محمود کریمی - چشم بی تاب.mp3
12.59M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید دلها.....
شهید سید علی اصغر ربیع نتاج
عملیات کربلای ۱۰ سال۶۶
قبل شهادت
درجمع گردان عاشورا
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بصیر......
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
myaudio11.mp3
6.08M
دوم اردبیهشت......
تقدیم به همه شهدا ورزمندگان
عملیات کربلای ۱۰
وسر دار سرلشگر پاسدار شهید
حاج حسین بصیر
مازنی
بسیار دلنشین
حتما گوش کنید
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
🌹از دکمه مانتو تاسیم دست بسته🌹
برگزیده جشواره خاطرات دفاع مقدس
🌹قسمت ششم🌹
به روایت حامی
۲۸ فروردین سال ۶۷ فاو
سالروز اسارت وشهادت سرداران
و۱۸ شهید یگان دریایی
براساس خاطرات مشترک
خانم میر درویشی
همسرسردار شهید محسن اسحاقی
فرمانده یگان دریایی لشگر ویژه ۲۵کربلا
و
حامی گت آقازاده
هرشب👇
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
http://eitaa.com/joinchat/610336774C05d5544f97
از دکمه مانتو تاسیم دست بسته
🌹🌹روایت ششم🌹🌹
به روایت حامی
سال 67 شهرفاو
برگزیده جشواره خاطره دفاع مقدس
پاسی نگذشت ازشب صدای بالگرد راشنیدم سریع باآقامرتضی تماس گرفتم گفتم صدای بالگرد رامیشنوم
وصبح متوجه شدم نیروهای عراقی به پشت کنار خور جناه چپ ما رفت امد بالگرد یا احتمال خالی کردن نیروی بودند
تاقبل ازصبح همه بیدار وحرکت دشمن رازیر نظر داشتنم
وهرشلیکی قاطعانه پاسخ می دادیم
حتی باسلاحهای سبک
🌹هواکم کم داشت غروب میشد همسران فرماندهان وساکنان خانه های سازمانی هرچند نفر دور هم جمع وکنار خانه ها رو زمین نشسته وهمه نگران وخبر شهادت سید مصطفی اند
هم به پایگاه بهشتی وبه خانه های سازمانی سراحت کرداین خبر
وای این خبر راکی میخواهد به همسر سید مصطفی بگه من که بغضم داشت می ترکید
دویدم از جمع همسران منتظر
جدا شدم رفتم توخونه وانجاصدایم راآزاد کردم وگریستم...
دلم پر از آشوب بود هرلحظه خیال می کردم الان هم به من خبر می دهن که محسن شهید شده
از یک طرف به قد ونیم قد حسن ومعظمه نگاه می کردم ازطرف دیگر توآینه خودمو ....
که نه بمن هم اعلام شد نه کسی ازمحسنم چیزی نگفت ....
هرثانیه برایم سالها بود...
درانتظار حوادث بودم تودلم بود که اتفاقی می افته
آیاخبر شهادتش یا مجروحیتش یااسارتش ..
نه نه محسنم می اید
میدانم......
شب تا صبح رافقط باخودم حرف می زدم ....
صبح شد از فاو وضیعت فاو خبری نیست
حامی بمن قول داده خبری از اوهم نیست ...
انقدر نگران ودل هوره داشتم فکر خانواده سید مصطفی از یادم رفت...
لحظه خودم گذاشتم جای همسر سیدمصطفی
گفتم من تواین شهر غریب کسی راندارم کی میخواهد ماراببره فریدونکنار
یعنی من با بچه هابدون محسن برم وای وای نه نه خداکمک کن...
این گونه فکرها مراهردقیقه راحت نگذاشت
ومنتظر لحظه لحظه خبر بودم......
🌹بی سیمچی مراخواست گفت آقامرتضی پشت خط هست
آقا مرتضی
بمن گفت عاشورا ..هادی همشهریت
گفتم خوب...
حرکت کرد ازتومیگزره کارشو به طرف ۱ ۱.جاده و نمک شروع میکنه
دقایقی گذشت گردان ۲. آقاهادی بصیرآمدواز خط عبور کرد
قامت بلند سیدحسین صیادی وکوتاه علی قلی نژاد
ومصباح وبابکی ولکایی ومحمد...
هنوزیادمه..
وآغاز درگیری ونبرد تن به تن کنار جاده فاوبصره..
بچه های گردانم نظارگر این نبرد بودند درخط
دل تو دلم نبود جونکه همه بچه ها از پدوستان وهمشهری های من بودند
یک ساعت گذشت..
ماشین جنگی عراق آنقدر زیاد بود واتش تهیه ان بسیار سنگین ..
نیروهای گردان نتوانستند دوام بیارند
یکی یکی آمدند عقب ودرخط حد ما مستقر شدند...
از دور تانگها وتجهیزات سنگین عراقی ها به طرف جاده بسمت ما حرکت راآغاز کردند...
وخبر بجاموندن رشهیدان روح الله بابکی وحسین لکایی بر غم سید مصطفی
اضافه شد ورفتم گوشه از کنار خاکریزی
سربه سجده دلی از عقده وا کردم سبک شدم وتوکل کردم
زمین زمان اتش دشمن بود
وگزارش آن رابه اقامرتضی فرمانده لشکر از اوضاع کنونی دادم....
این روایت ادامه دارد...🌹🌹
ــــــــــــــــــــ
۱. نمک. موقیعت کارخانه نمک
۲ هادی بصیر. فرمانده گردان عاشورا لشگر۲۵کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اختصاصی.....
ویژه همسنگران کانال ۱۷۵نفر
شب جمعه یادشهدا
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید
تصاویر الحاق 200 فروند پهپاد غالبا کرار، ابابیل 5 و ابابیل 4 و آرش 2 به ارتش قهرمان و سربلند و همیشه پیروز کشور عزیزمان...
▫️موضوعی که مرا به تحسین واداشت این بود که احساس کردم در طراحی برخی پهپادهای جدید از روش و شکل بالِ تر استفاده شده است که اگر حدسم درست باشد بسیار قابل توجه و درخور تحسین است.
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برشی از دیدار رمضانی رهبر انقلاب با جمعی از دانشجویان
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تیزر گرامیداشت سی و ششمین سالروز شهادت قائم مقام لشکر ویژه ۲۵ حاج حسین بصیر....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢به مناسبت نزدیک شدن به سالروز شهادت سردار حاج حسین بصیر
سخنرانی شهید
.
📌تاریخ سخنرانی: ۱۳۶۵/۰۲/۲۲ / عملیات: عملیات تکمیلی والفجر ۸
.
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
YEKNET.IR - vahed - shabe 23 ramezan 1402 - salahshoor.mp3
5.67M
شد قسمتم در محضر تو
باشم همیشه نوکر تو
🎙#مهدی_سلحشور
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹آدرس
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
May 11
دوم اردبیهشت سالروز شهادت علمدار سپاه کریلا قائم مقام لشگر ویژه ۲۵کربلا
سردارسپه لشگر شهید حاج حسین بصیر
گرامیباد
عکس پرفایل👆بعداز عملیات کربلای ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بربال خاطره 🌹
به روایت حامی
کار خوب
سردار سرلشگر پاسدار
حاج حسین بصیر
قائم مقام لشگر ویژه ۲۵ کربلا
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
بستگان
دوستان
خانواده
گروه ها
را دعوت به کانال شهدایی کنید
🌹از دکمه مانتو تاسیم دست بسته🌹
برگزیده جشواره خاطرات دفاع مقدس
🌹قسمت هفتم🌹
به روایت حامی
۲۸ فروردین سال ۶۷ فاو
سالروز اسارت وشهادت سرداران
و۱۸ شهید یگان دریایی
براساس خاطرات مشترک
خانم میر درویشی
همسرسردار شهید محسن اسحاقی
فرمانده یگان دریایی لشگر ویژه ۲۵کربلا
و
حامی گت آقازاده
هرشب👇
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
نشر دهید
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
http://eitaa.com/joinchat/610336774C05d5544f97
از دکمه مانتو تاسیم دست بسته
🌹🌹 روایت هفتم 🌹🌹
سال 67 شهرفاو
به روایت حامی
برگزیده جشواره خاطره دقاع مقدس
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
گفتم اگر جاده فاو بصره رانبندیم
تانگها راحت بسمت شهر حرکت میکنند
ورژه میرند
جاده فاو بصره از جاده های استراتژیک مهم بوده
درهمین هنگام لودر رادیدم درحال حرکت بود به فکر م رسید جاده راببندم خوبه
به پیک ام گفتم جلوی لودر رابگیر
وجاده را باخاکریز مسدود کردم
ودوطرف کانال آب لااقل کمی حرکتشان کند میشه
واقامرتضی راخبربستن جاده رادادم گفتم و خیلی خوشحال شد
تانگها تا200الی 300 متری ما ارآیش گرفتند چندتا ارپی چی بسمت تانکها شلیک کردیم سریع 4تا ارپی چی زن ها راهماهنگ کردم تا بروند جلو
تااز نزدیک اقدام به شلیک کنند بعد از عبور نیروها از خاکریزدرهنگام صحبت یک گلوله مقابلم ان سوی خاک ریز خورد و2نفر از ارپی چی زن ها بشهادت رسیدند
ثانیه ای نگذشت اثابت دوم گلوله مستقیم از خاگریز عبور وبه پشت سرم ومن رامجروح کرد
وترکش از لای گوشم به رگ اصلی مغزبه خونم اصابت کردکسی نمیدونست همه متعجب ففاره خون بودند
ظاهرا نصف از رگ گردنم راپاره وخون فواره بسمت بیرون تا 2متری بافشار پرتاپ میشد
انگار سر یه مرغ بریده شد
بدین شکل خون پرتاب میشد جمع رزمندها همه نگران همه میگفتن این شکلیه ماتابحال پرتاب خون بدین ندیدیم من هم تعجب کردم دستم را گذاشتم روی ففاره خون
اول همه ومن خیال کردیم فک ام هست
کنار گوش وفکم خون مثل شیر اب میآمد وقع نمیشد
چندتا چفیه وپرچم گرفتم تا بتونم جلوی ففاره خونم رابگیرم
یه امدادگر گفت
حامی....سریع انگشت ات رابزار داخل گوش از انجا خون میاید تا رگ ات بسته وجلوی خونرریزی گرفته شود
تو بدین شکل نمی مونی یکی از انگشتام راداخل گوش گذاشتم متوجه شدم چیزی از گوشم به داخل کف دستم افتاد لحظه ای فکر کردم گوشم است بعد متوجه شد م کاغذی که بگوشم فرو کردم بخاطر زدن ارپی چی
کاغده گوله کرده بود افتاد روی دستم وهر تور شد خون رابند اوردم ومحمد موتوری آورد ومراسوارم کرد
به بی سیم چی ام گفتم به بابایی بگو گردان راهدایت کنه به محسن واقامرتصی هم بگووضیعت من را ...
بالای موتور بخاطر خون زیادی از من رفته بود احساس کردم
سرگجیجه وچشمانم دارد
روبه سیاهی می رود
به محمد گفتم مرابگیر حالم خوب نیست تمام سرتاپایم خونی بود وهرکس مرا می دید نمیدونست
کجایم ترکش خورده
زمین زمان اتش بود دود گلوله...
محمد از جاده فاوبصره مراسمت راست بسمت جاده البهار برد گفت من باید برم منتظر یه ماشین باش
تا ترابه بیمارستان شهر فاوببره
من کنار جاده البهار از بی حالی افتادم ونای حرکت نداشتم
اولین ماشین یه امبولانس بود فقط تونستم یه دستم رابالا ببرم وبگم زنده ام مراببر
ولی راننده باپراز مجروح انقدر سرعت داشت وحد اتش دشمن انقدر زیاد بود بمن توجه نکرد
و بعنوان یک شهید کنار جاده ازمقابلم گذشت
حالم خوب نبود گرمای افتاب سوزان حالم رابدتر کرد هرجور شد خودم راخواستم بلند کن نتونستم
یه مجروح دیگه امد پیشم یه تویوتا هم پشت سرش مراگذاشتند پشت ماشین وبسمت شهر فاو رفتیم
درمسیراه هم باشیمیایی هم دست پنجه نرم کردیم
وقتی رسیدم به
بیمارستاان امام سجادع فاو
که یک بیمارستان صحرایی مجهز بود هرکس مراخونی میدید
تعجب میکرد
دکترا سراسیمه معاینه ام کردند
دیدند خون بند اماده
وسرپای سرم وصل کردند من راتااسکله کنناراروندآوردند
وبااولین قایق سوارشدم وآمدم این سوی اروند
بعد انتقال به بیمارستان حضرت فاطمه زهراس توجاده قوفاس وبایک امبولانس اتوبوسی به اهواز فرودگاه ارتش
بردند
واز اونجا هم به مشهد
بیمارستان شهید امدادی
هیچ خبری از جنگ. بچه ها گردان. اقامحسن. نداشتم
3روز توبیمارستان امدادی مشهد بودم دلم توفاووخواستم آخرین خبر
رااز بچه ها بدونم
هرجوری شدتلفن پیداکردم .
زنگ زدم به مقر هفت تپه
داستان نبرد بعدازمن تااخرین لحظه دفاع تازه شروع شد🌹
این روایت ادامه دارد🌹🌹