یکبار فاطمه را گذاشت روی اُپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت.
او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
به روایت از #همسر محترمه
🌷شهید #مصطفی_صدرزاده موسس نخسا
شهدا را با ذکر صلوات یاد کنید
@nabhahadi_nakhsa
24.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «اسم تو مصطفاست» منتشر شد
این نماهنگ با تکنیک نقاشی شن و با هنرمندی علی برنایی، یکی از هنرمندان جوان و متعهد کشورمان تولید و آماده پخش شده است
#مثل_مصطفی
#مصطفی_صدرزاده
📡 #ناب_جهادی
@nabjahadiii
📌خاطره شنیدنی سردار آتانی از حاج قاسم و مصطفی صدرزاده
🔹در آستانه طرحریزی عملیات محرم سال ۹۴ بودیم. کارهای شناسایی انجام شده بود و حالا فقط مانده بود اجرای عملیات
🔹حاج قاسم جلسه هماهنگی قبل از عملیات را با حضور فرماندهان ارشد محور تشکیل داده بود. اتاقی ۱۲ متری و مربع شکل. در این جلسه حبیب جبهه مقاومت سردار شهید همدانی، سردار اسدی، سیدجواد غفاری و شهید سیدشفیع مسئول سپاه حلب و حدود ۱۰ نفر دیگر از فرماندهان جبهه مقاومت حضور داشتند. خود حاجی هم بسیار متواضعانه کنج اتاق نشسته بود. تاکید داشت تا «سید ابراهیم» نیامده جلسه را شروع نکنیم.
🔹من کنار در اتاق نشسته بودم. نگاهی به اعضای جلسه انداختم. دیدم همه بزرگان جبهه مقاومت جمع اند. پیش خود گفتم حتما سردار جعفری فرمانده وقت سپاه با نام مستعار سید ابراهیم قرار است بیاید که حاج قاسم اینگونه جلسه را منتظر آمدنش نگه داشته است.
🔹دقایقی گذشت که دیدم جوان لاغراندامی با کفش های کتانی در آستانه در ایستاده است. سردار سلیمانی از آنسوی اتاق بلند شد و خودش را به آستانه در رساند. دست جوان را گرفت و کنار خودش نشاند و گفت: «خوش آمدی سیدابراهیم»! و بعد رو کرد به فرماندهان ارشد حاضر که جلسه را شروع کنند. بعدا فهمیدم آن جوان لاغراندام کسی نبود جز «سید مصطفی صدرزاده»
#مصطفی_صدرزاده
📡 #ناب_جهادی
@nabjahadiii