❤نبض کربلا❤
#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_بیست_هشتم (بازگشت) کمتر از لحظهای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیدهام و ت
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_بیست_نهم
(دکتر)
دکتر جراحی که مرا عملکرد، انسان مؤمن و محترمی بود. پزشکی بسیار با تقوا. به گونهای که صبح جمعه، ابتدا دعای ندبهاش را خواند و سپس به سراغ من آمد.🌷🌱🌷
وقتی عمل جراحی تمام شد و دیدم که برخی از انسانها را به صورت باطنی میبینم و برخی صداها را میشنوم، ترسیدم به دکتر نگاه کنم. 😰😰😰
بالای سرم ایستاده بود و میگفت: چشمانت را بازکن. فکر میکرد که من هنوز مشکل چشم دارم اما من وحشت داشتم.😓😓😓
با اصرارهای ایشان، چشمم را باز کردم. خدا را شکر، ظاهر این دکتر، انسانگونه بود.🌸✨🌸
انگشتان دستش را نشان داد و گفت: این چندتاست؟ و سوالات دیگر. جوابش را دادم و گفتم چشمان من سالم است دست شما درد نکند، اما اجازه دهید فعلاً چشمانم را ببندم. دکتر که خیالش راحت شده بود و گفت: هر طور صلاح میدانی.💐💫💐
چند دقیقه بعد یک جوان در سانحه رانندگی دچار مشکلات شدید شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستری کردند تا آماده عمل جراحی شود.
من با چشمان بسته مشغول ذکر بودم.
اما همین که چشمانم را باز کردم، حیوان وحشتناکی را بر روی تخت مجاور دیدم! بدنش انسان و سرش شبیه حیوانات وحشی بود. من با یک نگاه تمام ماجرا را فهمیدم.😱😱😱
او شب قبل، همراه با یک دختر جوان که مدتی با هم دوست بودند، به یکی از مناطق تفریحی رفته بود و در مسیر برگشت، خوابش برده و ماشین چپ کرده بود.
حالش اصلاً مساعد نبود، اما باطن اعمالش برایم مشخص بود. من تمام زندگیاش را در لحظهای دیدم.😳😳😳
ساعتی بعد دکتر او هم بالای سرش آمد همین که من بار دیگر چشمم را باز کردم، دیدم یک حیوان وحشی دیگر بالای تخت این جوان ایستاده و دستهایش که شبیه چنگال حیوانات بود را روی بدن او میکشد!🤯🤯🤯
این دکتر را که دیدم حالم بد شد و درنتیجه حرامخواری اینگونه باطن پلیدی پیدا کرده بود. میخواستم از آنجا بیرون بروم اما امکان نداشت.
ادامه دارد...
ڪپےباذڪرصلواتآزاد
@nabz_karbala
29_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
13.84M
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_بیست_نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
توسط استاد امینی خواه
ڪپےباذڪرصلواتآزاد
@nabz_karbala