eitaa logo
🌹175نفر🌹
3.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
10.3هزار ویدیو
48 فایل
شهیدان شفاعت یاد شهدای غواص دست بسته ارتباط با مدیر کانال : https://eitaa.com/Hami175
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ بیا آقا.mp3
2.79M
یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 نشر دهید ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 175 نفر🌷: روایت چهارم به استحضارهسنگران مجازی برسانم خاطرات ارائه شده از مشاهدات عینی اینجانب است یقینا ناگفته های مهم و حماسی این عملیات خیلی فراتر در زاویه های گوناگون است عملیات کر بلای. 5 شلمچه سال 65 به روایت حامی حالم مناسب نبود با دیدن صحنه شهدای طلبه 9نفری که ثانیه های قبل صورت مبارکشان را بوسه زدم مقابل چشمانم ولی .......فقط عمامه ها آنها روی آب دیدم نشستم کنار ساحل با آب خون الود شهدا وضو ساختم به نماز تا کمی آرام شوم از زمین و زمان گلوله بود انفجار دود همه اسکله را فرا گرفت تعدادی قایق مورد اصابت..... از اسکله میآمدند ومیرفتند ولی من به خاطر کارم هدایت قایقها و مسئولیت اسکله ثابت بودم و هرچه بودد مهمان دائمی گلوله ها بودم یک قایق مقابلم امد گفتم سکاندار مال کدام لشگری گفت 25 قیافه به مازنی نمیخوره گفت خراسانی ام دلم راهی خراسان غریب طوس شد
حتما همراه صوت بالا 👆بخوانید اشکم جاری شد طلب صبر و استقامت خواستم گفتم بیا ببوسم ات از دیار اقایی گفتم چه خبر امشب بمن گفتند با قایق اسکله شما بعنوان آماده درخدمت شما باشم قرار یک قایق دیگر هم بیاید گفتم خوش همدیگرو سنگر بغل هر موقع کار داشتم صدایت میزنم گفت چیه دگرگونی گفتم قبل تو.بیایی 9نفر از طلبه ها همینجا که ایستادگی شهادت رسیدن من ثانیه با آنها فاصله داشتم در هنگام صحبت با این جوان خوش قامت و زیبا با فاصله حداقل نیم متر من کنار سنگر او لب اسکله هواپیماها عراقی بالای سرما اوج بسمت اسکله هردو روبه آسمان بمب های خوشه ای را می دیدیم بسمت ما. رها شده
نه یکی گله به گله رو آسمان خوشه گفتم برو سنگرت برو برو برو مظاهر آزادی پشت سرم ورودی سنگر گفت بیاید داخل بمبها بسمت ماازاسمان برو برو... دستی محکم به سینه ام زد مرا پرت کرد داخل سنگر افتادم بغل آقای آزادی زمین زمان انفجار ودود بود
🌷 175 نفر🌷: وای چه اتفاقی افتاده بعداز سی چندسال دارم یاداوری میکنم هنوز تنم می لرزد و اشکم جاری دقایقی از حادثه 9 طلبه نگذشت بازهم چه اتفاقی افتاده خودم دیدم روی مظاهر گفتم مظاهر چی شد دستی روی پشتم بود گفتم دستت را بردار گفت دستم اینها بلند شواز رویم گفتم این دست کیست دست های منم سالمه دست جدا شده را از پشتم برداشتم گفتم یا ابوالفضل العباس ع این دست کیست این دست همان رزمنده ای که باهم چند ثانیه ای قبل داشتم صحبت میکردیم است وای مظاهر نگاه قطعه قطعه بدنش را ورودی سنگر ببین ناله ام بلند شد میزدم روی سرم خدایا کمکم کن آقای ازادی مقداری از اجزای بدن این شهید را که بر پشتم بود گرفت بمن گفت تو.سالمی ترکش کوچکی بربدنم خورد گفتم اره خوبم رفتم بیرون سنگر سراسیمه وای قد رعنا یش مصلح شده روی زمین دیگر طاقتم تمام شد افتادم روی بدن مصلحه شده چرادستی بر روی سینه ام زدی خودت رفتی جای پای او و من رادیدم محل انفجار بمب خوشه ای بین من او مشخص بود ومن را پرت کرد داخل سنگر وخود پر کشید آسمان قد رشیداو را جمع کردیم در یک گونی ،20 کیلویی خیلی سخت بود درب سنگر روی اسکله خون بود فقط.. باز هم بمباران .... این داستان ادامه دارد هرشب با خاطرات کربلای 5 در اسکله لشکر
در غم یاران سفر کرده سکانداران شهید یگان دریایی لشگر ویژه 25 کربلا