نمیدونم چرا بعضیا عکس مجاهدین با چادر رنگی یا ساخت کلیپ جعلی رو دروغ فرض کردن! در سازمان چیزی به نام چادر حتی برای نماز وجود نداره! این عکس هم مال اشرف ابریشمچی و شب یلدای ۸۸ است.
یه نکته: اشرف واقعاً دختر مهدی ابریشمچی و #مریم_رجوی است. درسته مسعود و مریم از قبل رابطه داشتند، اما #مسعود_رجوی کلا عقیم بوده! هم مصطفی پسر مسعود نیست و هم اشرف دختر پنهانی مسعود. مریم همون موقع که با ابریشمچی زندگی میکرده، به عنوان مسئول دفتر، با مسعود هم رابطه داشته.
سازمان #مجاهدین_خلق در ۸۸ پشت #میرحسین_موسوی نیومدن؟ چه تحلیل بامزه ای!
۱- اولا که من حالم از احمدینژاد به هم میخورد و میخوره
دوما این مصاحبه #مريم_رجوى با سایت العربیه به راحتی قابل سرچاست. سرچکنید و قضاوت کنید:
«شما میدانید که آقای موسوی سالیان نخستوزیر خمینی بوده ولی با این حال وقتی سال ۲۰۰۹ گامی به سمت مردم برداشت و خواستار رد نظام شد، ما از او حمایت کردیم و حتی خواستار حفاظت از او شدیم.
طبعاً ما آرزومنديم كه آقاى موسوى در مسير هدايت، روزى به آنجا برسد كه مرحوم منتظرى رسيد و بهطور نسبى هم كه شده امالفساد ديكتاتورى دينى را دريافت! هر كس كه به حاكميت و راى آزاد جمهور مردم ايران پاىبند است، با ماست و ما با او هستيم. در مصاف تاريخى مردم ايران با نظام ... ولايت و شخص ولى فقيه، گفته ايم و تكرار مىكنيم كه، بهرغم هر آنچه موسوى يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هر گونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم مىكنيم ...»
سالهای آخر حضور #مصطفی_رجوی (فرزند اشرف ربیعی و موسی خیابانی) خیلی پرحاشیه شده بود. مصطفی بشدت درگیر حاشیه شده بود و سازمان نمیدونست چکارش کنه. انفرادی و زندان هم چیزی جز حاشیه نداشت. مصطفی مشکل اخلاقی هم داشت. خود من یکبار جای درختهای پشت مقر #تیپ_آذر دیدم مصطفی با یکی از خواهرا مشغول رابطه جنسی است. جفتشون من رو دیدن، برای مصطفی مهم نبود، اما اون خواهر در حد مرگ ترسید. بعد چندروز که دید من گزارشی رد نکردم و اتفاقی براش نیفتاده، اومد برای تشکر! فقط بهش گفتم نیازت رو با هرزهای مثل مصطفی برطرف نکن...
تا زمانی که تو اشرف بودیم باورمون نمیشد که #مسعود_رجوی در پناهگاه زندگی میکنه.
دروغ نگم، نفرت از سازمان پیدا کردم، اما از مسعود و مریم مثل الان نفرت نداشتم. مقر ۴۹ در تصور ما یه مقر مثل بقیه مقرها بود. اما بعد خروج از سازمان و دیدن یه فیلمهایی نفرت ما عمیق شد.
در سازمان ادعا میکردن مسعود در یک مقر معمولی است، اما در این کلیپ مقر معمولی رو خودتون مشاهده کنید.
این مال آخرین نشست نوروزی رجوی در اشرف است که حواشی ترورها و حملات خمپارهای مجاهدین و سوال در مورد کشتار مردم بیگناه زیاد شده بود. #مسعود_رجوی ادعا میکنه که مجاهدین هیچگاه افراد بیگناه و غیرنظامی رو مورد حمله قرار ندادن و اگر کسی حتی فکر حمله به غیر نظامیان روبکنه، محاکمه میکننش!
همین حرفها رو امروز #نتانیاهو هم نمیزنه؟
نمیدونم چرا عناصر #مجاهدین_خلق چیزی جز ترور و حذف و ریپورت بلد نیستن؟
ریپورت و بستن صفحه جواب نداد، حالا رو آوردن به ترساندن از ترور و حذف فیزیکی با سرب داغ!
منش مجاهدین اینه: «یا بین ما مرگ سراغت میاد و یا بدست ما!»
این ترس، یکی از علتهای باقیماندن عناصر در #اشرف۳ است
شانزده ساله باشی که در بحبوحه انقلاب، جذب شعارهای رادیکال و جذاب مجاهدین بشی.
در ۱۹ سالگی به خاطر حضور در خانههای تیمی مسلحانه دستگیر بشی و در ۲۲ سالگی عفو بشی، اما کار تبلیغی رو ادامه بدی و در ۲۴ سالگی از پاکستان بری عراق برای پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی.
زنانگی، جوانی، امید، شور و همه چیز را از دست بدی!
حتی برای یک دختر مجرد هم انقلاب ایدئولوژیک خفت داشت! چون مسعود رجوی دستور داده بود « دختر باکره در سازمان نباشد»
گاهی برای ما، خوردن سیانور از بازگویی خاطراتمان در سازمان جهنمی مجاهدین راحت تر است.
از اواسط دهه هفتاد، اشرف برای ما یک جهنم بی بازگشت بود! اگر انسانیت و استقلال و فردیت خودت رو فدای تشکیلات میکردی و در مسعود و مریم ذوب میشدی، زندگی تشکیلاتی ولی بی بازگشت را انتخاب میکرد.
اما اگر قصد جدا شدن میکردی یا زبان به نقد باز میکردی!
نشست پشت نشست، بازجویی و شکنجه و اعتراف اجباری پشت اعتراف اجباری و بعد هم زندانهای اشرف!
بعد دوسال هم منتقل میشدی به زندان استخبارات عراق یا همان زندان ابوغریب!
من زندان ابوغریب نرفتم، اما آنهایی که رفتن میگن زندان ابوغریب نسبت به زندان اشرف، حکم بهشت داشت! ببینید در زندانهای رجوی چه بر سر بچهها میومده!
یک خواهش از تمام مخاطبان:
صادقانه و بدون سانسور و تعارف و شعار، در دو خط نظرتون رو در مورد سازمان #مجاهدین_خلق یا همون #منافقین بنویسید. با هر گرایش سیاسی که دارید.
یه لحظه برام یک سوال پیش اومد که چه چیزهایی از خاطراتم رو بگم و دیدم نظرات شما قطعاً کمک میکنه.
برای ما که با ایدئولوژی وارد سازمان #مجاهدین_خلق شدیم، #مهندس_بازرگان هم دو وجه داشت. تا قبل از ورود به دوران جهنمی عراق، او را پدر مجاهدین میدونستیم که رهبران موسس سازمان، جوانان تربیت یافته او بودن و ایدئولوژی مجاهدین وامدار اندیشه و کتب او بود.
اما بعد ورود به جهنم عراق، نفرت از او و رجوی در یک سطح بود. مجاهدین زاییده ذهن و طرح بازرگان برای مصادره انقلابی بود که در ذهن داشت اما سال ۵۷ جور دیگر رقم بود؛ جریانی موازی با جریان آقای خمینی! او و فرزندش #مسعود_رجوی در حسرت قدرت ماندن، آن هم به قیمت تباه کردن زندگی هزاران نفر.
این عکس حقیقتش چیه؟ دونستن یه چیزهایی شاید برای شما جذاب باشه، اما یادآوریش هم برای ما عذابه.
این عکس مال جشن برداشتن باکرهگی است.
باید ذلیل و خفیف میشدیم که دیگر هیچ امیدی به فردا نداشته باشیم. باید فردیت ما فدای جبر تشکیلاتی میشد تا هیچ وقت به آینده و زندگی و تغییر فکر نکنیم.
یک روز باکرهگی و یک روز تخلیه رَحِم...
چرا تخلیه رحم زنان؟
تخلیه رحم زنان و دختران عضو مجاهدین خلق، در مورد تمام زنان نبود.
یک علت مهم این کار تنبیه کسانی بود که دچار لحظه و تناقض میشدند. اگر کسی در نشستها اعتراف میکرد که زندگی و بچه فکر کرده، بعد چندماه تخلیه رحم میشد!
تو سازمان راه فکر رو نمیشد کامل بست، برای همین با ابزارهایی مثل تخلیه رحم، بزار تحقق فکر و رویا و آرزو رو مسدود میکردند.