🥀🕊
#شهیدانه
میخواستم خانه را برای هیئت آماده کنیم، خسته بودم، دراز کشیدم و خوابیدم، بلافاصله پسرم به خوابم آمد
گفتم: حسن تو رفتی و شهید شدی و من ماندهام با این همه کار، راستی امشب اینجا میمانی برای هیئت؟
پسرم لبخندی زد و گفت: نه پدر جان امشب نیستم، بعد نام یکی از همسایگان محله قدیم ما را برد و گفت:
امشب شب اول قبر فلانی است او حقی گردن من دارد، باید بروم به او سر بزنم و کنارش باشم
گفتم: این شخصی که میگویی از اراذل و ... بود او چه حقی گردن تو دارد؟
گفت: روز تشییع جنازه من هوا بسیار گرم بود مردم همراه پیکر من به سمت خانه آمدند این بنده خدا یک شلنگ آب از خانهاش بیرون انداخت و با یک سینی و چند لیوان به تشییع کنندگان من آب داد او همینقدر گردن من حق دارد
از خواب بیدار شدم و سریع به محله قبلی رفتم، درست بود حجله زده بودند و همان شخصی که پسرم گفته بود آن روز تشییع شده بود...
راوی: پدر شهید
#شهیدحسنطاهری
#یادشهدا
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🆔@na_be_afkarepooch