گاهی وقتا ادم دلش میخواد بشینه ی جا فقط گریه کنه😭😭😭
کاش آدما همدیگه رو یکم درک میکردن...
از امشبـ🌙
غصه و گرد یتیمـے
نشیند بر رخ زهـــراے اطهر😔💔
✨ #وفات_ام_الزهراحضرت_خدیجه_ڪبری_بر_فرزند_برومندش_مهدی_عج_تسلیت_باد🍂🏴
@nabz_eshgh💛
تمـام شـبهای عالم را بگـردند
زیبـاتر از شبی ڪہ وقت خواب
بہ مــاه لبخنـد ميزنی نیسـت
بہ گمانم فـردا روز خوبی باشد
صورتِ مــــاه بہ مـن میگوید:
گـر چـه شـب تــاریڪ اسـت
دل قویدار سحـر نزدیڪ اسـت
✨ #شبــتــون_بہ_زیبـایـی_مـهـتـاب🌙🌟
@nabz_eshgh💛
بر صبـح دل انگیـز
خـداونـد ســــــلام
بر عشـق و صـفا و
مهـر و لبخنـد ســـلام
نقـاش ازل چه خـوش
زده نقـش سحـر
بـر خــــــــــــالق
قـادر هنرمنـد ســـلام
🌷ســـــــــــــلام
صبـح زیبـاتـون بخیـر
بـا یک دنیـا آرزوی خـوب
روزتـون پر از لطـف خـدا
@nabz_eshgh💛
☘قلمت را بردار بنویس از همه ی خوبی هاي زندگی، عشق، امید و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا هست.
☘ بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
☘بنویس از لبخند،
از نگاهی بنویس که پر ازجاذبه ى عشق به هر جا جهان مى نگرد و بجز از يار نمى بيند هيچ
☘ قلمت را بردار روی کاغذ بنویس:
زندگی با همه ی تلخی ها ، چون كه با عشق كند همراى ، همچنان شيرين است ، همچنان شيرين است...
@nabz_eshgh💛
#حدیث_روز
🌷 امام رضا (علیه السلام) فرمود:
من قرا فى شهر رمضان ایة من كتاب الله كان كمن ختم القران فى غیره من الشهور؛
هر كس ماه رمضان یك آیه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اینست كه درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.
(بحار الانوار ج 93، ص 346)
✨ #ماه_رمضان
@nabz_eshgh💛
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
✨ #پارت_چهار _لذت خوردن یه چایی خوب، به اینه که اول عطرشو نفس بکشی... مخصوصًا وقتی چای زنجبیل باش
✨ #پارت_پنج
آیه آرام آبجوشاش را مینوشید. کودک در بطنش تکانی خورد. کمرش
درد گرفته بود از این همه نشستن! کودکش هم خسته بود و این
خستگی اش از تکان های مداومش مشخص بود. دستش را روی شکم
برجسته اش گذاشت:
"آرام باش جان مادر! آرام باش نفس پدر! آرام باش که خبر آورده اند پدرت
بی نفس شده! تو آرام باش آرام جانم!"
چشمانش را بست و وقتی گشود که صدای اذان از گوشی تلفنش بلند
شد... صدای دلنشین اذان که پیچید، آیه چشمانش را از هم باز کرد. حاج
علی از داشبورد بسته ای درآورد و در آن را گشود. تیمم کرد و بعد خاک را
به دست آیه داد. داخل ماشین نماز خواندند و ارمیا نگاه کرد به زنی که
شوهرش را ساعاتی قبل از دست داده و نماز میخواند! به مردی که
پناهش داده و آرام نماز میخواند! فشاری در قلبش حس کرد، فشاری که
هر بار صدای اذان را میشنید احساس میکرد... فشاری که این نمازهای
بی ریا به قلبش می آورد.
خورشید در حال خودنمایی بود که راهداری و هلال احمر و راهنمایی و
رانندگی به کمک هم راه را باز کرده و به خودروها کمک کردند که به راه
خود ادامه دهند. ارمیا از صمیم قلب تشکر کرد:
_واقعا ازتون ممنونم که چند ساعتی بهم پناه دادید! اگه نبودین من تو این سرما می مردم.
ُ
حاج علی: این چه حرفیه پسرم؟! خدا هواتو داره. تا تهران هم مسیریم،
پشت سر ما باش که اگه اتفاقی افتاد دوباره تنها نباشی!
_بیشتر از این شرمنده ام نکنید حاج آقا!
حاج علی: این حرفا رو نزن؛ پشت ماشین من بیا که خیالم راحت باشه!
ارمیا لبخندی بر لب نشاند:
_چشم! شما حرکت کنید منم پشت سرتونم!
✨ #ادامه_دارد...
@nabz_eshgh💛