در معرکهٔ عشق دلیرانه متازید
بر صفحهٔ دریا نتوان مشق ِشنا کرد
#صائب_تبریزی
@nabestaan
ز آفتاب چه تقصیر، کم عیاری ماست
که همچو ماه ، گهی ناقصیم و گاه تمام
#صائب_تبریزی
@nabestaan
آنچنان کز خط سواد مردمان روشن شود
سرمه گویاتر کند چشم سخنگوی تو را
#صائب_تبریزی
@nabestaan
جز چشم سیاه تو که جانهاست فدایش
بیمار ندیدم که توان مُرد برایش
#صائب_تبریزی
@nabestaan
ما خود سرِ طومارِ شکایت نگشاییم
خود گوی، فراموشی احباب ستم نیست؟
#صائب_تبریزی
@nabestaan
فغان که کوهکن ساده دل نمی داند
که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت
#صائب_تبریزی
@nabestaan
بر سر گرفتهایم و سبکبار میرویم
کوه غمی که پشت فلک را شکسته است
#صائب_تبریزی
@nabestaan
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
#صائب_تبریزی
@nabestaan
دیوانهام ولیک بغیر از دو زلف یار
دیگر به هیچ سلسلهای آشنا نیم
#صائب_تبریزی
@nabestaan
تهمت سرمه به آن چشم سیه عین خطاست
سرمه گردیست، که خیزد ز صف مژگانش
#صائب_تبریزی
@nabestaan
هر سر موی تو از غفلت به راهی می رود
جمع کن پیش از گذشتن کاروان خویش را
#صائب_تبريزی
@nabestaan