eitaa logo
خاطراتی از دفاع مقدس
45 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
238 ویدیو
28 فایل
برای حفظ و نشر آثار دفاع مقدس و معارف دینی و اسلامی باز نشر با ذکر صلوات آزاد است. سپاسگزارم از همراهی شما
مشاهده در ایتا
دانلود
💚هوالعزیز ✍شنیده بودم آیت‌اللّٰهی هست به نام آقای که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش،جست‌ و جو کردم و خانه‌اش را یافتم. 🍀رفتم پشت درِ خانه و در زدم... پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» 🍀فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمیدهد که آقا را ببینم. ناچار خداحافظی کردم و برگشتم. توی راه با خودم گفتم: «به مسجد میروم و با خودش قراری می‌گذارم.» 🍀 غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ ساده‌ای وارد مسجد شد و به‌سمت محراب رفت.گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم. 🍀پرسیدم: «آقای بهجت نمی‌آیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.»همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. 🍀 شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر میکردم ؛ فکر میکردم می‌توانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم ، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم. 🍀تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر (ص) به یادم آمد: 💚«در میان اصحاب، چنان بود که هیچ غریبه‌ای نمی‌توانست تشخیص دهد کدام رسول‌الله (ص) است.» 💚 💚 💚 📚این بهشت، آن بهشت، ص۴٢-۴۴