آموزش و ایده💞
✨✨ شروع رمان جذاب #خان_هوسباز گلناز ۱۴ساله که توسط پدرش به ارباب ۴۲ ساله خشن روستا فروخته میشه و
ریپلای به رمان جذاب #خان_هوسباز دختر ۱۶ ساله که به اجبار صیغه خان ۳۰ ساله میشه
و
رمان بسیار جذاب #همسر_دهاتی_من دختر دانشجوی دهاتی که به اجبار همسر استاد بسیار جذاب و پولدار میشه
و
رمان جذاب #فراری دختر مظلومی که به خاطر بیماری مادرش اسیر مردی طمع کار میشه که میتونه از دستش فرار کنه و پیش .........
و
رمان جذاب #ازدواج_اجباری
http://eitaa.com/joinchat/3890675726C2f6951dd22
خیلی #جذاب و #هیجانی
آموزش و ایده💞
✨✨ شروع رمان جذاب #خان_هوسباز گلناز ۱۴ساله که توسط پدرش به ارباب ۴۲ ساله خشن روستا فروخته میشه و
ریپلای به رمان جذاب #خان_هوسباز دختر ۱۶ ساله که به اجبار صیغه خان ۳۰ ساله میشه
و
رمان بسیار جذاب #همسر_دهاتی_من دختر دانشجوی دهاتی که به اجبار همسر استاد بسیار جذاب و پولدار میشه
و
رمان جذاب #فراری دختر مظلومی که به خاطر بیماری مادرش اسیر مردی طمع کار میشه که میتونه از دستش فرار کنه و پیش .........
و
رمان جذاب #ازدواج_اجباری
http://eitaa.com/joinchat/3890675726C2f6951dd22
خیلی #جذاب و #هیجانی
🍃🎓#ازدواج_اجباری🎓🍃
#پارت_1
با دیدن دختر روبروم با خشم بهش خیره شده بودم باورم نمیشد مادرم همچین زنی رو برام انتخاب کرده تا برام وارث بدنیا بیاره و بشه مادر بچه ام!
یه دختر بی کلاس و امل روستایی که دانشجوی خودم بود.
صورتش بی نقص بود اما بشدت کثیف و پر از مو ابروهای پر پشت و پهن از دیدن صورت پر مو و کثیفش داشت عقم میگرفت
من پسر جذاب و پولداری بودم که همه ی دختر ها آرزوی بودن باهام رو داشتن حالا مادرم یه دختر روستایی رو به عقد من در آورده بود یه دختر دهاتی رو به عنوان همسرم انتخاب کرده بود که فقط شب ها باهام همخواب بشه تا یه بچه بدنیا بیاره و بزرگش کنه.
با انزجار دستم و به سمتش دراز کردم و بازوش رو داخل دستم گرفتم و محکم فشار دادم که آخی گفت با خشم پرتش کردم روی زمین و بدون توجه بهش از اتاق خارج شدم.
_پسرم کجا؟!
با شنیدن صدای مامانم با عصبانیت داد زدم؛
_فعلا اصلا نمیخوام حرف بزنم مامان!
و از خونه خارج شدم با عصبانیت سوار ماشین شدم و حرکت کردم چرا باید مامان یه زن دهاتی که چرک وکثافط ازش میباره رو به عقد من در بیاره.
آخه چرا باید همچین زن بی اصالتی رو برام بگیره....
http://eitaa.com/joinchat/3890675726C2f6951dd22
مخصوص #متاهلین☺️🔞♨️
رمانی فوق العااااااااااااااده #جذاب❤️
🍃🎓#ازدواج_اجباری🎓🍃
#پارت_1
با دیدن دختر روبروم با خشم بهش خیره شده بودم باورم نمیشد مادرم همچین زنی رو برام انتخاب کرده تا برام وارث بدنیا بیاره و بشه مادر بچه ام!
یه دختر بی کلاس و امل روستایی که دانشجوی خودم بود.
صورتش بی نقص بود اما بشدت کثیف و پر از مو ابروهای پر پشت و پهن از دیدن صورت پر مو و کثیفش داشت عقم میگرفت
من پسر جذاب و پولداری بودم که همه ی دختر ها آرزوی بودن باهام رو داشتن حالا مادرم یه دختر روستایی رو به عقد من در آورده بود یه دختر دهاتی رو به عنوان همسرم انتخاب کرده بود که فقط شب ها باهام همخواب بشه تا یه بچه بدنیا بیاره و بزرگش کنه.
با انزجار دستم و به سمتش دراز کردم و بازوش رو داخل دستم گرفتم و محکم فشار دادم که آخی گفت با خشم پرتش کردم روی زمین و بدون توجه بهش از اتاق خارج شدم.
_پسرم کجا؟!
با شنیدن صدای مامانم با عصبانیت داد زدم؛
_فعلا اصلا نمیخوام حرف بزنم مامان!
و از خونه خارج شدم با عصبانیت سوار ماشین شدم و حرکت کردم چرا باید مامان یه زن دهاتی که چرک وکثافط ازش میباره رو به عقد من در بیاره.
آخه چرا باید همچین زن بی اصالتی رو برام بگیره....
http://eitaa.com/joinchat/3890675726Cef346176bc
مخصوص #متاهلین☺️♨️
رمانی فوق العااااااااااااااده #جذاب❤️
#ازدواج_اجباری
بر اساس #زندگی_واقعی_اعضا
بعداز فوت میثم خونوادش گفتن یا بچرو ازت میگیریم یا بایدبامحمدازدواج کنی ک #نوه_مون زیردست غریبه بزرگ نشه ازترس ازدست دادن پسرم تن ب #ازدواج_با برادرشوهرم دادم,
من هرروز بایاد میثم بابرادرش زندگی میکردم ومحمدم اصلا توجهی بمن نداشت شبا دیرمیومد و همش سرش ت گوشیش بود .
ی روز ک رفته بود دوش بگیره #گوشیش مرتب زنگ میخورد ولی ازترس جرعت جواب دادن نداشتم گوشیش ت دستم بود ک یهو بالای صفحه یه #پیامک ازهمون شماره اومد که نوشته بود #عشقم_چرانمیای_من_منتظرما!!
اینو ک دیدم دنیا روسرم خراب شد اما خونسردیما حفظ کردم ازحمام اومد بیرون مثل همیشه کلی #تیپ زد وبدون یه کلمه حرف ازخونه زد بیرون، سریع چادرمو سرکردم و دنبالش رفتم فقط اشک میریختم و ب #خداالتماس میکردم ک خداکنه اشتباه کنم ک یهو ب خودم اومدم و دیدم جلودر #خونه ی ... #ادامه_داستان👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2398027787C71ffc8066c
📛 ❌ #مخصوص_متاهلین