فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحرزمنلاحرزله..
روی دستش پسرش رفت ، ولی قولَش نه !
نیزهها تا جگرش رفت ، ولی قولَش نه !
این چه خورشید غریبیست که با حالِ نزار ؛
پایِ نعشِ قمرش رفت ، ولی قولَش نه !
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار ؛
دست غم بر کمرش رفت ، ولی قولَش نه !
اما اینجا هر وعده که دادند به ما باد هوا بود ؛
هر نکته که گفتند ، غلط بود و ریا بود !
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ؛
اینها همه لالایی خواباندن ما بود !
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند ؛
هرچیز در ، خانهی بی برگ و نوا بود ؛
ایکاش درِ دیزیِ ما باز نمیماند ..
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود ..
دستگاهِ غم به قدرِ دستگاهِ بینش است
میخورد خون بیشتر هرکَس بُوَد آگاهتر!
-صائبِتبریزی
Halaaaaaaal