eitaa logo
❤نبض کربلا❤
550 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
71 فایل
بسم رب الحسین🖤 مداحی های احساسی آرام شور مولودی عکس های جدید حرم و استوری و استیکر و. 🖤جهت تبادل و تبلیغات و نظرات @hosan_313 ساخت تم و استیکر و لگو ارزان کپی باصلوات 🖤(تبادل+۶۰۰) ✔ تبلیغ 🖤زنده کربلا b2n.ir/BeainolHarameain?eitaafly
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همزمان با آغاز آذر، اولین باران پاییزی در کربلا حال و هوای بین‌الحرمین را دل‌انگیرتر کرد. @nabz_karbala
4_6039748793077858885.mp3
5.04M
🎶از چشمای گریونم،😢😭 معلومه گرفتارم... معلومه که دوس داری... بمونم سر سفره روضه تو🧡 🎤 @nabz_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاشکی میشد مثل عقربه ها برگردم❤️ @nabz_karbala
بࢪف سفید و گنبد زردت چھ دلرباست... عࢪش خــــدا بہ مشھدتان غبطھ مےخورد... @nabz_karbala
🧡✋🏻 |•°لبم لبریز از جام حسین است |•°عروج نام من بام حسین است |•°اگر جراح قلبم را شکافد |•°به روی لوح دل نام حسین @nabz_karbala
dcc_843f06a00bf781a7f19fd544c6f97b45.mp3
7.43M
🎧 📝 من نمیام مدینه دلیلشم همینه که توحرم نداری 🎤 📌 @nabz_karbala
سلام میدهد هر صبح نوکری گمراه سلام مردترین مرد عشق، ثارالله! ❤️ @nabz_karbala
امروز👇👇👇 مقدمه و اولین قسمت کتاب سه دقیقه در قیامت هر روز ۲۰ دقیقه وقت بگزارید و این کتاب فوق العاده را بخوانید کتابی که قطعا شرایط قبل خواندن و بعد ان خیلی تفاوت دارد و باعث میشود شما نسبت به مرگ دید بهتری پیدا کنید
〖﷽〗 ༻‌بایدخداشوےڪہ‌ݕفهمۍ‌عݪےڪہ‌بود༺‌‌‌ 💯 🌿 🌹@nabz_karbala🌹
Mohammadi-Babolharam.mp3
1.23M
⇆◁❚❚▷↻ - کربلا؛کربلا...♡(:"🥀
❤نبض کربلا❤
↯💚! بسیج‌سیاسی‌است اما‌سیاست‌زده‌نیست؛ سیاسےکار‌نیست‌؛جناحےنیست بسیج است امابـےانضباط‌نیست؛افراطےنیست؛ بسیج‌عمیقا‌متدین‌ومتعبد‌است امامتحجر‌نیست‌؛خرافی‌نیست! بسیج‌بابصیرت‌است اما‌از‌خودراضےنیست... بسیج‌اهݪِ‌جذب‌است✊🏼 🧡
❤نبض کربلا❤
♡↯♥️•• ونوشتیم‌كھ‌یاهیچ‌پناهےیاتو ... دلمان‌قُرص‌بُوَد،‌قُرص‌چرا؟!زیراتو(: 🌱"
مداحی آنلاین - میره قدم قدم دلم سامرا - حسین طاهری.mp3
6.98M
⇆◁❚❚▷↻ میره‌قدم‌قدم‌دلم‌سـٰمرا♡(:"🎈 +حسین‌طاهری🎙 ؏!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... تجربیات نزدیک به مرگ، در بسیاری از افراد، تأثیر و تغییرات عمیقی داشته است. 🍃🌷🍃 این تجربه ها اثر عمیق روی شخصیت و جهان‌بینی افراد تجربه دار می‌گذارد. شخصی پس از چاپ اول این کتاب، تماس گرفت و گفت: من در شهر کوچمان در یک فروشگاه خدمات نرم افزاری کار می‌کردم☘🌷☘ با اینکه به نماز و مسائل دینی توجه داشتم اما این اواخر، بیشتر کارم فروش فیلم های مستهجن شده بود!😱😱😱 تا اینکه ماجرایی نزدیک به مرگ برایم پیش آمد، من مشاهده کردم که تمام افرادی که به آنها فیلم فروختم، به مشکلات اخلاقی و... دچار شدند.🌷🌺🌷 من دیدم که هرکسی که از من فیلم میخرید، بار سنگینی را بر دوش من می‌نهاد! باری به سنگینی یک بلوک سیمانی! کمرم طاقت نداشت. 😔😔😔 داشتم از بار سنگینی که بر دوشم بود، از پا در می آمدم که یکباره اجازه بازگشت دادند. من از روز بعد به دنبال افرادی راه افتادم که به آنها فیلم فروخته بودم، به هر سخنی بود آنها را راضی می‌کردم که دیگر سراغ این مسائل نروند.🌹🍃🌹 تغییرات این افراد، همیشه در جهت مثبت بوده، مانند احساس هدف دار بودن آفرینش. 👌👌👌 احساس مسئولیت، تغییرشغل و نحوه زندگی و گاهی وقف کردن زندگی خود به امور خیریه، مهربان تر و صبور تر شدن، ترک اعتیاد و... حتی در غرب که همه چیز بر اساس مادیات تعریف می‌شود این تجربه کنندگان بسیار معنوی می‌شوند.😳😳 ٦. در این تجربیات، نتیجه کارهای انسان، چه خوب و چه بد مشاهده می‌شود. اینکه خداوند در قرآن به پاداش دادن به ذره ای کار خوب و ذره ای کار بد مثال زده است، کاملا مشخص می‌شود.😔😔 آقای زمانی در قسمتی از خاطراتش می‌گوید: در دوران کودکی راهی مشهد بودیم. ماشین جوش آورد و در کنار روستایی متوقف شدیم. راننده ظرف آبی را به من داده و گفت که برو و از آن چشمه ای که در آن نزدیکی بود آب بیاور. من ظرف را آب کردم ولی برای من که بچه بودم حمل آن سنگین بود. در راه تصمیم گرفتم کمی از آب ظرف را خالی کنم تا سبک‌تر شود. چشمم به درختی افتاد که به تنهایی خشک روییده بود راهم را دور کرده و آب را پای درخت خالی کردم.🌴🌴🌴 در مرور زندگی‌ام چنان بخاطر این کارم مورد تشویق قرار گرفتم که باور کردنی نبود! گویی تمام ارواح بخاطر این عملم به من افتخار می‌کردم. به من نشان دادند که این عمل ارزش بسیاری داشته زیرا خالصانه بوده.😍😍 ۷. ممکن است عده ای اینگونه تصور کنند که این گزارش‌ها میتوانند دروغ باشند و برای کسب توجه ساخته و پرداختت شده اند. نفع شخصی یکی از بزرگترین انگیزه‌های دروغ گفتن است. افرادی که این تجربه ها را بازگو کرده اند، نه تنها هیچ سودی از بازگو کردن آن نبرده‌اند، اکثرا با تمسخر دیگران رو به رو شده اند.🌷☘🌷 با نگاهی منصفانه نمی‌توان تمام این موارد را دروغ پنداشت. تعداد گزارش های منتشر شده در اینباره، به چند هزار می‌رسد و شباهت های بین آنها، حتی شکاک ترین افراد را به فکر فرو میبرد. 😇😇😇 برخی بر این تصورند که این گزارش ها برای ترویج مذهب یا اعتقاد به خدا ساخته شده اند. همان گونه که گفته شد، بسیاری از این تجربه‌ها، توسط کودکانی گفته شده که آشنایی با هیچگونه دین و مذهب یا حتی مفهوم خدا یا جهان دیگر نداشته اند. بسیاری از تجربه‌کنندگان، نه تنها مذهبی نبوده اند، بلکه منکر خدا بودند.🍃🌺🍃 ۸. در این اتفاق معمولا کل زدگی فرد در پیش چشم او حاضار است و چشم‌اندازی فیلم‌گونه از تمام کارهاییه فرد در زندگی اش انجام داده پیش رویش قرار میگیرد. 🌸🍃🌸 در این حالت، فرد، اثرات هریک از اعمال خود را روی زندگی افراد درک می‌کنند. همچینی معموا وجودی نورانی می‌پرسد: با عمر خود چه کردی؟ تقریبا همه کسانی که این مرحله را می‌گذرانند، با این عقیده به زندگی باز می‌گردند که مهمترین کار در زندگیشان، عشق و محبت به خدا و بندگان خداست و پس از آن علم...🍂🌺🍂
کودکی در مورد ملاقات با خواهرش که قبل از تولد او هنگام تولد مرده بود، سخن گفت!😳🌸😳 برای پدر و مادرش عجیب بود، چون هیچ کس به او درباره این خواهر به او هیچ چیز نگفته بود.🌸🍃🌸🍃🌸 او همچنین کارهایی که افراد، در حین مرگ موقت او انجام میداند را بازگو کرد! باید اشاره کرد که تجربه های نزدیک به مرگ، موضوعی علمی و قابل تجربه برای همگان نیست، اما گزارش های دقیق این افراد، می‌تواند بیانگر صداقت این ماحرا باشد.🌷🌱🌷 بسیاری از این سخنان در کتب دینی آورده شده است. البته برخی موارد نیز، افرادی سودجو پیدا می‌شوند که از آب گل آلود ماهی بگیرند. در پایان باید این نکته را متذکر شد که تمام این افراد توانسته اند از محدوده زمان و مکان که کالبد انسان در آن درگیر است، خارج شوند.😱😱😱 آنان پیمانه عمرشان پر نشده و فرشته مرگ، برای همیشه آنن را از دنیا جدا نکرده است.☘💚☘ با بیان این مقدمه نسبتا طولانی به سراغ یکی از کسانی میرویم که تجربه‌ای خاص داشته است.🌺🍃🌺🍃🌺 کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج می‌شود و با التماس به این دنیا بر می‌گردد! خاطرات زیبای او در نوع خود بی بدیل است. 👌👌👌 شما هم با ما همراه شوید...👇👇👇
👇👇👇 گذر ایّام پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.🌹🌹 در دوران مدرسه و سالهای پایانی هست سال دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام تونستم برای مدتی کوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم.☘🌹☘ راستی، من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی میکردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.😔😔 اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام میدادم. می‌دانستم که شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اکبر موفق بودند، 🌺🌺🌺 لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد می‌رفتم، سرم پایین بود که نگاهم به نامحرم برخورد نداشته باشد.🍃🌸🍃 یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتی‌ها و گناهان نشوم. بعد از التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.😱😱 گفتم: من نمی‌خواهم باطن آلوده داشته باشم. من می‌ترسم که به روزمرگی دنیا مبتلا گردم و عاقبت خود را تباه کنم.☘🌷☘🌷☘ لذا به حضرت عزرائیل التماس می‌کردم که زودتر به سراغم بیاید!🙏🙏🙏 چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم که یک کاروان مشهد برای خانواده های شهدا راه‌اندازی کنیم. 🍃🌺🍃🌺🍃 با سختی های فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنج‌شنبه، کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. 🍃🌷🍃 قبل از خواب، به یاد حصرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم.😳😳 البته آن زمان سن من کم بود و فکر می‌کردم که کار خوبی می‌کنم. می‌دانستم که اهل بیت(ع) هرگز چنین دعایی نکردند.😔🌷😔 آنها دنیا اا پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می‌دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمه های شب بلند شدم نماز شب خواندم و خوابیدم.🙏🌸🙏 بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او بلند شدم و با ادب سلام کردم.😱😱 ایشان فرمود: با من چکار داری؟ چرا اینقدر طلب مرگ می‌کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده.🤯🤯 فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم. با خودم گفتم اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داستنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟!🧐🧐 می‌خواستم بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم که مرا ببرند. التماس های من بی فایده بود.😢😢 با اشاره حضرت برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم!😰😰 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. رأس ساعت دوازده ظهر بود. هوا هم روشن بود.😧🙄😧 موقع زمین خوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظت از خواب پریدم. نیمه شب بود.💛💚💛💚💛 می‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من۹ شدیداً درد می‌کرد!!⏰👱‍♂ خواب از چشمانم رفت. این چه رؤیایی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائیل را دیدم؟ ایشان چقدر زیبا بود!😳😳 روز بعد از صبح دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته‌اند.🌷🌱🌷🌱🌷 سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت، سر یک چهار راه، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ به من برخورد کرد.😳😳 آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم سمت کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 نیمه چپ بدنم به شدت درد می‌کرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد حتما من مرده‌ام.😱😱 یک لحظه با خودم گفتم پس جناب عزرائیل سراغ ما هم آمد! آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می‌شود.😇😇 به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم⏰🕰⏰. ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد می‌کرد! ادامه داستان فردا گزاشته میشود...❤️
01_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
5.56M
تحلیل و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت حجت الاسلام امینی خواه حتما بشنوید👌 @nabz_karbala
02_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
10.04M
تحلیل و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت حجت الاسلام امینی خواه حتما بشنوید👌 @nabz_karbala