eitaa logo
باولایت تاشهادت... ان شاالله
96 دنبال‌کننده
776 عکس
1.2هزار ویدیو
3 فایل
صلواتی بفرست ازبهرظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹: *داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * یک ماشین تویوتا بود. غلامعلی به من و آقای نوروزی گفت سوار بشید تا بریم. _غلامعلی با اینکه سه تامون جا نمیشیم. _شما دو نفر جلو سوار بشید تا بریم. _خوب پس تو هم با ماشین بعدی بیا غلامعلی. یا میخوای تو بیا برو من به اون یکی ماشین میام. _نه بابا سه تامون باهمین میریم .دیر میشه من بخوام با ماشین بعدی بیام. شما بشینید جلو من میرم عقب. _مگه میشه !!امکان نداره! از سرما یخ میزنی یا منجمد میشی! امکان نداره بتونی توی این سرما دوام بیاری. _شما کاریتون نباشه من می تونم تحمل کنم نگران نباشید. غلامعلی تصمیمی که می‌گیرد دیگه نمی شد روی حرفش حرف زد.سوار شدیم و به سمت بوکان که تقریباً یک ساعت یا بیشتر فاصله داشتیم راه افتادیم.تمام مدت منو نوروزی از پشت شیشه نگاه می کردیم ببینیم حال غلامعلی خوبه یا نه.می زدیم پشت شیشه اون اشاره می کرد که خوبم. اخلاص و ایمان غلام علی ستودنی بود میدونستم غلامعلی عمداً ریاضت میکشه تا خودش را کنترل کنه آخه خودش همیشه این حرف را می‌زد. _خدایا ما جلوی ماشین نشستیم داریم یخ میزنیم دیگه غلامعلی بدون شک منجمد میشه مغز استخوان هاش یخ میزنه. _آقای تفاح! غلامعلی را من میشناسم بیدی نیست که با این بادها بلرزد .مگه یادت رفته توی سنگر همه ما با چهار تاپتوهم گرم نمی شیم ولی غلام یک پتو بیشتر نمیندازه رو خودش و میگه بچه ها به این فکر کنید که مردم بینوا ای هستند که جایی برای گرم کردن خودشون ندارند باید آنها را درک کنیم. _بله میدونم که غلامعلی ارادت قلبی به مولا علی داره و علی وار زندگی میکنه. ولی نه اینکه توی این سرمایه شدید بره عقب ماشین . البته آقای نوروزی راست میگفت. موقع عملیات روی کردستان با آن سرمای شدید که باعث می‌شد پتوهایی که جلوی سنگر آویزان بود یخ بزنند غلامعلی با یک پتو سر میکرد. حتماً الان هم میتونه تحمل کنه.تمام مسیر با نگرانی گذشت به مقصد که رسیدیم سریع آمدیم پایین و رفتیم سمت غلامعلی. _خوبی غلام علی؟! اصلاً نمی توانست لباش را از هم برداره و بگه خوبم. به زور از سر جاش بلند شد.همین که دیدیم با سختی بلند شد و داره می لرزه رفتیم بالای ماشین تا کمک کنیم بیاد پایین. غلامعلی مثل چوب خشک شده بود. اونروز واقعا معنی اینکه میگن از سرما مثل چوب شدیم را فهمیدم. خودش که می گفت چیزی نیست سردم نیست. میگفتم :غلامعلی تو نمیتونی فکت رو تکون بدی و حرف بزنی اون وقت می گی سردت نیست! ادامه دارد.. @Modafeaneharaam