eitaa logo
💞 نبات‌های ازدواج 💞
726 دنبال‌کننده
225 عکس
4 ویدیو
1 فایل
زیرمجموعه #کانال_شاخه_نبات ( بزرگترین کانال تخصصی ازدواج) محفلی برای بیان خاطرات و تجربه‌های شما از #مجردی تا #ازدواج! کانال 💟شاخه نبات💟 eitaa.com/joinchat/3862364166C6ed3b11f40 ⛔ فقط #فوروارد مطالب جایز است⛔ ارسال نبات: 🆔 @shakhehnabat_admn
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 شماره ((11)) سلام مرسی بابت کانال خوبتون ...متن اقای حسین دارابی واقعااا قشنگ بود ...👍👍👍👍👍هم خندیدم هم جالب بود ...ولی کو گوش شنوا ..من وقتی خواستگارم اومد بابام مهریه رو تا گفته بود ..من بهش گفتم من 114 سکه کافیه اگه قرار زندگی به سکه بند باشه ..همون بهتر نباشه ..من به گفتم من تو زندگیم صداقت میخوام و مهربونی و ارامش ...بهش گفتم من عقدم محضر باشه..عروسیم سفر مشهد و....من تز جشن و بریز و به پاش تنفر دارم ..هر چند خانوادم سرسخت بودن و راضیشون کردم ..ایقد خانواده خواستگارم ذوق کردن داشتن بال در میوردن ...وقتی خواستن برن به خواستگارم گفتم حرفی نمونده که بعد بشنوم من با صداقت تمام باهات حرف زدم .گفت نه ..ولی بعد چند وقت شنیدیم از شهر اول محل سکونتشون نامزد کرده بود و بعد یک سال بهم زدن ...اخه ادم ایقد نامرد و منم قبول نکردم الان دو سال ول کن نیستن میگن پشیمونیم و فک میکردیم نیاز نباشه به گفتن این حرف ..اخه مگه میشه .مگه داریم ...ادم نمیدونه چه جوری با این حلق کنار بیاد..😔😔😔ممنونم ⚫️ @shakhehnabat ◾️ @nabatdoon
💔 شماره ((12)) سلام میشه این پیام منو تو کانالتون بزارید. بنده دختر خانومی هستم که خدارو شکر شرایط خوبی دارم و خواستگارای زیادی هم داشتم ولی از همون ابتدای 18 سالگی که اولین اومد ، همیشه فکر غرور و شخصیت و احساسات اون اقایی که خواستگاری کرده خیلی برام مهم بود ینی اگه با یه شرایطی مخالف بودم همون پشت تلفن میگفتم نه و دوست نداشتم که بیاد و منو ببینه شاید شه یا فکرش درگیر باشه بعد جواب رد بشنوه و غرور و احساساتش لطمه بخوره یا تو جلسات طوری رفتار میکردم که طرف حتی اگه داره مشکلشو یا بیماری شو برام تعریف میکنه ولی دلخور نشه و خورد نشه و اگه به خاطر تحصیلات کم یا هر چی مشکل داشتم الکی یه بهونه دیگه می اوردم که بهشون بر نخوره ولی الان یه طرز برخوردایی رو میبینم که سرم سوت میکشه ، اصلا نمیتونم باور کنم یه نفر انسان باشه و یه ذره داشته باشه بتونه با روح و روان یه دختر اینجوری بازی کنه... پسره زنگ میزنه و به قرار میزاره بعد پنج نفر یا حداقل دو نفر خانوم پا میشن میان انگار میخوان خونه و ماشین و خانوده ما رو کلا بخرن ببرن ، واقعا من به حای اون اقا میکشم و تحقیر میشم که واسه کسی که من میخوام انتخابش کنم و باهاش زندگی کنم باید خاله و عروس و خواهر و زن عمو و ..... نظر بدن. بعد همشون اینقد خوشحالن و با لبخند بهت نگا میکنن و پسرشونو نشون میدن کلی ازت سوال میکنن بعد وقت رفتن میگن ما دو ساعت دیگه با پسرمون میایم. یه مورد بود میگفت چرا نقد و بدیم به نسیه همین امشب میایم. بعد میرن پشت سرشونو نگاه نمیکنن... این مورد سه بار برام اتفاق افتاد اونم در عرض یه ماه.... نمیگم ضربه خوردم چون مطمئنم بهتر از اینا خدا برام رقم میزنه... ودی هنوز فکرم درگیره که چرا ؟ چی شد یهو خب نامسلمونا اگه نظر پسرتون باید بپرسین اگه هنوز درس تحقیقات محلی و میدانی😒 و ..... نکردین یا اگه نظر هر 5 تا تون به هم نمیخوره خب چرا اینجوری رغبت نشون میدین.... یه خواستگارم که خود پسره تو اتاق بهم گفت ما پسندیدیم خانوادمم که دیدید گفتن پسندیدن حالا ما زنگ میزنم بعد زنگ زدن گفتیم یه چند روز دیگه بیاین که من امتحان دارم الان سرم شلوغه رفتن و خبر دامادی اقا پسرشون تو همون دو سه هفته بعدش اومد.... خب حداقل وقتی قطعی فکراتونو نکردین اینجوری وانمود نکنین مگه مجبورتون کردن اینجوری رفتار کنین..... نمیدونین چه پیشامدایی داره این رفتار تو ذهن دخترا و خانواده هاشون مجال گفتن نیس ولی مطمئن باشین اینجور حق الناس ها تو همین دنیا تقاص داره من با چشمای خودم دیدم کسایی رو که دقیقا همون جوری که با مردم رفتار کردن خدا سر راهشون گذاشت. دیر یا زود نتیجه شو میبینن 🌺 @shakhehnabat 💟 @nabatdoon