eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تجربه بمن آموخته که زندگی میدان مسابقه برای جمع کردن نیست، زندگی همان نان گرمی ست در سفره صبحانه و نوشیدن چای کنار عزیزان... صبح بخیر
اگر از تو درباره ی غزه پرسیدند بگو: در آنجا شهیدی است که شهیدی آن را حمل می‌کند و شهیدی از وی عکس می‌گیرد و شهیدی او را بدرقه می‌کند و شهیدی بر وی نماز می‌خواند
لشکر ابرهه پیدا شده بر پا خیزید رود خون جاری دریا شده بر پا خیزید کوس جنگ است که برگوش جهان پیچیده آتش کینه محیا شده بر پا خیزید انتخاب است حسینی و یزیدی بودن ظهر عاشور تمنا شده بر پا خیزید غزه شد مقتل و شمر آمد و خنجر دارد باز هم آخر دنیا شده بر پا خیزید خشم طوفان الاقصی و ابابیلی ها به همه خلق معما شده بر پا خیزید از همان روز که آن مرد به میدان آمد نفس اوست مسیحا شده بر پا خیزید باز صفین و جمل، کینه‌ی سفیانی ها ذوالفقاراست هویدا شده بر پا خیزید ارتش کفر فرومایه ترین می بینیم آخر قصه‌ی اعدا شده بر پا خیزید آخر قصه‌ی خونخواری اسرائیل است قدس در حال تماشا شده بر پا خیزید منتقم می رسد از راه، ظهورش نزدیک پرچم فاطمه برپا شده بر پا خیزید
خون می‌چکد از پنجه‌ی شیطان امشب دنیا شد از این فاجعه، حیران امشب "شیطان بزرگ" دشمن انسان است بی پرده شد این چهره‌ی پنهان امشب
اگر چه کرده بس نامردمی ، مردانِ اسراییل دهد طوفانِ اقصی مژده ی پایانِ اسراییل نباشد ذرّه ای ایمان به قلبِ این یهودی ها یقین دارم که دارد لکّه ها وجدانِ اسراییل شکوه عشق و ایمانِ بزرگِ مردمِ غزّه کند طوفان به هر اقصا و هر میدانِ اسراییل و موشکهای عِزّالدّین که چون سجیّل می باشد اصابت می کند هر لحظه ای بر جانِ اسراییل علیرغمِ حمایت های شیطانِ بزرگ ، امّا ز هم پاشیده می بینم همه بنیانِ اسراییل شکست و ذلّتِ صهیون شده روشن برای خلق که هرگز کم نمی گردد تبِ بحرانِ اسراییل از این ظلمی که دشمن می کند بر مردمِ غزّه به پایان می رسد آخر همه دورانِ اسراییل و از پیکارِ مردم در فلسطین شد نمایان که: ندارد هیچ سودی حمله و جولانِ اسراییل از آن رعدی که که افتاده به جانِ لشکرِ صهیون بسوزد گنبد و آتش زند دامانِ اسراییل چو( شایق) از خدا میخواهم اضمحلال صهیون را که داده پیش از اینها وعده ی پایانِ اسراییل
صدای نحسِ تفنگ است در برابر سنگ صدای سینه ی تنگ و صدای غرشِ جنگ صدای غارت و ظلم و اسارتِ زن و مرد سلاح ِفسفری و خوشه های بی برگرد صدای موشک و تانک و خروشِ بیداری صدای دکمه ی آژیر و مردم آزاری صدای ضجه ی آوارگان در به در و صدای زجرِ زنان،کودکان بی پدر و صدای ظلم وجنون،چکمه های بی وجدان صدای رذلِ اهانت به پرچم و قرآن صدای ترکش و تیر و صدای خاموشی صدای شهدِ شهادت ، غمِ فراموشی صدای نغمه ی آرامِ« آی آدم ها» صدای له شدنِ زیرِ پای آدم ها صدای حق کشی و حیله ی حقوق بشر صدای قحطیِ انسانیت و زنگ ِخطر صدای بارشِ اندیشه های طوفانی صدای پر زدنِ کودکان قربانی صدای من من و تو تو صدای گوشی ها صدای زنگِ شروع ِوطن فروشی ها صدای هر کس و ناکس نشسته در گوشم برای مردمِ غزه سیاه میپوشم قسم به سوره ی والتین سکوت جایز نیست سکوت اسلحه ی شاعرِ مبارز نیست!
❤️اﮔﻪ ﺗﻮ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺪﯼ ﺍﻭﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺸﮑﻠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺧﺮ ﻭﺯﯾﺮ بﺷﻪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺎﻩ رﻭ ﻣﺎﺕ ﮐﻨﻪ!!! موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا به تو بخندند. آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا با تو بخندند... ‌ ‌ ‌
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سرِ سودات رَوَد نیست عجب سرِ سودای تو دارم غم سر نیست مرا ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا بی رُخت اشک همی بارم و گل می کارم غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست که تواناییی چون باد سحر نیست مرا دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا تا که آمد رخ زیبات به چشم بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا ‌ ‌
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سرِ سودات رَوَد نیست عجب سرِ سودای تو دارم غم سر نیست مرا ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا بی رُخت اشک همی بارم و گل می کارم غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست که تواناییی چون باد سحر نیست مرا دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا تا که آمد رخ زیبات به چشم بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا ‌ ‌
‌ لمس دستانت‌مرا تا‌عرش اعلی می‌برد   تاب مژگانت دلم را تا ثریا می برد... شَرّه‌ی چشمان‌تو آتش به‌شعرم‌ می‌زند عطر یوسف را به اهرام زلیخا می برد... گر بلرزد طرّه ی لرزان تو، چون ارگ بم قلب بی‌سامان عاشق را به‌یغما می‌برد... شعرهایم واژگانی ساده اند و‌عشق تو  نرخ اشعار مرا اینگونه بالا می‌برد... تار ناکوک غمت هم دلنوازی می‌کند  سلفژ عشقت مرا تا گام یلدا می‌برد ... از سمرقند‌لبانت ، ترک شیرازی من خال هندویت دلم را تا بخارا می‌برد...
من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم پای تو مانده ام آنقدر که ویران بشوم منم و شهر حسودان ، منم و این همه بغض بغلم کن که در آغوش تو پنهان بشوم ابرم و بر تن تنهایی خود می بارم دوست دارم که بر اندام تو باران بشوم باش و بی رحم تر از ارتش نازی ها باش تا در اشغال تو یک عمر لهستان بشوم من دیوانه به امید تو عاشق شده ام تو بلد باش مرا تا کمی آسان بشوم من خودم را بلدم، غیر جنون راهی نیست! کمکم کن که در آغوش تو درمان بشوم عهد بستم که کنار تو به پایان برسم من بلد نیستم از عشق پشیمان بشوم... ‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برخيز دلا که دل به دلدار دهيم جان را به جمال آن خريدار دهيم اين جان و دل و ديده پي ديدن اوست جان و دل و ديده را به ديدار دهيم ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎🌹🌹🌹
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … من نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود مرد راهم باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
خـبر دارے چـرا وقتے دل بے تاب میگیرد سراغ از خاطرات دور اما ناب میگیرد خبر دارے چرا تا نیستے در خشڪے محضم ولے تا میرسے دور مرا گرداب میگیرد تو ڪه از وسعت دیوانگے هایم خبر داری تو بیش از هر ڪسے روے دل عاشق اثر داری مخاطب هاے شعرم در پے ڪشف تواند آری ببین هر ڪس براے دیگرے قلاب میگیرد همین ڪه پشت قاب پنجره مے ایستے با من جهان زیباترین تصویر خود را قاب میگیرد
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟ همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟ اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟ ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی عراقی، بس عجب نبود که اندر من بود حیران چو خود را بنگری در من، تو هم حیران من باشی                ❤️🌹❤️
بی تو اگر بهار بیاید، غریبه است هر کس به این دیار بیاید غریبه است حسی اگر جوانه زند در وجود من هر جور هم که بار بیاید غریبه است شاید که آشنا بشوم با کسی، ولی وقتی سر قرار بیاید، غریبه است با اولین قطار بیاید، غریبه است با آخرین قطار بیاید غریبه است با آدمی عجیب به دیوانگیِ من حتی اگر کنار بیاید، غریبه است راننده‌ی یدک‌کش امداد جاده‌ای است هر قدر هم به کار بیاید، غریبه است بعد از تو هر کسی که بیاید به سمت من حتی هزار بار بیاید، غریبه است • کردم وصیت این‌که پس از مرگ، غیر تو هر کس سر مزار بیاید، غریبه است ‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌
هدایت شده از قࢪاࢪگاه‌مࢪصاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرمله گریه اش بگیره 😭😭😭 ⊱•➺ @meersad1357•⊰
غزه، میان درد و خون و التهابست از داغ غزه سینه ی امت، کبابست دشمن بداند خانه اش در اسرع وقت از سیل خون پاک مظلومان، خرابست (مبین)
غم فراوان دیده اما سخت دارد اقتدار شد فلسطین شاهدِ لحظاتِ تلخ و ناگوار جنگ جنگِ اعتقاد است و هدف احقاقِ حق دارد این فریادها والله حکم ِ ذوالفقار هیچ فرقی نیست بین خردسال و پیرمرد عشق؛ از هر کس که آزاده ست میگیرد قرار باز هم در کربلایِ غزه عاشورا شده کلّ أرض کربلا یعنی همین قلبِ دچار شمرهایِ بی حیا بر مسلمین بستند آب پیروانِ حرمله(لع) با کینه هایِ استوار- -نیمه شب کشتند کودک های بی آزار را این جنایت نیز مانْد از ذاتِ یادگار دردهایِ بی دوا اینروزها در غزه است آه...از داغی که یک عمر است مانده پایِ کار آه از آوارهایِ آنی و اشکِ مدام آه از شب-گریه هایِ مادرانِ داغدار آه از صبرِ پدرهایی که با دستانِ خود در کفن پیچیده دخترهایشان را سوگوار آه از آن خواهری که بی برادر مانده و میزند هر لحظه گریان، ضجّهٔ بی اختیار آه از آن کودکی که تشنه در خون جان سپرد سیلِ آتش ریخت! رویِ زخم هایِ بیشمار از خدا جایِ شِفا قطعا شهادت خواستند مرگِ در بستر برای مؤمنان ننگ است و عار صبح؛ نزدیک و یهودِ لعنتی رو به زوال رو به پایان است درد و رنجِ عصرِ انتظار میشود در خونِ مظلومانِ عالم سر به نیست میشود نزدیک؛ هر آن مرگِ این کفتارِ هار مرگِ شد آغاز با دستان خودِ گورِ خود را کَند با انواعِ ظلم ِ آشکار انتقام ِ واقعی کارِ عزیزِ فاطمه ست(س) منجیِ عالم به زودی میرسد با اقتدار!
نمی‌شود که خبر را شنید و ساکت ماند: به گوش زخم برادر، برادر اشهد خواند سکوت کردن یعنی شریک ظلم شدن چگونه می‌شود اخبار را به ناله نخواند زبان قوم ستمدیده باش ای شاعر کنون که ظلم و ستم را جهان به اوج رساند غزل غزل همه دردم، چگونه از دل خویش به سعی واژه توانم غبار غصه تکاند خدا خراب کند کاخ تیره طایفه اش کسی که غزه ما را به خاک تیره نشاند