#داستان
🌴روزی #سقراط در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت: «استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست.»
🌴سقراط از #نوجوان خواست وارد آب بشود. نوجوان این کار را کرد.سقراط با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت، طوری که نوجوان شروع به ...دست و پا زدن کرد. سقراط سر او را مدتی زیر آب نگه داشت و سپس رهایش کرد.
🌴نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.او که از کار سقراط عصبانی شده بود، با اعتراض گفت: «استاد! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید.»
🌴سقراط دستی به نوازش به سر او کشید و گفت: «فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی. هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@yaranvelayatnojvanalim
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌷🌷🌷
#داستان
🌻🍃روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ولی حسود ملاقات كرد.
این دو دوست بینوا كه تا آن زمان با گدایی امرار معاش میكردند، همچون دو روی یك سكه جدانشدنی به نظر میرسیدند.
🌻🍃پادشاه كه آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی كند. پس به هر كدام پیشنهاد كرد آرزویی كنند.
🌻🍃ابتدا خطاب به دوست كوچكتر گفت: به من بگو چه میخواهی قول میدهم خواستهات را برآورده كنم.اما باید بدانی من در قبال هر لطفی كه به تو بكنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم كرد!
🌻🍃دوست كوچكتر پس از كمی فكر با لبخندی به او پاسخ داد: «یك چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»
🌻🍃حسادت اولین درس شیطان
به انسان احمق است !
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب
💠 قصه نوک طلا و کفشهای جادویی
✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصاری
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: اهمیت تلاش و کوشش
#داستان
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب
💠 قصه حمید و محمد و مصرف بهینه
✍️ نویسنده: مصطفی قاسمی
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: استفاده بهینه از برق.
#داستان
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب
💠 ماهی بزرگ نادون و ماهی کوچولوهای رودخونه
✍️ نویسنده: فرهادی حصاری
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: غرور و تکبر
#داستان
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان
می گویند سال ها پیش در جزیره ای،
آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبودِ هیچ خطری، باعث شد که تحرّک آهوها کم و به تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو به نابودی گذارد.
برای حل این مساله،تعدادی گرگ در جزیره رها شد.
وجود گرگ ها باعث تحرّک دوباره آهوان گردید و سلامتی به آنها باز گشت،،،
ناملایمات، مشکلات و سختی ها هم گرگهای زندگی ما هستند که ما را قوی تر می کنند و باعث می شوند پخته تر شویم....
#اخلاقی
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم. اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی ؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی از عشایر هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه می زاید؟ اسب بیشتر بار می برد یا خر؟ تا برای من کاملا روشن باشد. ... و تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جز لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشی ها دیده ام. چگونه می توانم راجع به فرق و برتری این با آن انشا بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خنده بچه ها گوش فلک ر ا پر کرد؛ ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقا این جوان، نویسنده بزرگی خواهد شد. ...
محمد بهمن بیگی⚘
پایه گذار آموزش عشایر ایران
نویسنده کتاب ایل من بخارای من
برنده جوایز یونسکو
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💫🌟🌙#داستــــــــــان 🌙🌟💫
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ میزنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ میشوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم.
#نماز
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان
#فیل_و_قورباغه
🐘
یک جنگل بود که خیلی زیبا بود، پر از درختان قشنگ و گلهای رنگارنگ.
در این جنگل حیوانات زیادی زندگی می کردند که برای خودشان قصه هایی داشتند.
قصه ما در مورد یک بچه فیل است. فیل کوچولو تشنه بود به رودخانه رفت تا آب بخورد.
🐸
نگاهش به آب که افتاد، دید سه تا حیوان کوچولوی عجیب در آب شنا می کنند.
فیل خرطومش را بالا گرفت و شالاپی به آب زد و پرسید: شما کی هستید؟
یکی از آن ها گفت: من آقا قورباغه هستم. اسمم قور قورک است. این ها همه دوستانم هستند. تو کی هستی؟
فیل پاسخ داد: من فیل کوچولو ام. بچه ی آقا فیلو.
🐘
قور قورک خندید و گفت: تو با این هیکلت واقعا بچه ای؟ پس مامان و بابات چه قدر گنده اند؟ ها ها ها...
فیل کوچولو گفت: تو با این ریزی، بابا هستی؟ آن قدر ریزی که باید عینک بزنم تا ببینمت. بچه هایتان را پس باید با ذره بین ببینم. ها ها ها...
قورباغه سومی گفت: ما می توانیم زیاد تو آب بمونیم، اما تو اصلا نمی توانی.
فیل گفت: در عوض با خرطومم می توانم همه آب ها را بخورم. حتی شما را قورت بدهم.
🐸
قورباغه ها ناراحت شدند. قورباغه دومی گفت: برو بچه فیل. ما کوچکیم. اما صدایمان بلندتر از بقیه حیوانات است. گوش کن: قور... قور...
یک دفعه فیل با خرطوم بلندش صدای وحشتناکی در آورد. قورباغه ها ترسیدند و داد زدند: زلزله... زلزله... زلزله...
با این حرف ها دعوایشان شد. یکی این می گفت و یکی آن می گفت.
یک دفعه خرگوش که اسمش هوشی بود از راه رسید و پرسید: وای وای وای، جنگل و حرف و دعوا؟ آقا قورباغه شما چرا؟ آقا فیل شما چرا؟
🐘
قورقورک گفت: این بچه فیل خیلی مغرور است.
فیل کوچولو گفت: این قورباغه ها خیلی پر رو هستند.
هوشی گفت: این طوری نمی شود. ماجرا را تعریف کنید ببینم چی شده؟
فیل و قورباغه ماجرا را تعریف کردند. هوشی با شنیدن ماجرا به آنها گفت: شما هر کدام چیزهایی دارید که دیگران ندارند. نباید به خاطر این چیزها مغرور شد. مهم این است که با هم دوست باشیم.
🐸
بعد کمی دور خودش چرخید و گفت: حالا بیایم قایم موشک بازی کنیم. همه گفتند: باشه بازی بازی.
#قصه
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
🌼انیمیشنی جذاب از داستانهای کتاب معروف «کلیلهودمنه»
🌸حکایت مرد ساده، گوسفند و دزدان
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
🌼انیمیشنی جذاب از داستانهای کتاب معروف «کلیلهودمنه»
🌸شکارچی، گراز و شغال
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@nabeghehirani
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸