👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘
#سرگذشت_مینا 💞✨
مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘
قسمت 1
سرگذشت مینا
قسمت اول
دستام از سرما قرمز شده بود واز شدت درد تا مغز استخونم میسوخت.
ولی دردی که توی قلبم احساس می کردم از سرمای دستم بیشتر آزارم میداد.
این چندمین بار بود که به مادرم توهین می شد و من هیچی نمی گفتم.
مادرم رو هم دوست نداشتم ولی بازم نمیخواستم پشت سرش فحش و ناسزا بشنوم.
یاد روزایی افتادم که عیدها میومدم روستا پیش مادر بزرگم.
مشتم رو پر نخود و کشمش می کرد و میگفت مینا جان خودت بخور!
قایمش کن بقیه بچه ها نبینن.
ولی الان چی شده بود که از اون محبت و علاقه هیچی نمونده بود.
از روزی که بابام دست منو گرفت و آورد تو خونه مادر بزرگم انگار که مامانم رو به اسیری آورده😔
هرچی کینه از مادرم داشت سر من خالی می کرد.
نمیدونم یه دختر دوازده سیزده ساله چه گناهی کرده که باید تقاص اشتباهات مادرش رو بده.
مادرم ... یه آدمی که از نظر من فقط خودش رو میبینه😞. نه دختری که از نظر شکل و قیافه خود خودشه و نه همسر و نه هیچ کس و هیچ چیز دیگه.
🍂🍂🍂🍂
نمیدونم شمایی که داری یادداشتهای منو میخونی چقدر نسبت به بچه طلاق میدونی؟
اصلا حس می کنی طلاق چه مزه ای داره؟
چه دردی داره؟
چه بویی داره؟
من توی سن ده دوازده سالگی باید آغوش گرم مادرم رو تجربه می کردم ولی نکردم.
باید نوازشش رو روی موهای سرم حس می کردم ولی نکردم.
در اوج محرومیت از اون حس مادرانه، مادرم ما رو رها کرد.
اون حس تبدیل شد به عقده ، به تنفر ، به ....
و با وجود همین تنفر بااااز وقتی پشت سرش حرف و ناسزا میشنیدم خون خونمو میخورد و نمیتونستم توهین به تنفر رو تحمل کنم😭😭
درک می کنید؟
بچه طلاق یعنی پناهی که هیچوقت وجود نداره. از کمبود محبت یکی میری به آغوش خالی اون یکی و وقتی میفهمی سرابه برمی گردی به حس تنفرت که پناهگاهته.
اصلا ولش کن شما که درک نمیکنین بچه طلاق یعنی چی؟ چرا توضیح الکی میدم😓
این چندمین بار بود که با تحریک مادربزرگم کتک خوردم و از خونه بیرونم می کردند. هربار التماس کردم و برگشتم ولی این بار تصمیم خودم رو گرفتم. دیگه نمیخوام به اون خونه جهنمی برگردم.
خونه ای که هیچ عاطفه و محبتی توش پیدا نمیشه.
خونه ای که همش درد و غم و بدبختیه.
اصلا ایندفعه به مامانم هم زنگ نمیزنم.
مگه اون چیکار می کنه برام؟
اگه قرار بود برای من دل بسوزونه که منو رها نمی کرد ....
تماس با اون یعنی یه دعوای اضافی بابا و مامان...
_تو که عرضه نداری مینا رو نگهداری چرا ورداشتی بردیش؟
+ الانم دیر نشده مال بد بیخ ریش صاحبش
_فک کردی تو ده کوره رفتی ور دست مامانت خرج و مخارج اینجا مثل اونجاس؟
خرجی شو بده بیارش!
+خرج و مخارج؟
کورخوندی خانم اگه به خاطر مینا میخوای منو تَلَکه کنی!
همینجا جاش خوبه! مامانم کلفت میخواس اتفاقا کلفت خوبی هم هس!
عرضه داشته باشه قدر میدونه نوکری مامانمو میکنه. عرضه نداشته باشه بره گمشه هرجا که بوده!
ترجیح دادم گم شم ولی دوباره به اون خونه پر از تحقیر و کینه برنگردم😭.
دستام دیگه کاملا بی حس شده بود.
بی انصاف بابام یه تیکه لباس گرم هم نذاشت بردارم😔
این موقع شب خونه کی میرفتم؟
خونه دوستم که یه کوچه بالاتر بود نوبت قبل رفته بودم.باباش گفته بود دیگه اینجا نیای!
دوست نداشتم ولی مجبور شدم سر از خونه عمه ام در بیارم.
فکر نکنید عمه من از اون عمه ها بود که دلش برای برادر زاده اش میرفت ها!
اصلا!
از بدشانسی یا خوش شانسی من کاملا شبیه مادرم بودم. چشم و ابرو و قد و هیکل و ...
ولی برعکس مادرم که یه آدم پر هیاهو و پرزبون و حراف بود من کم حرف و گوشه گیر😞
شباهت زیادم به مادرم مخصوصا که طی این یکی دوسال که اومده بودیم روستا و من قد کشیده بودم باعث شده بود هیچکس چشم دیدن منو نداشته باشه😭
آخه گناه من چی بود؟
به خدا من یه آدم مستقلم با فکر و توان متفاوت از مادرم ولی خب کو گوش شنوا!!!؟؟؟
درکوب خونه عمه رو زدم.
نمیدونم بابام سپرده بود من شاید بیام اونجا یانه؟
پسر عمه ام که با چشماش میتونست آدمو قورت بده درو باز کرد و تعارف کرد برم تو.
نگاهم رو ازش گرفتمو و اومدم داخل.
شوهر عمه ام مثل همیشه پای منقلش بود و عمه داشت براش چایی پررنگ میریخت.
باور کنید حاضر بودم بابا و مامانم هر دو پای منقل باهم خوش بودن ولی کنار هم بودن.
حاضر بودم هر روز ازشون کتک بخورم ولی هر دوشون رو باهم میدیدم.😞
نمیدونم شاید انتظار زیادیه از دوتا معتاد که حداقل به خاطر من همدیگر رو تحمل کنن.
احساس یه نگاه سنگین کردم روی خودم.
سرم رو گرفتم بالا و دیدم علیرضا پسر عمه ام زل زده به من😠.
اونجا جای موندن نبود ولی چاره ای نداشتم.
حداقل امشب رو باید یه جوری صبح می کردم😖
این داستان ادامه دارد ...
https://eitaa.com/nafas110530
پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :
فرزند بخواهید و آن را طلب کنید چرا که مایه روشنی چشم و شادی قلب است.
مکارم الاخلاق: جلد1، ص480
#حدیث
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
🔸معبودا میبینی مظلومین تاریخ بشریت را
در عصری زندگی میکنیم که مدعی حقوق بشرهستیم
🔸چه شده است مارا ؟
🔸ما که در پیشگاه تو حیا نکرده دست به زشتترین ومنفورترین اقدام غیر انسانی میزنیم
🔸خدایا به تو شکایت میکنیم از این همه رذالت وپستی!
شرم باد برما که فرزندان خودرا میکشیم
🔸 وعلم عقلانیت واختیار را بالا میبریم که اختیار خودمان را داریم
🔸کدام اختیار
🔸آیا تو به ما اختیار دادی؟!!که به بهانه های واهی تصمیم بگیریم فرزندان خودرا بکشیم وفردایش بیخیال در خیابان مدعی دفاع از مظلومین باشیم
🔸خدایا کمک کن ببینیم مظلومیت فرزندان پاک کشته شده توسط عزیزانشان را با پدیده شوم وزشتی به نام سقط جنین
🔸خدایا کمک کن بشنویم ندای معصومترین موجودات روی زمین را
🔸ندای در گلو مانده ،ندای خفه شده در پستوهای رحم مادر ،دست وپازدن در گوشه ای دور ازدید چشمها را ؟
خدایا این چه آزمایشی است دیگر
🔸زمینیان قیام کنید
🔸آزادگان به پا خیزید
🔸صدای فرزندان ایرانی می آید بهوش باشید بگوش باشید حساس باشید میشنوید
آه آخ آه آخ
خدایا !
پدر !
مادر!
مادر !مادر!
آدمیان !
🔸پنبه هارا دربیاورید تا بشنوید
بشنوید تا حرکت کنید
🔸حرکت کنید تا اعتراض کنید
🔸اعتراض کنید تا دفاع کنید
🔸دفاع کنید تا حمایت کنید
🔸حمایت کنید تا من زنده بمانم
رشد کنم دنیا بیام
🔸بمانم نفس بکشم گریه کنم دادبزنم
راه بیافتم بدوم و
🔸خدایا این همه حسرت را باخودم بگور میبرم حتی گور هم ندارم !😔
خدایا من به تو شکایت میکنم از تمام اقوام ودوستان وهموطنانم
🔸آنها که شنیدند ندای مظلومیت مرا وبی تفاوت ماندند
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
💉 هیچ جنینی زمان اسقاط بی هوش و حس نمی شود زجر کش می شود...
ولی متاسفانه جهل رسانه ها به قدریست که بابت جوجه کشی جیغ می کشند ولی بابت کشتار هزار تایی روزانه این جنین های معصوم هیچ فریادی شنیده نمیشود ...
#جاهلیت_مدرن
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
بچه از همون اول مستقله، خودش داره خودشو میخوابونه😍😂👏
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 خروجی سبک زندگی «زن زندگی آزادی»ها
دختر سوم راهنمایی دنبال داروی سقط جنین!
#استاد_عزیزی
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨👶