هدایت شده از 🌷سردارقلبم🌷
🇮🇷پویش بزرگ وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی
🔸این مسابقه از متن وصیتنامه سیاسی الهی شهید حاج قاسم سلیمانی برگزار می گردد.
برای دانلود وصیتنامه و شرکت در مسابقه کافیست بر روی لینک زیر بزنید.
🏆جوایز پویش:
🎁۵۰ حلقه انگشتر عقیق یادبود شهید حاج قاسم سلیمانی
✨۵۰ قواره چادر مشکی
⌛۵۰ عدد ساعت هوشمند
🔊۵۰ عدد اسپیکر بلوتوثی
⚽️۵۰عدد توپ فوتبال
🎊۵۰ قواره چادر نماز همراه با سجاده
لینک شرکت در مسابقه👇
https://www.digisurvey.net/u/Masjed/6bkp5
با انتشار مطلب بین مخاطبین،کانالها و گروههای خوددر ثواب این اقدام شریک شوید
به دل هم نشستیم
و عاشق شدیم . . .
همچون چهره ی ماه
که به دل برکه می نشیند
و هیچ دستی
توان بیرون انداختنش را
ندارد . .
🔹انسان با یک کلمه سقوط می کند
🔸و با یک کلمه به معراج می رود...!
❣کلمه می تواند،
🔹تو را مشتاق کند مثل: "دوستت دارم"
🔸و تو را ویران کند مثل: "از تو بیزارم"
🔹تو را تلخ کند مثل: "خسته ام"
🔸و تو را سبز کند مثل: "خوشحالم"
🔹تو را زیبا کند مثل: "سپاسگزارم"
🔸و تو را سست کند مثل: "نمی توانم"
🔹تو را پیش ببرد مثل: "ایمان دارم"
🔸و تو را خاموش کند مثل: "شانس ندارم"
❣کلمه می تواند تو را آغاز کند مثل:
🔹از همین لحظه شروع می کنم.
🔸و از همین نقطه تغییر می کنم...!
🔹از همین دم یک طرح نو می زنم
🔸می توانم...می خواهم...می شود..
💔💥
بــــرســنـگ قـــبـــرم
بنویسید...
مــهربـان بـــود ، مـهـر
ندیـــد ....
بـــاوفـــا بـــود ، وفـــا
نـدیـــد
تــنـهــا بـــود ، بـا دلـے
بــازے نـڪرد
زنـده بود زندگی نکـرد
🚶♀🚶♀🚶♀
موقع آموزش رانندگی اینقدر تند میرفتم
استاده بهم گفت پسرجان پشت ماشین نوشته تحت تعلیم نه تحت تعقیب ☹️😳😂😂😂
به اونایی که دوستشون داریم
یه پیام بدیم و بگیم :
تو این دنیایِ شلوغ
سنجاقت کردم به دلم^•^💜🧷
[🍭]
چون غنچه ی سرخ خوشگلی خندیده
انگار عمو قاسم خود را دیده
با کاپشن صورتی اش ریحانه
شاتوت شده به خون خود غلتیده
#زینب_حسامی
#عضوکانال
در ماجرای ما سری سامان نمی گیرد
بیدار شو! در دوزخی، باران نمی گیرد
عشق این دبیر پیر با یک قطره اشک ما
این امتحان سخت را آسان نمی گیرد
پیغمبری هستم که قوم کافر خود را
هرقدر نفرین می کند طوفان نمی گیرد
تنهایی ام با هیچ جمعی پر نخواهد شد
تن-ها خودش جمعست، دیگر "آن" نمی گیرد
پشت سر از عشق برگشته دعایی نیست
روی سر مرتد کسی قرآن نمی گیرد
پا بر سرم بگذار و بالاتر برو ای دوست
بی مرگ برفی، چشمه ای جریان نمی گیرد
وقتی بنا به زجر باشد عمر طولانیست
با خوش خیالی عمر ما پایان نمی گیرد ...
#حسين_زحمتكش
اندوه و داغ و درد و غم و آتشِ فراق
کردیم جمع و در دل دیوانه ریختیم
#قصاب_کاشانی
یک کلبه ی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه می رسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره
#قیصر_امین_پور
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی: «سادهای !
دورم از دیدار با هر پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت نیست، فوقالعادهای !
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان پس دادهای
#سجاد_سامانی
تو عقربی که در قمرم راه می رود
تو دشنه ای که در جگرم راه می رود
گیسو رها نکن به سراغم نیا، بد است!
دیوانه ای درونِ سرم راه می رود
افتاده ام به ورطهء سرگیجهء زمین
من ایستاده ، دور و برم راه می رود
می بینمت به خواب و عجیب است درپی ات
هرشب دو پای دربه درم راه می رود
این فکرِ پیر، توی سرم هی عصازنان؛
_ شایدکه از تو دل ببرم_ راه می رود
می خواستم که گل بخرم دیدمت به راه
اصلا گلی که من بخرم راه می رود!
من بمب خندهء عقب افتاده ها شدم
دیوانه ای درون سرم راه می رود ...
#سیدمحمدعلی_رضازاده
از دیده اگر چه خون ببارد کرمان
دی ماه پر از حماسه دارد کرمان
دلهای شکسته بر زمین ریخته است
بر خاک چگونه پا گذارد کرمان
#صامره_حبیبی
#عضوکانال
جاری شو و پا در دل دریا بگذار!
پشت سر خویش صخره را جا بگذار!
تا پنجه ی مرداب اسیرت نکند
بر هرچه که سدّ راه شد پا بگذار!
#محسن_درویش
#عضوکانال
با نگاهش فتنه در پیر و جوان انداخته
آه از این تیری که آن ابروکمان انداخته
میگذارد سر به روی شانههای دیگری...
بار ما را روی دوش دیگران انداخته!
بوسهی پنهان من مُهر لباش را باز کرد
قصهام را بر زبان این و آن انداخته
غصهی دنیا و عُقبیٰ را ندارم؛ سالهاست
عشق ما را از زمین و آسمان انداخته
من دعا کردم بمیرم، این دعا را باز هم
دستِ غیب انگار در آب روان انداخته!
#حسین_دهلوی
تمثال تو بر ماذنه ها نقش شده
این مرقد تو قطعه ای از عرش شده
با خون عزیزان وطن در کرمان
بر روی زمین انار گل فرش شده
#عبدالرحمن_رستمیان_جهرمی
#عضوکانال
مرد میرفت و جاده میخندید
کودکی بیاراده میخندید
پشت پرچین باغ آلوچه
دختری پر افاده میخندید
دست در دست بغض شالیزار
مرد دهقان ساده میخندید
توی مرداب لک لکی تنها
جفت از دست داده میخندید
بید مجنون هم از سر حسرت
سر به زانو نهاده میخندید
شاعری با تمام دلتنگی
سرخوش از جام باده میخندید
در مسیر عبور خودروها
پاسبانی پیاده میخندید
آن که میگفت دوستش دارد
مثل یک شاهزاده میخندید
عشق یعنی که خط پایانش
مرد میرفت و جاده میخندید
#حسین_نیک_سرشت
دل دیوانهام با دیدن بیگانه میلرزد
چه با بیگانه میگویی؟ دل دیوانه میلرزد
توان گریهی آرام در ابر بهاری نیست
اگر از های های گریههایم شانه میلرزد
برای دیدنم ای کاش در قلب تو شوقی بود
که حتی شمع هم با دیدن پروانه میلرزد
فرو میریزد ایمان مرا موی پریشانی
که گاهی با نسیم کوچکی ویرانه میلرزد
تو را میبیند و در دست زاهد رشتهی تسبیح
تو را میبینم و در دست من پیمانه میلرزد
#سجاد_سامانی
کمی با من بنشین..
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق،
تجدید نظر کنیم.
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست،
تا کجاها مرز غمهای من...
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوه ای از عشق، به توافق برسیم ...!
#نزار_قبانی