؤف»
اگر مرا از قيد غم رها كني چه ميشود؟
اگر نگاه مرحمت به من كني چه ميشود
نظر به اين كبوتر حرم كني چه ميشود
جواز كربلا به ما كرم كني چه ميشود؟
📚کرامات و معجزاتی از امام هشتم ص۹۳_۹۴
#دهه_کرامت #امام_رضا
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
اللهم عجل لولیک الفرج
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 نصب کتیبه ویژه ولادت #حضرت_معصومه سلام الله علیها در آستانهی دهه سراسر نور کرامت بر بلندای ایوانهای اصلی حرم مطهر امام هشتم علیه السلام
#روز_دختر
#دهه_کرامت