🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸سادگی یا حماقت
✍امروزه ، اگه آدم ساده دلی رو ببینی ، مدام ، سربسرش میذاریم ، و شاید هم کارهایی رو که از این دست افراد ساده رخ میدن رو #حماقت بنامیم...
🍀یادم میاد صبح اولین روز عملیات والفجر۲-بود ، شاید حدود ساعت هشت صبح و یا کمتر که آمده میشدیم از داخل پادگان پیرانشهر ، بریم به طرف خط ، یعنی در اونطرف مرز پادگان حاج عمران.
🍀ناگهان و برای اولین بار دو تا هواپیمای جنگی میگ ۲۱ و بعدش یه میراژ اف یک دیگه ی عراقی بهشون اضافه شد ، از ارتفاع بسیار پایین تقریبا هم سطح و کمی بالاتر از ساختمانهای پادگان اومدن و رد شدند.
🍀 درنهایت چند تا راکت زدن به اطراف زاغه مهمات های پادگان پیرانشهر و برخورد کرد به تعدادی از مهمات هایی که بیرون زاغه و بعد از اون بود که شاهد انفجار ،پشت انفجار بودیم ، اونوقتا من در بهداری و اورژانس تیپ کار میکردم مقرمون اونجا نبود، آمده بودیم بریم عملیات و توانمان رو توی چند تا پادگان ارتش در منطقه تقسیم کرده بودیم.
🍀سریع و در عین سادگی به پزشکیار ها و آمبولانس ها گفتم ، سوار شیم بریم ببینیم کسی زخمی شده یا نه !بعدش میریم خط، الان اگه کسی این دستور رو بده چی میگن؛! میگن #حماقت!
🍀رفتیم به طرف محل ، جای زاغه مهمات رو بلد بودم ، چون قبلنا، چند باری همونجا مهمات جنگی خالی و بار گیری کرده بودم ، همه چیز بهم ریخته بود ، موشکهای مینی کاتیوشا و کاتیوشا منفجر شده در آسمان پادگان در حال پرواز! و تا چند ساعت بعد هم ادامه داشت!
🍀برو بچه های ارتش تعجب کرده بودند که ما به این تندی رسیدیم کمک ، اما خودشون زودتر کار رو جم و جور کرده بودن. و ما از طرف دیگه جاده به طرف بیرون پادگان تغییر مسیر دادیم و رفتیم تا بریم خط مقدم ، هنوز اورژانس تیپ مستقر نشده و بچه های تیپ هم عمل نکرده بودن.
🍀می تونستیم، به سایرین کمک کنیم ، در عین سادگی ، شاید اگه با تفکرات امروزی بود ، میگفتن ،هنوز نوبت ما نشده ، چرا بریم خط درگیری،حماقته؛ اما سر ، برو بچه های تیپ ویژه ای درد میکرد برای درگیری و کمک! نگین حماقت کردیم،! اگه شما یا دوستاتتون زخمی میشدن اونوقت هم همین حرف رو می زدید!؟
🍀رفتیم تو خط ، بعد از پادگان حاج عمران تو شیاری آمبولانسها رو مستقر کردم ، تا آمبولانسها رو از آتش توپخانه و هواپیمای دشمن در امان نگهدارم برای وقت مبادا! اما!
🍀شاید در بدترین وضعیت ، موقعی که فراغتی سر میده و میشی بازیچه دست سایرین ، و بقیه با غرور تمام به سادگیت میخندند ، باید غمگین بشی ، و دوست نداری ، غمی که تو دلت هست رو بگی! ولی از شاد بودن اونا خوشحالی! #سادگی هستش دیگه!
🍀این بود ، همون حالتی که برای گروه امداد ما پیش اومده بود و بقیه به ما می خندیدند و هرکسی رد میشد ، مزاح میکرد و میرفت ، اما:
🍀همه به ما میخندیدند و از جلوی شیار ما رد میشدند ، اما دو تا پیچ پایین تر ، صدای دلنشین انفجار و #امدادگر ، #آمبولانس رو میشنیدیم و میرفتیم ، کمکشون ، ناراحت بودیم از جراحت همرزما ، و خوشحال بودیم از حضور به موقع،! ناراحت بودیم ، از تردد بی برنامه ، خوشحال بودیم از نزدیکی و امنیت آمبولانسها به مجروح ها ، ساده بودیم دیگه! درست همون جایی که از روی بی احتیاطی و شاید هم رسیدن هرچه به خط مقدم حماقتی رخ میداد ، ما برای کمک بودیم، سادگی هست دیگه!
🍀میخوام بگم ، امروزه ، بخش عمده ای از دوران زندگی بعضی از افرادِ مغرور! در ، توهم و حماقت محض میگذره!
🍀میدونیدچرا؟چون فکر میکنن ، مالک تمام دنیا هستن ، اما ، دستشون خالی تراز اون چیزیه که خودشون فکر میکنن!
🍀اون موقع ها،کسی چنین تفکری نداشت، همه و در هر لحظه به فکر کمک و یاری رسروندن بودند ، مهمترین چیزی که فکرش رو میکردیم ، مالکش هستیم و در اختیارتون هست، جونمون بود ، که اونم مثل امروزی ها ، توهمی بیش نبود. چون امانتی بود در دست ما برای آزمایش و امتحان ، تا خدا ببینه چطوری سرافراز بیرون میایم! مثل علی اصغرحسینی محراب عزیزم که چند روز دیگه مثل شهدای کربلا تو شلمچه شهید میشه!
🍀در عین #سادگی ، که بهش اون موقع #اخلاص می گفتن ، روزها و شبها سپری می شد ، و فقط برای رضای خدا ، اون چیزی که امروزه بهش میگن حماقت ، توهم ، البته در لغت ، برای ما و اصغر محراب فرقش از آسمون تا زمینه!
🍀به یاد وصیت یکی از شهدا افتادم که چنین نگارش کرده بود ، وقتی شهید شدم ، دستم رو از تابوت بیرون بذارید، تا همه بدونن ، باید با دست خالی به دیار باقی شتافت! البته شهدایی مثل علی اصغر حسینی محراب که دستشون پُر بود.
🍀ما باید یه فکری بحال خودمون کنیم ،!در عین سادگی ،در عین غفلت و در عین حماقت! و...
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷