eitaa logo
نبأ
150 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
19 فایل
امام خامنه ای :هر کس که در راه روشنگریِ فکر مردم تلاشی بکند، از انحرافی جلوگیری نماید و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا که در مقابله با دشمن است، تلاشش «جهاد» نامیده می‌شود نبا محفلی برای تحلیل و اتفاقات روز جامعه ومعرفی کانالهای مفید است ادمین - @haghighatju
مشاهده در ایتا
دانلود
💠زمان طاغوت یک شب آقا سیدمهدی قوام خطیب معروف تهران بعد از منبر و در مسیر منزل، را می‌بیند، که وضعیت نامناسبی دارد و معلوم بوده اهل است! آقا سیدمهدی به پیر مردی می‌گوید: برو آن زن را صدا کن بیاید آن مرد تعلل می‌کند و می‌گوید: وضعیت آن زن و مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می‌رود و او را صدا می‌زند! زن می‌آید، آقا سیدمهدی از آن زن می‌پرسد: این موقع شب اینجا چه می‌کنی؟! زن می‌گوید: احتیاج دارم، ! سید پاکت پولی را به او می‌دهد و می‌گوید: این پول، مال علیه‌السلام است، من هم نمی‌دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از بیرون نیا! مدتی گذشت سید به مشرف شد. روزی در سید‌الشهدا علیه‌السلام زنی را می‌بیند با شوهرش ایستاده‌اند. شوهر می‌آید جلو و دست را می‌بوسد و می‌گوید: می‌خواهد سلامی به شما عرض کند! مرد دورتر می‌ایستد، زن که و با نقاب بود نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد تا سید صدایش را بهتر بشنود و با بغض و می‌گوید: آقا سید! من را نشناختید؟ سید می‌گوید: نه! بجا نمی‌آورم! زن می‌گوید: من همان خانمی هستم که چند مدت پیش مرا در خیابان لاله‌زار دیدید! یادتان می‌آید که پول را به من دادید و گفتید مال امام حسین است؟ بعد از رفتن شما خیلی حالم شد تا چند دقیقه کردم به امام حسین گفتم: آقا با من چکار داری آخه من ... همان جا بود که قسم خوردم دیگر این رو انجام ندهم و کردم... آقا سید! شما یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید. همان پاکت کار خودش را کرد… من دیگر… خوب شده‌ام! https://eitaa.com/nabaaa
هدایت شده از نبأ
✅ در زمان شاه روزی آیت الله بافقی در حمّام شخصی را دیدند که بعدها معلوم شد سرهنگ ارتش است، در مقابل آینه ایستاده و ریشش را با تیغ می تراشد. به او فرمودند: آقا ریش تراشی در اسلام حرام است. ✅سرهنگ چون ایشان را نمی شناخت یک سیلی محکم به صورت ایشان زد و گفت: به تو چه مربوط است. ایشان فرمود: یک سیلی دیگر هم بزنید ولی ریشتان را نتراشید. ✅ این سخن آیت الله بافقی در سرهنگ قدری أثر گذاشت و بعد که از حمّام بیرون آمد از نام آن شخص پرسید و وقتی متوجّه شد ایشان آیت الله بافقی بوده احساس شرمساری نمود و عذر خواهی نمود و بعد ها از مریدان ایشان شد و تا آخر عمر هم محاسنش را نتراشید. آداب الطلاب، ص 311 😍 https://eitaa.com/nabaaa
👌 شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند . وزیر تعجب کرد و گفت : اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم . شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن . وزیر تمام شترها را به این قیمت خرید . شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند. به همین ترتیب قیمت‌ها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند. شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه به مردم بفروشند. مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های پایین به حکومت فروخته بودند را دوباره بخرند. وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد. به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای دولت و داروغه و دیوان وتفریح آقازاده ها و حکومت تامین شد. وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمیفهمیدند از کجا خورده اند. این داستان قدیمی است ولی هر روز برای ما آن هم در قرن بیست و یکم تکرار می شود. مردمی که در صف سکه، دلار، خودرو، لوازم خانگی، سود های بانکی بالا، سهام انواع بورس و غیره هستند خودشان هم نمی فهمند که در نهایت چه کسی برنده است. آنها فکر می کنند که زرنگ و برنده هستند ولی همیشه درگیر همین تلاطم هستند و هیچگاه به ریشه مشکلات و قطع آن فکر نمی کنند. حکومت صالح از راه مالیات عادلانه کسب درآمد می کند و اقتصاد سالم باید ثبات نسبی و پایدار داشته باشد تا مردم ضمن رقابت آزاد و قانونمند، با کار و تولید مشخص و ارزشمند درآمد داشته باشند نه با دلالی بین خودشان وحکومت. عجیب این است که ما ظاهری امروزی داریم با عقل و سرنوشت گیر کرده در قصه های قدیمی. 😍 👈 در کانال 📚داستانڪ📚 هر روز با بهترین و همراه ما باشید↙ http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2 https://eitaa.com/nabaaa